به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، اغلب داستانهاي اين مجموعه نشان ميدهد كه شجاعي، داستاننويسياش را با نگاهي جديتر به فرمگرايي پيش گرفته است، در حالي كه نسبت به مضامين و موضوعاتي كه محتواي داستاني اين مجموعه را شكل دادهاند، از پارهاي جزئيبينيها در مقايسه با آثار قبلياش باز مانده است.
البته رواني زبان، توصيفها و استفاده از موضوعاتي خاص نيز به ايجاد كشش در خوانش داستانها منجر ميشود و از اين منظر ممكن است مخاطب اين مجموعه تا پايان با همه داستانهاي كتاب همراه شود و اين مساله نقطه قوتي براي آثار اين مجموعه به شمار ميآيد.
شجاعي در اين كتاب نيز به مسايل جوانان و زوجهايي ميپردازد كه در موقعيتهايي خاص گرفتار ميشوند، ولي در برخي قسمتها برداشتهايي سهلانگارانه مانع از آن شده تا حتي اشاراتي كوتاه به پيشينه قهرمانان يا وقايعي كه بر آنها گذشته است را مرور كند. اين مساله در برخي داستانهايش چون «عاشقانههاي يک سهشنبه باراني» و «فرشتهها قصه ندارند بانو»، نوعي سياهبيني اجتماعي بدون لحاظ كردن نظرگاههاي منطقي را در ساختار معنايي رقم زده است.
داستان «عاشقانههاي يك شب باراني»، درباره دو زوجي است كه در موقعيتهايي سوءتفاهمگونه نسبت به زندگي مشترك و درك از روابط ميان يكديگر قرار دارند و خواستهها و احساساتشان در شرايطي غيرمنطقي بازگو ميشود؛ به گونهاي كه به نظر ميرسد خودشان نيز از درك رابطهاي كه پيش گرفتهاند عاجزند و يا آن را به هر دليلي برنميتابند.
مساله عشق در اين داستان نيز از سوي شخصيتهاي داستان بيمحابا و بدون پشتوانه عقلي مطرح و بر آن پافشاري ميشود و بخشي از ديالوگهاي عاشقانه نشانگر روحياتي بيمارگونه در يكي از تيپهاي ارايه شده در اين داستان است كه نويسنده در طول داستان كد نشانگر روحيات خاص اين تيپ را طرح نكرده است.
اين در حالي است كه در «عاشقي به وقت كتيبهها» مجموعه داستان پيشين اين نويسنده، توجه به برخي بنمايههاي روانشناختي در مناسبات انسان امروزي، به چشم ميخورد و نويسنده با تمركز بر وحدت موضوعاتي چون تامل در فطرت و درونيات انساني، ترغيب ذهن مخاطب به ايمان دروني، نوعي زبان داستاني خاص را در آثارش پي گرفته.
بخشي از داستان «عاشقانههاي يك سهشنبه باراني» اينگونه نوشته شده است: «چشم ميگردانم و زير نگاه سنگين پرستارها كه شاكي هم به نظر ميآيند، از اين معطلي، دستم را پايين ميآورم و احساس ميكنم بايد تصميمم را بگيرم، اگر چه تند و شتابزده و وقتي ندارم براي دست دست كردن و اصلا جايي براي دو دلي نيست و خم ميشوم كنار گوش نگار و آرام ميگويم: خوش باشي نگار رعنا..
بهروز چيزي در گوش نگار ميگويد و ميرود و واقعا ميرود، و حتي نميبيند كه برانكار نگار را با آن دسته موي خرمايي حالا به سرخي زده هل ميدهد و در اتاق عمل بسته ميشود و ميمانم كه بمانم يا نمانم...»
«فصلي براي شيدايي ليلاها» نيز نام اثر داستاني ديگري از شجاعي است كه سال گذشته (1390) راهي بازار كتاب شد. در اين رمان واقعه عاشورا از زبان هفت نفر كه شاهد آن بودهاند، روايت شده است.
«فرشتهها قصه ندارند بانو، زمستان امسال (1390) به شمارگان دوهزار و 200 نسخه از سوي انتشارات كتاب نيستان منتشر شد. اين كتاب 151 صفحه و قيمت آن سه هزار و پانصد تومان است.
یکشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۰ - ۱۲:۵۷
نظر شما