جزيني،منتقد كتاب «قصههاي غولي» درباره ويژگيهاي مثبت اين اثر گفت: قدیرمحسنی در این کتاب از جهان واقعی فاصله گرفته و به جهانی برساخته نزدیک شده است. نکته مثبت این داستانها این است که نویسنده جهان برساختهاش را به فرهنگ خودمان نزدیک کرده است. آشناییزدایی از غول یکی دیگر از ویژگیهای اثر قدیرمحسنی به شمار میرود.-
در ابتداي اين نشست عباس قدیرمحسنی درباره چگونگي نگارش «قصههاي غولي» توضيح داد: یادم نیست قصه از کجا شروع شد ولی از نخستین تک قصه غولی كه برای مجله «دوست» نوشتم، بازتاب خوبی گرفتم و به پیشنهاد برخی از دوستانم تصمیم گرفتم قصههایی با کاراکتر غول بنویسم و با توجه به اینکه قصههای زیادی درباره غولها نوشته شده سعی کردم غول متفاوتی خلق کنم.
نويسنده «زمين روي دوش باباي من بود» ادامه داد: فرایند چاپ این اثر خیلی طولانی شد و وقتی ناشر تصمیم به چاپ این کتاب گرفت به این نتیجه رسید که حجم کتاب کم است و از من خواست تعدادی داستان دیگر به این مجموعه اضافه کنم و من هم مجموعهای از تک قصههای بچه غولها را که در سروش منتشر کرده بودم به این مجموعه افزودم.
محمدجواد جزینی، منتقد اين اثر دوگانگی موجود در داستانهاي مجموعه را يكي از نقاط ضعف آن دانست و گفت: داستانهای بخش اول و دوم کتاب از لحاظ ساختاری، پرداخت و نوع زبان متفاوتند و غولها تنها نقطه پیوند این دو بخش به شمار میروند.
نويسنده «الفباي داستاننويسي» افزود: از نظر گونه شناسی این کتاب در مجموعه داستانهای فانتزی و در راسته داستانهای پریان قرار میگیرد. یکی از نمونههای موفق داستانهای فانتزی «شازده کوچولو» است. «قصههای غولی» شباهت هایی هم به این اثر دارد.
وي ادامه داد: در «شازده کوچولو» موجود غریبی که خیلی هم بکر است پایش را به زمین میگذارد و چون چیزی از زمین نمیداند پرسشهای زیادی را مطرح میکند و در مراحل مختلف چیزهایی میآموزد. قصههای غولی هم از چنین الگویی برخوردار است و غولی در یک فرایند ناگهانی به زمین میآید و در موقعیتهای مختلف قرار میگیرد.
نويسنده كتاب «تابستان پرماجرا» برخي از اختصاصات داستانهاي فانتزي را برشمرد و اين مولفهها را در «قصههاي غولي» تحليل كرد: داستانهای فانتزی ویژگیهای مشخصی دارند. یکی از این ویژگیها این است که جوهر سرگرمکننده این داستانها بسیار قوی است. نکته دومی که در این داستانها دیده میشود این است که شان تعلیمی دارند و در پس قصههای سرگرم کننده یک نوع اندیشه، پیام آموزشی و اخلاقی نهفته است.
او افزود: نکته سوم که در این قصه هم مغفول مانده، جنبه تلویحی داستانهای فانتزی است. اعجاز این قصهها این است که در عین حال که قصهای سرگرمکننده و آموزشی دارند ما را از جهان عادیمان به جهان والاتری میبرند.
جزيني درباره ساختار اين اثر توضيح داد: ساختارگراها متنهای ادبی را به سه نوع متن تقسیم میکنند. نخستین نوع متنهای تصریحیاند همچون داستان «تصمیم کبری» است که همه پیام مورد نظر نویسنده در متن داستان میآید. نوع دیگر متن علاوه بر پیامهای ظاهری به شکل تلویحی مفاهیمی را مطرح میکند.
او با بيان بخشي از داستان صمد بهرنگي اين اثر را يكي از نمونههاي متون تلويحي دانست و گفت: قصهای از صمد بهرنگی که درباره یک کودک کار نوشته از این نوع است؛ در این داستان کودکی از پشت پنجره مغازه شتری اسباب بازی را تماشا میکند و با این اسباببازی حرف میزند اما روزی شتر فروخته میشود و ماشین گران قیمتی آن را با خود می برد. پسرک با افسوس به مسلسل پشت شیشه نگاه میکند و با خود میگوید که ای کاش این مسلسل مال من بود تا شتر را بازمیگرداندم. پیام این بخش از داستان این است که راه حل از بین بردن فاصله طبقاتی جنگ مسلحانه است؛ البته شاید چنین پیامی را کودک درک نکند.
نويسنده «كسی برای قاطر مرده گریه نمی کند» اضافه كرد: گروه سوم متنهای داستانی را شامل میشود که بخشهایی از داستان را بازگو میکند و بخشهای دیگری را ناگفته قرار میدهد. هرچه داستان فانتزی به نوع دوم و سوم نزدیکتر باشد جذابتر میشود.
جزيني برخي از ويژگيهاي مثبت «قصههاي غولي» را اينگونه برشمرد: گمان میکنم قدیرمحسنی در این کتاب از جهان واقعی فاصله گرفته و به جهانی برساخته نزدیک شده است. نکته مثبت این داستانها این است که نویسنده جهان برساختهاش را به فرهنگ خودمان نزدیک کرده است. آشناییزدایی از غول یکی دیگر از ویژگیهای اثر قدیرمحسنی به شمار میرود.
وي افزود: توجه به روایتهای داستانی یکی دیگر از اختصاصات این اثر است که البته در تمام داستانها رعایت نشده است اما به نظر میرسد که نویسنده به سنت قصهگویی ما توجه کرده است. شروع داستان از نظر ساختاری به آثار مدرنیستها شباهت پیدا میکند:
«واقعاً نمیدانم این غول از کجا آمد. کی آمد. چطوری آمد. فقط میدانم دلم میخواست یک غول داشته باشم که با همه غولها فرق داشته باشد.»
جزيني پس از خواندن بخش ابتدايي اين اثر افزود: در ابتدا به نظرم آمد که نویسنده این شگرد را آگاهانه به کار برده است اما وقتی مطالعه کتاب را به پایان رساندم متوجه شدم که این شگرد در تمام داستانها به کار نرفته است.
نويسنده «خداحافظ قهرمان» درباره پيوند فانتزي و زندگي مدرن در اين داستان توضيح داد: پیوند داستان با زندگی امروز نیز در بخش ابتدایی داستان اتفاق نیافتاده است اما در بخش دوم بچه غول به زندگی یک پسربچه امروزی وارد میشود و جلوههایی از فناوری روز مثل تلویزیون و کامپیوتر را در این داستان میتوان دید. این پیوند از جمله ویژگیهای مثبت اثر است.
محمدرضا شمس، ديگر منتقد حاضر در اين نشست عباس قدیرمحسنی را یکی از برجستهترین نویسندگان نسل سوم داستاننويسان كودك و نوجوان دانست و گفت: قديرمحسني و برخي ديگر از نويسندگان هم نسل او مانند نوید سیدعلیاکبر، سیدجواد رهنما و ... جسارت دارند. ساختار شکن و تا حدودی آنارشیستند و گاه نمیشود کنترلشان کرد.
نويسنده «افسانههاي جن و پري» درباره نوع داستانهاي «قصههاي غولي» گفت: به نظر من داستانهای اين كتاب ويژگيها آثار فانتزی را ندارد. ميشود به اين قصهها نوعي «افسانه مدرن» نام داد اما افسانهاي كه هنوز قصههايي كه بايد را ندارد. در اين قصهها ما با غولي سر و كار داريم كه خودش هم نميداند از كجا آمده و چطور داخل بطري رفته است.
وي افزود: در «شازده كوچولو» ميدانيم كه شخصيت اصلي داستان از كجا آمده است اما اينجا شخصيتي براي غول تعريف نشده است. قديرمحسني غول متفاوتي به ما نشان ميدهد اما اين غول تناقضاتي شخصيتي دارد كه باعث ميشود ساختار داستان ايراد پيدا كند. به عنوان مثال گاه ميتواند دستش را دراز كند و تكهاي از زمين را بكند و گاه نميتواند از روي زمين دستش را دراز كند و ابري را بگيرد. نويسنده به روابط علت و معلولي توجه نكرده و همين سبب شده كه باورپذيري كار كم شود.
شمس توجه به جذابيتهاي داستاني را يكي از راههاي جذب كودكان به مطالعه دانست و در اينباره توضيح داد: مشكل ديگري كه پس از انقلاب نويسندگان ما با آن روبرو هستند اين است دوست دارند قصههاي اخلاقگرا و مفهومي بنويسند اما به نظر من سرگرم كردن بچهها و غافلگيركردنشان خيلي مهمتر است. ما روايت كردن را بلديم اما چگونه روايت كردن را بلد نيستيم.
قديرمحسني در بخش دوم اين نشست، برخي از انتقادات طرح شده را پاسخ گفت. وي درباره گونه داستاني اين مجموعه توضيح داد: در زمان نگارش خيلي به اين مساله فكر نميكنم كه داستان فانتزي يا افسانه مدرن مينويسم. ميدانم كه بايد بنويسم و به همين خاطر مينويسم. خودم به روابط علت و معلولي اعتقاد دارم و فكر ميكنم اگر اين روابط در داستان نباشد، كار لنگ ميزند. درباره نكاتي كه مطرح شد فكر ميكنم پاسخ در خود اثر وجود داشته باشد.
او ادامه داد: غول وقتي داخل بطري است دلش ميخواهد كارهاي زيادي انجام دهد اما همينكه از بطري بيرون ميآيد با فضاي متفاوتي روبهرو ميشود،مستاصل ميشود و ديگر نميداند چه كاري انجام دهد.
شمس در پاسخ به قديرمحسني گفت: به اين بخش از كتاب توجه كنيد: «آقاي غول تا موقعي كه توي بطري زنداني بود همهاش دنبال اين بود كه آزاد شود، فكر ميكرد وقتي آزاد شود خيلي كارها را ميتواند انجام دهد. هميشه به خودش ميگفت: «من الان زنداني هستم و هيچ كاري نميتوانم بكنم.»
اما او حالا آزاد شده بود و باز هم نميدانست چه كار بايد بكند و حوصلهاش حسابي سر رفته بود.»
با خواندن اين بخش از داستان ممكن است اين سوال براي كودك ايجاد شود كه غول دلش ميخواهد چه كارهايي انجام دهد؟ و نويسنده پاسخي به اين سوال نميدهد.
قديرمحسني در پاسخ به اين مساله گفت: ممكن چنين سوالي براي كودك مطرح نشود! من در كانون پرورش فعاليت ميكنم و با بچههاي زيادي سروكار دارم و اغلب متوجه ميشوم كه چنين مسايلي دغدغه بچهها نيست.
جزيني در ادامه اين نشست درباره دليل اطلاق عنوان فانتزي به داستانهاي اين مجموعه گفت: اگر من «قصههاي غولي» را داستاني فانتزي دانستم به اين دليل است كه تشابه نزديكتري به گونه داستاني ديگري ندارد. جهان داستان شبيه زندگي واقعي ما نيست و به همين دليل ميتوان گفت جهاني برساخته و فانتزي دارد.
وي افزود: به اعتقاد من قديرمحسني مثل ميزباني است كه زحمت برگزاري يك ميهماني را كشيده، مهمانها را دعوت كرده، مواد اوليه را هم خريداري كرده اما گوشت، لوبيا و ... را بدون پرداخت روي ميز گذاشته است.
جزيني معتقد است، قديرمحسني مسير را درست رفته است. او دراينباره توضيح داد: او تمام مولفههاي فانتزي را هم فراهم كرده است، يك جهان غريب آفريده، موجودي به نام غول را به آن افزوده، از غولهاي قبلي آشناييزدايي كرده و به روايت قصهگويي تكيه داشته است اما اين مولفهها به مقدار كافي و مناسب باهم مخلوط نشده و قوام پيدا نكردهاند.
وي ادامه داد: در حقيقت در بخش نخست اين اثر نبودن پيرنگ داستاني بيشترين ضربه را به تداركات قديرمحسني زده است و باعث شده ما با روايتهايي سر و كار داشته باشيم كه پر از روايت است اما در بخش دوم داستانها از قوام بيشتري برخوردارند و مولفههاي فانتزي اپيزوديك بيشتر رعايت شده است.
نويسنده «گلستان آتش» درباره ويژگيهاي زباني «قصههاي غولي» گفت: اين اثر در حيطه زبان نيز ايراداتي دارد. نويسنده در ابتداي داستان تلاش كرده شيوه روايتي قصهگويي را حفظ كند اما اين زبان در جاي جاي داستان حفظ نشده است و ناپختگيهايي در روايت ديده ميشود. تكرار برخي از كلمات نيز به زبان داستان لطمه زده است. به عنوان مثال به تكرار «بطري» در داستان نخست توجه كنيد:
«آقاي غول به شكلي كاملاً اتفاقي و تصادفي، ناگهان آزاد شد. يعني از توي زندان بطري كه سالها در آن بود بيرون آمد. يك لحظه در بطري باز شد و آقاي غول زود از توي بطري بيرون پريد و يك لگد محكم هم به بطري زد. بطري هم رفت آسمان و آمد زمين و محكم به يك صخره خورد و تكه تكه شد.»
او ادامه داد: زبان داستانهاي اين كتاب بيشتر شبيه داستانهايي است كه براي مجلات نوشته شدهاند؛ چون مجله ساحتي از خواندن را ايجاد مِكند كه شايد هميشگي نباشد. به نظر من براي انتشار قصههاي مطبوعاتي به صورت كتاب لازم است كه نويسنده اثرش را كاملاً بازنويسي كند.
شمس با تاكيد بر لزوم پاسخگويي به سوالات طرح شده در اثرف در اينباره گفت: نكاتي كه پس از شنيدن حرفهاي قديرمحسني لازم ميدانم بر آن تاكيد كنم اين است كه وقتي براي كودك و نوجوان داستان مينويسيم نبايد برايش سوال ايجاد كنيم و اگر سوالي ايجاد كرديم بايد به آن پاسخ بدهيم.
او افزود: نكته ديگر اين است كه اين غول متفاوت است اما ويژگيهايي انساني دارد. غولِ قديرمحسني ميتوانست فانتزي باشد اگر درست تعريف ميشد، تواناييهايي مشخص داشت اما غولي كه به ما معرفي ميشود باورپذير نيست البته در بخش دوم غول ويژگيهاي خاصي پيدا ميكند و تا حدودي دوستداشتني ميشود.
نويسنده «شوخي با كلمات» درباره داستانهاي مطبوعاتي گفت: درباره تفاوت داستانهايي كه در مجلات چاپ ميشوند با آثاري كه به صورت كتاب منتشر ميشوند من مغتقدم كه اين دو نوع اثر بايد ارزشهاي يكساني داشته باشند و نويسنده در نوشتن داستانهاي مطبوعاتي هم بايد به همان ميزان دقت به خرج دهد.
قديرمحسني در بخش پاياني اين نشست، برخي از انتقادات مطرح شده را پاسخ گفت: درباره ساختار بخش اول اثر، از همان شروع به اين فكر بودم كه غول من ميخواست كاري پيدا كند، چون آدمهاي آسمان هفتم هر كدام كاري دارند و اگر كسي بيكار بود از آسمان هفتم اخراج ميشد. در بخش اول غول سعي ميكند كاري پيدا كند اما موفق نميشود. خط اصلي داستاني تلاش غول براي ماندن در آسمان هفتم بود و هر قصه نيز ماجرايي مستقل داشت. در بخش دوم نيز پيوند داستانها چراغي است كه هر بچه غول از آن بيرون ميآيد و خط مستقل داستاني هم حفظ شده است.
او افزود: درباره ايرادات زباني هم بايد بگويم كه بعضي از اين ايرادات را ميپذيرم؛ در بعضي موارد احساس كردم شايد تكرار نوعي فرم ايجاد كند و گاه با تكرار قصد تاكيد بر مفهوم خاصي را داشتم اما معتقدم بعضي از اين تكرارها لازم بود اصلاح شود.
عباس قدیرمحسنی تاکنون کتاب هایی چون «پسری كه گم شد» ، «زمین روی دوش بابای من بود»، «مستان پرنده كوچك» و مجموعه طنزهای کوتاه با نام «دزد یك چشم و شاه خلها» منتشر كرده است.
انتشارات پیدایش كتاب«قصههاي غولي» را با تصويرگري مهناز انصاري در فروردین 1390براي نوجوانان منتشر كرده است.
نظر شما