سه‌شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۰ - ۰۸:۰۰
رنج هاي كشف گنج

کاتبان، اصلی‌ترین قربانیان صنعت چاپ بودند. این افراد از طریق تکثیر و دست‌نویس کتاب‌ها روزگار می‌گذراندند اما صنعت چاپ با پیدایش خود به رقیبی بی‌بدیل برای آنان تبدیل شد. آنچه از میراث علمی و فکری سده‌های گذشته به ما رسیده، از طریق همین کاتبان مغموم میسر شده است. آنان به عنوان واسط ميان نويسنده و مخاطب، نسخه‌های خطی را آفريدند که اکنون آثاری گران‌بها به لحاظ معنوی و احیانا به لحاظ مادی به حساب می‌آیند. از سويي، کتاب‌های دست‌نویس كاتبان قابل چشم‌پوشی نبودند و از سوي ديگر، با وجود كار بي‌وقفه ماشین‌های چاپ، انتشار تمام نسخه‌های خطی قرن‌های گذشته بدون دست‌کاری و تصحیح امکان‌پذیر نبود. از همين روست که به نظر می‌ر‌سد مصححان، جانشینان كاتبان قدیمند با این تفاوت که آنان افرادی کارشناس اند که داشتن دایره علمی گسترده در حوزه‌ای خاص برایشان ضروری است. گشتن میان قفسه‌های کتابخانه‌ها برای زدودن غبار فراموشی از گنجینه‌های مکتوب گذشته، از شهری به شهري دیگر رفتن برای پیدا کردن نسخه‌های خطی و تلاش برای خواندن و مقایسه این آثار به منظور ارایه یک تصحیح بی‌عیب از آن‌ها، کاری است که درجه نخست، عشق و انگیزه‌ای مثال‌زدنی لازم دارد و در درجه دوم، حوصله‌ای می‌خواهد که اگر در مقیاس زور بازو آن را بسنجیم، بتواند کوه‌ها را جابه‌جا کند. دکتر نجفقلی حبیبی تاکنون بیش از سی عنوان کتاب را در حوزه فلسفه اسلامی تصحیح کرده و بر آنها مقدمه نوشته است.وي تمام همّ و غمش را بر تصحیح نهاده و تالیفاتش را نیز بر نوشتن مقدمه بر این تصحیحات متمرکز کرده است. بسياري از كتا‌ب‌هاي سهروردي كه اكنون در دسترس مايند، حاصل تصحيح وي است./

خبرگزاري كتاب ايران (ايبنا) - مهرناز مهاجری: دكتر نجفقلي حبيبي در سال 1320 در خوانسار متولد شد. در جواني به تحصیل در حوزه علميه پرداخت و سپس در دانشکده الهیات دانشگاه تهران تا مقطع دکترا در رشته فلسفه ادامه تحصیل داد و پس از انقلاب به استخدام دانشگاه تهران در آمد. وي مدتي است که از اين دانشگاه بازنشسته شده است.


چطور شد فلسفه را انتخاب كرديد؟
پیش از دانشگاه در حوزه علميه، شرح منظومه سبزواری را می‌خواندم و شاید به همین علت بود که در امتحانات ورودی دانشکده الهیات به سمت فلسفه گراییدم. در واقع آشنایی من با شرح منظومه بود که مرا وارد دنیای فلسفه کرد. به همین دلیل فکر می‌کنم تحصیل من در فلسفه، چندان اقدام آگاهانه‌ای نبود اما به هر حال علاقه باطنی به فسلفه داشتم.

درباره چرايي این علاقه باطنی توضیح دهید...
من از طریق شرح منظومه ملاهادی سبزواری با مباحث فلسفه مانوس شدم و همین انس سبب شد پس از ورود به دانشکده الهیات، به جای فقه یا عربی، فلسفه را انتخاب کنم. در واقع علاقه و کششی معنوی بود که مرا به این سو کشاند.

از این انتخاب پشیمان هم شدید؟
نه اصلا. البته با زمینه تحصیلاتی که داشتم امکان تحصیل در رشته‌های دیگر مانند جامعه‌شناسی و علوم سیاسی برایم وجود نداشت و من در هر حال وارد دانشکده الهیات می‌شدم. در میان رشته‌های این دانشکده نیز فلسفه برایم مطلوب‌تر بود.

از چه زماني کار تصحیح را آغاز کردید؟
این فکر و علاقه در جریان تدوین رساله دکتری‌ام شکل گرفت. رساله‌ام درباره آرای خاص سهروردی در حکمت الهی بود. در میانه بررسی کتاب‌های سهروردی، متوجه شدم که دو رساله از او که متن عربی و فلسفی داشتند تا آن زمان تصحیح و منتشر نشده‌اند. تصمیم به تصحیح و انتشار آن‌ها گرفتم. استاد سیدحسین نصر که آن موقع استاد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بود و ریاست انجمن حکمت و فسلفه را نیز بر عهده داشت، از انجام این کار بسیار خوشحال شد و به انتشار آن‌ها اقدام کرد. از آن‌جا بود که علاقه به تصحیح نسخ خطی در من شدت گرفت و پيمودن این مسیر را آغاز کردم.

دنياي فلسفه جذابيت‌هاي زيادي دارد، چرا تصحیح را انتخاب کردید؟
تصحیح خیلی کار سختی است و نیاز به حوصله فراوان دارد. تصحیح متون فلسفی، کتاب اصلی نویسندگان سده‌های پیشین را در اختیار دانشجویان قرار می‌دهد، در حالی که اگر نسخه‌ها به صورت خطی در دسترس باشند، استادان چندان برای مطالعه و تدریس آن‌ها حوصله به خرج نمی‌دهند و از دانشجویان نیز نمی‌توان انتظار چندانی داشت. از همین رو به احیای متون کهن فلسفی علاقه‌مند شدم. تصحیح این متون و چاپ و تنقیح آن‌ها با اصول جدید ضرورت داشت و پس از چاپ نخستین تصحیحاتم بیشتر به ضرورت این کار واقف شدم، زیرا دريافتم که دانشمندان بزرگ ما در قرن‌های گذشته کارهای بزرگی انجام دادند و آثار ارزشمندی را از خود بر جای گذاشتند، اما این کتاب‌ها هیچ‌گاه چاپ نشدند که ما از وجود آنها مطلع شویم یا در بهترین حالت، چاپ‌های سنگی دارند که نسل امروز عادت به مطالعه آن‌ها ندارد. به همین دلیل تصمیم گرفتم این کتاب‌ها را با روشی علمی تصحیح کنم تا بیشتر مورد مطالعه اهل فن قرار گیرند. خوشبختانه در سال‌های اخیر اقبال بیشتری به تصحیح این آثار شکل گرفته است، اما این تلاش‌ها هنوز کافی نیستند، زیرا هنوز هزاران جلد کتاب از دانشمندان گذشته ما تنها به صورت نسخه‌های خطی موجودند. این در حالی است که برای نوشتن تاریخ منطق، فلسفه، کلام و عرفان اسلامی به خواندن این آثار نیاز داریم تا بتوانیم به طور مستند از یک مقطع تاریخی سخن بگوییم. تا وقتی که این کتاب‌های خطی در کتابخانه‌ها خاک می‌خورند نمی‌توان از آن‌ها استفاده کرد. به همین دلیل است که هنوز تاریخ فلسفه خوبی نداریم. این وضع درباره کلام و منطق نیز صادق است. تاریخ‌هایی که اکنون در دست داریم توسط اروپاییان نوشته شده‌اند و دانشمندان معاصر ما کمتر چنین کارهای قوی‌ای خلق کرده اند، زیرا منبعی در دست نداشتند. به همین دلایل تصحیح نسخه‌های خطی گذشته همچنان یک ضرورت است. اگر دانشمندان مستعد و پرحوصله بیش از این برای تصحیح نسخه‌های خطی همت بگمارند، امکان تدوین تاریخ‌هایی که به آنها اشاره کردم برای محققان دیگر فراهم می‌شود. 

نوشتن اثري مستقل جزو دغدغه‌های شما نبوده است؟
به طور مستقل چیزی ننوشتم اما نوشتن مقدمه نسخه‌هایی که تصحیح می‌کنم به تنهایی کار بزرگی است. با نوشتن مانوسم اما این نوشتن را نیز در مقدمه تصحیح به کار می‌گیرم. البته گهگاه مقالاتی را می‌نویسم اما کمتر به نوشتن یک کتاب مستقل پرداخته ام.

علاوه بر تصحیح که مواد خام تاریخ فلسفه است، بسیاری بر اهمیت شرح و نقد نیز تاکید دارند و از نبود آن گله‌مندند. شما به این حوزه نیز توجه داشته‌اید؟ 
هرگز.من هنوز وظیفه خودم را این می‌دانم که تا می‌توانم کتاب تصحیح کنم و در اختیار محققان بگذارم. البته برخی از محققان حوصله تصحیح ندارند و شرح و نقد آثار فلسفی را ترجیح می‌دهند. اکنون هم محققانی داریم که در این حوزه فعالند.

کار این محققان را خوب ارزیابی می‌کنید؟
در واقع نه! نوشتن شرح و نقد خوب همت بلندی می‌طلبد، در حالی که آن‌قدر گرفتاری برای محققان پیش می‌آید که وقت تن دادن به چنین کارهایی را ندارند. اما به هر حال سالانه چند کتاب در این حوزه منتشر می‌شوند. هر چه این منتقدان را تشویق به نقد کنیم، این جریان نیز قوی‌تر می‌شود. ما اول باید داشته‌هایمان را بشناسیم و سپس به قضاوت درباره درست و نادرستی آن بپردازیم. من و مصححان دیگر، داشته‌هایمان را می شناسانیم و افراد دیگری نیز به نقد می‌پردازند. البته کتاب‌های نقد محدودند و نقدها بیشتر در قالب مقاله‌ها مننشر می‌شوند. تا پربار شدن راه نقد راه زیادی مانده است؛باید بسیار نوشت و ناامید نشد. بايد اعتراف كنم كه دیدن جوانان فعال در این حوزه، امیدوار كننده است. امیدوارم جریانی راه بیفتد که منتقدان آثار فلسفی ضعف‌ها و ایرادهاي نسخه‌های تصحیح شده را با انصاف و با دید علمی مشخص کنند تا به تدریج جریان نقد نیز رشد کند. 

يافتن نسخه هاي خطي، حتما كار دشواري است؛ چگونه این نسخه‌ها را پیدا می‌کنید؟
در ایران چند مرکز نگهداری نسخه‌های خطی وجود دارند؛فهرست نسخه‌ها نیز منتشر شده است. کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، کتابخانه مجلس شورای اسلامی، کتابخانه ملی ملک و همچنین کتابخانه مدرسه شهید مطهری مراکز عمده نگهداری نسخ خطی در تهرانند. در شهرستان‌ها نیز کتابخانه آستان قدس رضوی در مشهد مقدس، کتابخانه آیات مرعشی‌نجفی و گلپایگانی و همچنین مراکزی در اصفهان و شیراز از نسخه‌های خطی نگهداری می‌کنند. شهر استانبول در ترکیه نیز نسخه‌های خطی فراوانی دارد. نسخه‌هایی نیز در عراق و مصر پیدا می‌شوند. همچنین بسیاری از نسخه‌هاي خطی کشورهای اسلامی در وانفسای قرون هجدم و نوزدهم به اروپا منتقل شدند. به هر حال با صرف اندکی زحمت و هزینه می‌توان به نسخه‌های خطی دسترسی یافت.
پیدا کردن این نسخه‌ها به ویژه بهترین نسخه‌ها نیاز به جست‌وجو دارد اما فردی که دنبال این کارها می‌رود، مشکلاتش را هم تحمل می‌کند. نباید تصور کرد که نسخه‌های خطی به راحتی به دست می‌آیند، هرچند این کار نسبت به گذشته بسیار آسان‌تر شده است. بیشتر کتابخانه‌ها از صفحات نسخه‌های خطی عکس‌برداری کرده‌اند و به جای نسخه، لوح فشرده (سي‌دي) آن را به محقق می‌دهند. در دوره‌ای که نخستین تصحیحم را حدود سال 56 منتشر کردم، تهیه نسخه خطی و تصحیح آن بسیار کار پرزحمتی بود.

بي ترديدخیلی از وقت شما در خلوت کتابخانه‌ها گذشته است. درجست‌وجوهایتان برای يافتن نسخه‌های خطی به موارد جالبی نیز برخورده كرده اید؟
نكته خاصی به نظرم نمی‌رسد اما بهترین و هیجان‌انگیزترین لحظه، وقتی است که نسخه‌ای را پیدا می‌کنم که مدت‌هاست به دنبال آن بوده‌ام. برخی اوقات نیز پيش آمده که کتاب مهمی را که اصلا به فکرش نبودم به طور اتفاقی پیدا کرده‌ام. در این لحظه‌ها شعفي درونی را احساس می‌کنم که لذت بسیاری دارد.
البته در رفت و آمدهایی که به کتابخانه‌ها داشته ام با وجود دشواری‌هایی که وجود داشتند، خاطراتی نیز برایم رقم خوردند. یکی از مشکلات من این بود که باید از روی نسخه‌ها، دست‌نويس مي‌كردم و امکان عکاسی هم نبود. هر روز باید تنها برای دو ساعت به کتابخانه می‌رفتم و از روی نسخه‌ها می‌نوشتم. مشکلی که حین نوشتن پیش می‌آ‌مد، این بود که دست‌هايم عرق می‌کردند یا نقطه اضافه‌ای بر نسخه می‌ماند که سبب آسیب زدن به آن می‌شدند. کتابداران برای نسخ خطی ارزش ویژه‌ای قایل بودند که البته حق هم با آنان بود، چون بسیاری از این کتاب‌ها حدود هزار سال عمر کرده بودند و به مراقبت شدید نیاز داشتند. کتابداران مراقب بودند که اولا با مداد بنویسیم و دوم این که دست‌هايم عرق نکنند! در کتابخانه ملک خاطرات زیادی در این باره دارم. قبل از پیروزی انقلاب زیاد آنجا می‌رفتم. ساختمان قدیمی‌ای در بازار تهران بود و مرحوم «احمد سهیلی» کتابشناس و نسخه‌شناس، ریاست کتابخانه را بر عهده داشت. او بسیار مراقب من بود و بارها پشت سرم می‌ایستاد تا کاغذی زیر دستم بگذارم تا ورق‌های کتاب خیس نشوند، از مداد استفاده کنم و نقطه‌ای روی کاغذ نگذارم. الان دیگر مشکلات این‌چنینی وجود ندارند. کتابخانه‌ها لوح فشرده نسخه‌های خطی را در اختیار محققان قرار می‌دهند که امکان بردن آن به خانه و بزرگ‌نمایی آن در رایانه وجود دارد. آرزو می‌کنم که جوانان از این فرصت‌های خوبی که به وجود آمده‌اند، استفاده کنند. مرحوم شهيد مطهری هنگامی که در دانشکده الهیات تدریس می‌کرد برای تصحیح کتاب «التحصیل» بهمنیار دفعات زیادی به کتابخانه مجلس رفت و همه کتاب را با دست‌خط خودش رونویسی کرد. مشکل فقط به رونویسی از کتاب چندصد صفحه‌ای ختم نمی‌شد، حروف‌چینی نیز با حروف سربی انجام می‌ گرفت که مشکلات خاص خود را داشت. پیشرفت‌های حوزه تصحیح نسخ خطی در این دوره نسبت به گذشته شگفت‌انگیز است. گشایش‌های بسیاری در کار تصحیح به وجود آمده‌اند، اما همت‌ها کم شده اند. قدیمی‌ها به کارهای سخت تن می‌دادند اما همت آدم‌های این روزگار کم شده و همه می‌خواهند خیلی زود به نتیجه برسند.
کار تصحیح دقت بسیار زیادی می‌خواهد و باید مواظب باشی که حتی یک واو اضافه و کم نشود و نقطه‌گذاری را درست انجام دهی. این کار حوصله زیادی نیاز دارد. اگر بخواهی تصحیح خوبی انجام دهی، باید زحمت زیادی بکشی، حوصله کنی و هرگز عجله به خرج ندهی. از جوانانی که توانایی و حوصله این کار را دارند خواهش می‌کنم وارد این حوزه شوند و تلاش کنند تا ثروت علمی ما که در کتابخانه‌ها خاک می‌خورند رو بیایند و در اختیار جامعه علمی قرار گیرند. سختی‌های زیادی را باید در این راه تحمل کرد تا به نتیجه رسید. 

از بحث تصحیح فاصله بگیريم و به تخصص شما یعنی فلسفه بپردازیم! هر فلسفه‌دانی که هم تدریس و هم تحقیق می‌کند در برخی موضوع ها به نظری ورای نظریات فلاسفه می‌رسد. شما هم به چنین نظرهاي مستقلی رسیده‌اید؟ به ویژه این که کتاب‌های فلسفی بسیاری را نیز مطالعه کرده‌اید.
شخصا توجهم را صرف این می‌کنم که بفهمم فلاسفه چه می‌گویند. حین تدریس نیز در درجه نخست چنین هدفی را دنبال می کنم اما به هر حال وقتی به بحث و مقایسه نظریات فلاسفه بپردازی، ذهنيتي از بحث‌هاي آنان برايت شكل مي‌گيرد و به استدلال شخصي نيز مي‌رسي.

می‌توانید به تفکیک بگویید که درباره کدام قضایای فلسفی به نظري ورای نظر فلاسفه رسیدید؟
نه، خیلی زیادند و الان فرصت مناسبی برای بیان آنها نیست. 

این‌قدر زیادند؟
بله و الان خسته‌تر از آنم که وارد بحث‌های تخصصی شوم. 

شاید همه انسان ها به ویژه آنانی که به فلسفه می‌گرایند سوال‌های هستي‌شناسانه زیادی دارند. شما که به فلسفه اسلامی دسترسي داريد و کتاب‌های فراواني را ورق می‌زنید جواب سوال‌هایتان را گرفته‌اید؟

در کل بله اما همیشه ریزه‌کاری‌هایی وجود دارند که جواب گرفتن درباره آن‌ها چندان ساده نیست. این طبیعت انسان است که همیشه سوال‌های جدید در ذهنش شکل بگیرند. به هر حال مسایلی هستند که در کل برایم یقیني شده‌اند. این که عالم مبدایی دارد و آن مبدا، منشا همه چیز است. همه چیز از اوست و به او بازمی‌گردد و این‌که نظام هستی بسیار دقیق است و حساب و کتاب دارد. هیچ چیز در این جهان رها و بیهوده نیست و همه امور بر اساس قواعدی سیر می‌کنند. همین یقین و باور باعث می‌شود حس کنیم که در این عالم به حال خود رها نشده‌ایم؛تکیه‌گاهی داریم و به همان تکیه‌گاه هم زنده و امیدواریم. اگر انسان احساس کند زیر پایش خالی است حتما سقوط می‌کند. حال استحکام این تکیه‌گاه به انسان ها بستگی دارد. مطلبی را از «بزرگمهر حکیم» نقل می‌کنم که در ابتدای کتاب «کلیله و دمنه» آمده است. او بحثی را طرح می‌کند که دغدغه انسان‌ها در تمام دوران‌هاست. بزرگمهر حکیم می‌گوید:"من خواستم از میان عقیده‌ها و نظریات مختلف، درست‌ترین آن‌ها را که آدمی را به نجات می‌رساند انتخاب کنم. با خود گفتم که به دین‌ها روی بیاورم، اما دیدم دین‌ها اختلافات زیادی با یکدیگر دارند. سراغ فیلسوفان رفتم، اما دیدم هر فیلسوف نیز عقیده مخصوص به خود را دارد بنابراین، به آنها نیز نمی‌توانستم تکیه کنم." او سراغ تکیه‌گاه‌های دیگری هم می‌رود و در پایان به این نتیجه می‌رسد که از همه آن‌ها خوبی‌هایشان را بگیرد. بزرگمهر حکیم، باورهایی را که برای او یقین‌آور بودند به عنوان تکیه‌گاه برگزید، زیرا دریافته بود که اگر به دیوار سست تکیه کند سقوط خواهد کرد. هر فردی در زندگی‌اش چنین دغدغه‌هايي را دارد، زیرا این موضوع، مساله زنده‌ای است. انسانها باید بر معرفت‌هایی تکیه کنند که برایشان یقین‌آور باشد، همین یقین است که به زندگی آنان معنا می‌بخشد. اگر کسی خدا را قبول دارد باید به آن یقین داشته باشد، اگر هم قبول ندارد این باور باید برایش یقین‌آور باشد، هرچند اگر یقین کند که خداوند نیست، تناقضات فکری برای او پیش خواهد آمد. به هر حال هر فیلسوفی یک نظریه دارد و بنابراین، نمی‌تواند قایق نجات من باشد. ما باید خودمان بررسی کنیم تا تکیه‌گاه خود را دریابیم، به ویژه ما که مسلمان هم هستیم و علاوه بر نظریات فلسفی، مبانی اسلام را نیز در اختیار داریم. به هر حال مساله خدا مهمترین تکیه‌گاه ماست و ازلیت و ابدیت‌مان را از طریق آن معنی می‌کنیم.
 
به عنوان مسلماناني كه در ايران زندگي مي‌كنيم، اگر بپذيريم دین امري مطلق است، چگونه مي‌توان با نظريه‌هاي بي‌شمار در حوزه جهان‌بيني كنار آمد و نسبت دين و اخلاق را دريافت؟
این پرسش‌ها را تا اندازه‌ای می‌توان با استفاده از استدلال‌های فلسفی حل کرد، البته این استدلال‌ها ممکن است برای عده‌ای قانع‌کننده باشند و برای عده‌ای نباشند. الزامی هم ندارد که کسی این استدلال‌ها را قبول کند و می‌تواند آنها را رد کند، بدون این که ملزم به ارایه برهان و دلیل باشد و نمی‌توان او را به این خاطر مواخذه کرد. عده‌ای دیگر از این افراد به ضعف دلایل استدلال کاری ندارند و تنها می‌گویند دلم گواهی نمی‌دهد که فلان استدلال درست باشد. به هر حال این اختلافات وجود دارند و به همین دلیل نیز فلاسفه نظریات متفاوتی دارند و هر یک از سنت‌های فکری برای عده‌ای از آنان قانع‌کننده اند.
اما درباره دین و اخلاق، نخست آن‌که این دو ممکن است دو مقوله جدا از یکدیگر باشند اما سازگاری‌های زیادی با یکدیگر دارند. آن چه اخلاق می‌گوید دین نیز به آن گواهی می‌دهد. برعکس این موضوع نيز صادق است، با وجود این ممکن است مبانی آنها متفاوت باشد. دین بر مبنای وحی و اخلاق بر مبنای مجموعه‌ای از استدلال‌های عقلانی بنیان گذاشته شده است. بنابراین، تفاوت‌هایی نیز میان آن‌ها وجود دارند. پایه دیگری که می‌توان برای اخلاق در نظر گرفت، نفس و جان آدمی است. انسان، موجود باشعوری است که ما در فلسفه به آن نفس ناطقه می‌گوییم. این نفس ناطقه،دنبال سعادت است و می‌خواهد خوشبخت باشد بنابراین، دنبال ابزارهای خوشبختی می‌گردد و چیزهایی را که اصولا خوبند و به سعادت کمک می‌کنند، بر مي گزيند. اصول اخلاقی در جوامع بشری یکسانند مانند عدالت که همه آن را امری پسندیده می‌دانند. البته ممکن است درباره مصداق‌های عدالت اختلاف وجود داشته باشد. بحثی وجود دارد مبنی بر این که وقتی عقل انسان خوبی و بدی‌ها را تشخیص می‌دهد دیگر چه نیازی به دین است كه فكر مي‌كنم سوال شما هم در همين حوزه باشد. عقل به برخی از مسایل مانند آخرت کاری ندارد. در چنین مواردی دین، حرف‌هایی برای گفتن دارد و می‌تواند به عقل برای درک برخی مسایل کمک کند. این امر به موارد خاص مربوط می‌شود، اگرنه بسیارند انسان‌های بی‌دینی که به اخلاقیات پایبندند. در مجموع مي‌توان گفت كه اختلاف زیادی میان دین و اخلاق وجود ندارد و این دو، در بسیاری موارد با یکدیگر هم‌سویند. این گونه نیست که یکی از آن‌ها چیزی را نفی و دیگری آن را قبول کند. البته در هر دوی آن‌ها ممکن است تحریفاتی صورت بگیرد، برای مثال امری غیردینی را به دین نسبت بدهند که نمونه آن بسیار است. اخلاق ممکن است به دلیل دخالت برخی چیزها، مسیرش را گم کند. حال کار فیلسوف اخلاق است که پایه‌های اخلاق را پیدا کند که البته کار سختی است.

چه اتفاقی می‌افتد که یک فلسفه‌دان به عرصه سیاسی کشیده می‌شود؟ باتوجه به این که شما یک دوره نماینده مردم تهران در مجلس بودید و در انتخابات ریاست‌جمهوری گذشته نیز فعالیت‌هایی داشتید...
نخست آن که سیاست یکی از بخش‌های فلسفه است. ارسطو، ابن‌سینا و و تمامی فلاسفه بزرگ کتابی در باب سیاست نوشته‌اند. بسیاری از فیلسوفان اروپایی قرون هفدهم تا بیستم نیز شاهکارهایشان را در حوزه فلسفه سیاست نوشته‌اند. فیلسوفان بودند که در کتاب‌هایشان نوشتند جامعه چگونه باید اداره شود و چه افرادی باید آن را اداره کنند. مهم‌ترین مساله ما جامعه است بنابراین، فلسفه ضمن پرداختن به مسایلی مانند مبانی هستی، باید به رفتارها و زندگی اجتماعی نیز بپردازد و نهادهای اجتماعی را که باید برای اداره جامعه شکل بگیرند، تبیین کنند. بنابراین سیاست حتما یکی از مباحث مهم فلسفه است. اگر به تقسیم‌بندی علوم اسلامی نیز نظری بیفکنیم، این علوم به حکمت نظری و عملی تقسیم شده‌اند. سیاست جزو حکمت عملی است. سیاست یکی از بخش‌های فلسفه است که می‌خواهد راه و رسم زندگی را به انسان‌ها بیاموزد و تفاوتش با اخلاق این است که اخلاق در پی آموختن راه و رسم زندگی فردی به انسان است که حوزه «من» را دربرمی‌گیرد اما سیاست این هدف را در زندگی اجتماعی بشر پی می‌گیرد و به حوزه عمومی مربوط می‌شود. تبیین نسبت گروه‌های مختلف جامعه با یکدیگر امری حیاتی است که اگر به درستی انجام نشود، جوامع از هم‌پاشیده خواهند شد و این کار تنها از یک فیلسوف برمی‌آید. مسایل کلان عمومی در سیاست تعیین می‌شوند كه به آن تدبیر جامعه می‌گویند. سیاست یکی از بخش‌های مهم فلسفه است که بعدها از آن جدا شد. جالب اين است كه بخش آخر «الیهات» ابن‌سینا به همين بحث‌ها ختم مي‌شود. به عقيده او، جامعه بايد به سه گروه عمده تقسیم شود که نخستین آن‌ها مجموعه پیشه‌ورانند که شغل‌های مختلفی دارند. دومين گروه، نظامیانند که امنیت کشور را حفظ می‌کنند و اهل قلم و تدبیر که اندیشیدن درباره نحوه اداره جامعه را بر عهده دارند. نویسندگان و سیاست‌مداران اهل تدبیرند و به سایران می‌گویند که چه باید کرد. ابن‌سينا همچنین مباحثی را درباره نحوه شکل‌گیری حکومت‌ها مطرح می‌کند. تمامی این توضیحات را ارایه کردم تا به نوعی سوال شما را پاسخ دهم که چرا به عنوان یک فسلفه‌دان به حوزه سیاست وارد شدم. از قضا یکی از نیازهای امروز فسلفه اسلامی این است که به طور جدی به حوزه سیاست قدم بگذارد. این سنت فلسفی با تصورات و مبانی خود باید به عرصه سیاست وارد شود تا خروجی آن درباره چگونگي اداره جامعه مشخص شود، زیرا فلسفه تنها نبايد به موضوع هاي فردي بپردازد.

شما دقیقا با همین هدف و مبانی که به آن‌ها اشاره کردید وارد حوزه سیاست شدید یا این که شرایط شما را به این سمت سوق داد؟
به یقین شرایط تا اندازه‌ای موثر بوده است اما به هر حال فردی مثل من حتما درباره مسایل سیاسی فکر کرده که وارد این حوزه شده است. هنوز هم به این مسایل فکر می‌کنم و بخشی از دغدغه مرا تشکیل می‌دهند. فردی که فلسفه خوانده، نمی‌تواند نسبت به مسایل سیاسی جامعه‌اش بی‌تفاوت باشد. اگر چنین باشد بخشی از فلسفه را که مدت‌ها مشغول تحصیل آن بوده، انکار کرده است.

فكر مي‌كنيد مهم‌ترين مساله جامعه ما كه لازم است فلاسفه بر آن تمركز كنند چيست؟
بداخلاقی و بی‌اخلاقی، یکی از مهم‌ترین مسایل امروز ماست و اهالی فلسفه باید فکری برای آن بکنند. متاسفانه شاهدیم که برخی از افراد جامعه‌مان، به راحتی دروغ می‌گویند، خیانت می‌کنند، ریا می‌کنند و مسولیت‌هایی را می‌پذیرند که صلاحیت آن را ندارند، قاعده مبانی فرهنگی ما به گونه‌ای نیستند که چنین بی‌اخلاقی‌هایی را بتوان بر اساس آنها توجیه کرد. جامعه‌شناسان و سیاست‌مدارانند که باید درباره علل گسترش این بی‌اخلاقی‌ها بیندیشند. از قضا در روزگار کنونی، فسلفه مسوولیت زیادی دارد و به دلیل همین مسوولیت باید وارد بخش سیاست شود و واقعا یک مقداری خطوط فکری را عمیق‌تر بررسی کند. جوامع کنونی از جمله جامعه ما در حال درگیر شدن با مشکلاتی‌اند که برای حل آنها بی‌نیاز از کمک فلاسفه نیستیم.

موافقید که کتاب، اصلی‌ترین و تنها راه انتقال فلسفه به عنوان امری انتزاعی است؟
كتاب تنها وسیله انتقال نیست اما در مسیری که فلسفه از گذشته تاکنون طی كرده، بهترین، موثرترین و ماندگارترین ابزار انتقال معارف بشری بوده است. انتقال بحث از شاگردان فلاسفه به شاگردان دیگر نيز یک ابزار انتقال است اما این روش، ماندگار و قابل اطمینان نیست.

حال که قبول دارید کتاب تنها ابزار ماندگار انتقال معرفت بشری به قرن‌های آینده بوده است، با این هم موافقید که ممکن است لغزش‌هایی در جریان این انتقال صورت گرفته باشند؟ زیرا کتاب‌ها تنها از طریق دست‌نویس قابل تکثیر بودند و دست‌نویس‌ها نیز بی‌خطا نیستند...
حتما همین‌طور است؛ تصحیح متون قدیمی نیز به دلیل مشخص کردن این لغزش‌ها صورت می‌گیرد. نويسنده‌اي كتابي نوشته و كاتبي آن را نادرست منتقل كرده است بنابراين، معنی نادرست می‌دهد هرچند ممکن است نويسنده اشتباه هم فکر کرده باشد اما به هر حال همان حرف اشتباه نیز باید به همان گونه‌ای انتقال یابد که از نویسنده نقل شده است. شايد برخي از كاتبان از سواد کافی برخوردار نبودند و کلمات را اشتباه نوشتند یا این که یکی می‌خواند و چندين كاتب مي‌نوشتند. همه اين كاتبان سرعت و استعداد برابر نداشتند. یکی كلمه‌اي را بد می‌نوشت، براي مثال «حسن» را مي‌نوشت «حس». در جریان تصحیح بارها به این مسایل برخورده‌ام . مثلا به جای واژه عربی «کان» «کا» نوشته شده بود که نشان می‌دهد نگارنده به دلیل نداشتن سرعت کافی در نوشتن از خواننده متن عقب مانده و برخی حروف کلمات را ننوشته است. برخی از واژه‌ها نیز با جا افتادن یا نگارش اشتباه یک حرف، معنی دیگری پیدا می‌کنند. در واقع مصحح تشخیص و اصلاح همين اشتباهات را بر عهده دارد.

تا حالا پیش آمده که به دلیل این بدفهمیدن‌ها و بد نوشتن‌ها ما تا سال‌ها چیزی را اشتباه فهمیده و بعدها با پیدا شدن نسخه صحیح‌تری به آن اشتباه پی برده باشیم؟

بله چنین موضوعی تاکنون مصداق داشته که یکی از بارزترین آنها در حوزه پزشکی است و در قرن هفدهم یا هجدهم که از روی کتاب «قانون» ابن‌سینا برای بیماران نسخه می‌نوشتند. در اين دوران متوجه اشتباه فردي شدند که قرن‌ها پيش عبارت ابن‌سینا را غلط خوانده بود و کاتبان واژه مورد نظر را به اشتباه نوشته بودند و همین اشتباه به ظاهر ساده طی چند قرن، سبب مرگ عده‌ای از بیماران شده است. کتاب قطب‌الدین شیرازی که مشغول کار کردن روی آنم مطلبی را نقل می‌کند مبنی بر این که منجمی براي خون گرفتن نزد فصدکننده‌ رفت. فصدكننده از گرفتن خون وي امتناع كرد و منجم دليل را جويا شد و وي جواب داد كه طبق كتاب‌هاي پزشكي نمي‌توان از منجم خون گرفت. آن‌ها سراغ کتاب می‌روند و درمی‌یابند که واژه «متخم» به اشتباه منجم خوانده شده است. متخم به فردی گفته می‌شود که دچار رودل است و طبق آن کتاب، نمی‌توان از فرد در زمان دچار بودن به این عارضه، خون گرفت. بنابراین اشتباه آن طبیب در خواندن آن واژه، ای بسا سبب شده باشد که برخی از بیمارانش درمان نشده باشند. همچنین در جای دیگری نقل شده که طبیبی پس از ذکر مطلبی از یک کتاب پزشکی، بیان می‌کند که این مطلب، مورد تایید «حسن بصری» نیز هست. به وی اعتراض می‌کنند که حسن بصری طب بلد نبود و پس از مراجعه به کتاب مشخص می‌شود كه وی، «حس بصری» را که به معنای حس بینایی است، به اشتباه «حسن بصری» خوانده بود.
قصدم از گفتن این مثال‌ها این است که خطا در فهم و خواندن و تفسیر در نسخ خطی وجود دارد. مثال دیگری از این مورد در عالم فلسفه ذکر می‌کنم؛ می‌دانیم که فخررازی جدال فکری بسیاری را با ابن‌سینا در «شرح اشارات» مطرح کرد. خواجه‌نصیر که در مقام پاسخ او برآمد، بخشی از توجیهاتش را به بدفهمی فخررازی از ابن‌سینا اختصاص داد. وی دریافته بود که مقصود ابن‌سینا در برخی قضایا چیزی نبود که فخررازی برداشت می‌کرد و وي به دليل همين اشتباهات، دچار بدفهمي شده بود.

تفاوت دانشجويان اين نسل در گرایشی که به فلسفه دارند با نسل پیشین دانشجویان چیست؟
در این باره نمی‌توانم حکمی کلی صادر کنم و سخنی مانند این بگویم که مثلا دانشجویان نسل گذشته بیشتر به فلسفه علاقه داشتند و دانشجویان این نسل، علاقه کمتری دارند. در هر دو نسلی که با آن‌ها سر و کار داشتم، هم دانشجویان عمیق را دیدم و هم دانشجویانی که بدون انگیزه و برای دریافت مدرک این رشته را می خواندند. نمی‌توانم دسته‌بندی مشخصی ارایه کنم.

یعنی دانشجویان فلسفه در این دو نسل هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند؟
دارند؛ دست‌کم در یک زمینه می‌توان به وضوح این تفاوت را دید. دانشجویان فعلی امکانات بیشتری برای بهتر یاد گرفتن دارند اما تنبل‌ترند و کم کار می‌کنند. امکانات این دوره، قابل مقایسه با دوره دانشجویی ما نیست. در دوره‌ای به سر می‌بریم که دانشجویان بسیاری از مطالب را می‌توانند از طریق جست‌وجوی اینترنتی به دست بیاورند، در حالی که در دوره ما حتی کتاب هم به راحتی یافت نمی‌شد یا اصلا نبود. در همین مورد خاطره‌ای دارم؛ مشغول نوشتن رساله دکتری‌ام با موضوع سهروردی بودم که در بخشی از آن، از سخن پروفسور کربن استفاده کردم و باید منبع آن را می‌یافتم. از طریق دکتر حسین نصر فهمیدم که پروفسور کربن در ایران است. پس از گرفتن وقت ملاقات، نزد او رفتم، در حالی که او در کتابخانه‌اش که کتاب‌ها تا سقف آن می‌رسید، روی یک نردبان در حال ورق زدن کتابی بود. مشکلم را به او گفتم و به من جواب داد که برو و کتاب‌های من را بخوان. من جواب دادم که کتاب‌هایتان را خوانده‌ام اما فکر می‌کنید او چه پاسخ داد؟ گفت برو باز هم بخوانشان! پس از جست‌وجو، کتاب را در کتابخانه آستان قدس پیدا کردم و به همین خاطر به مشهد رفتم تا منبع سخن کربن را دریابم. با گفتن این ماجرا خواستم تفاوت دانشجویان دیروز و امروز را دریابید. در این دوره مشکلات این‌چنینی وجود ندارند، در حالی که ما در آرزوی پیدا کردن کتاب بودیم و البته وقتی آن را به دست می‌آوردیم، مانند جان عزیز گرامی‌اش می‌داشتیم. مشکل دانشجویان این دوره چه در حوزه فلسفه و چه حوزه‌های دیگر این است که قدر داشته‌هایشان را نمی‌دانند و به دلیل سهولت دسترسی به اطلاعات، تلاشی برای حفظ آن نمی‌کنند اما دانشجویان نسل پیش زحمت بیشتری می‌کشیدند. در آن دوران برخی از کتاب‌ها حتی شماره صفحه نداشتند و برای پیدا کردن مطلبی در آنها باید همه کتاب را ورق می‌زدی و می‌خواندی. همین موضوع باعث می‌شد چشمت به مطالب زیادی بیفتد و آنها را به ذهن بسپاری. به این ترتیب بود که بر قدرت حافظه‌مان تکیه می‌کردیم اما حافظه دانشجوی امروز، اینترنت است. استفاده نکردن از حافظه و متکی نبودن به آن، سبب می‌شود قدرت استدلال کاهش بیابد. امکانات جدید از این بابت که ذهن انسان را از فعالیت انداخته‌اند، خیلی خطرناکند. دست‌کم در میان دانشجویان فلسفه می‌بینم که انصافا قدرت استدلال افراد پایین آمده است. آدم‌ها دیگر خودشان استدلال نمی‌کنند و فقط بر گردآوری استدلال‌های دیگران تکیه می‌کنند. این مشکل نه تنها در دانشگاه بلکه در حوزه علمیه که بر خوانش متون تکیه داشتند نیز احساس مي‌شود. حافظه‌های جوانان و دانشجویان این دوره چندان فعال نیست و بر ابزار تکیه دارد نه بر خودش. این رفتار، بر ذهن اثر می‌گذارد و قدرت تحلیل آن را کاهش می‌دهد، زیرا ذهن نیز مانند سایر اعضای بدن تنها هنگامی ورزیده خواهد شد که از آن استفاده شود. این افراد، حکم اقیانوسی را دارند که عمق کمی دارد، گسترده است اما کم‌عمق.

غیر از تحقیق و تصحیح ترجیح می‌دهید چه کاری انجام دهید؟ 
هیچ سرگرمی جز کار و تحقیق ندارم. تقریبا تمام وقتم صرف تحقیق روی نسخ خطی می‌شود. غیر از این شاید یک کتاب خاص را که تازه منتشر شده و در حوزه علایق و کارم است، مطالعه کنم.
***

برخي از سمت‌ها و مسووليت‌هاي اجرايي دكتر نجفقلی حبیبی پس از پيروزي انقلاب اسلامي به این شرح اند:

ـ سرپرستي كتابخانه مجلس شوراي اسلامي، 1359
ـ معاونت دانشكده الهيات و معارف اسلامي.
ـ رياست دانشگاه الزهراء.
ـ رياست دانشكده علوم قضايي و خدمات دادگستري
ـ رياست دانشكده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران
ـ رياست دانشگاه تربيت مدرس
ـ رياست پژوهشكده امام خميني(ره) و انقلاب اسلامي
ـ رياست دانشگاه علامه طباطبايي
ـ عضويت در كميته برنامه‌ريزي الهيات شوراي عالي برنامه‌ريزي
ـ عضويت شوراي گسترش آموزش عالي (نزدیک به 8 سال)
ـ مديريت گروه فلسفه و حكمت اسلامي، دانشكده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران
ـ نمايندگي مجلس شوراي اسلامي از حوزه انتخابيه تهران در دوره سوم
ـ عضويت شوراي بازنگري قانون اساسي، به انتخاب نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي با عنايت به دستور مورخ 4/2/1368 حضرت امام خميني(ره)

برخی از عناوین تصحیحات و مقدمه‌های دكتر حبیبی بر آثار فلسفی به این شرح اند:

ـ «مجموعه مصنفات شيخ اشراق» شامل تصحيح و مقدمه رساله‌های «الالواح العماديه»، «كلمه التصوف» و «اللمحات» 1380، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي
ـ «شرح الأسماء أو شرح دعاء الجوشن الكبير» حاج ملاهادي سبزواري، 1372 انتشارات دانشگاه تهران اين كتاب در دوازدهمين دوره كتاب سال جمهوري اسلامي ايران (1373) مورد تقدير قرار گرفت.
ـ «شرح دعاء الصباح» حاج ملاهادي سبزواري، 1372، دانشگاه تهران
ـ «كتابشناسي امام حسين(ع)» 1374، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره)
ـ «شرح توحيد الصدوق» قاضي سعيد قمي در سه جلد، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
ـ «شرح الأربعين» قاضي سعيد قمي، 1379، ميراث مكتوب
ـ «الأربعينيات لكشف القدسيات» (مشتمل بر 10 رساله) قاضي سعيد قمي، 1381، كتابخانه مجلس شوراي اسلامي و ميراث مكتوب
ـ «شرح و تعليقه بر الهيات الشفاء» ملاصدرا (دو جلد) 1382. این اثر در سال 1384 به عنوان کتاب سال در حوزه تصحیح شناخته شد.

ـ «رسائل الشجره الالهيه في علوم الحقائق الربانيه» شمس‌الدين محمد شهرزوري در سه جلد، سال های 1383 تا 1385، موسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران
ـ «ايضاح المقاصد في حل معضلات كتاب الشواهد» استاد جواد مصلح، 1385، موسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران
ـ «مفاتيح الغيب» ملاصدرا در دو جلد، 1386، بنياد حكمت صدرا
ـ «الهدايه» اثيرالدين ابهري، 1386
ـ «شرح التلويحات اللوحيه و العرشيه» ابن كمونه در سه جلد، 1387، ميراث مكتوب و دانشكده الهيات دانشگاه تهران
ـ «التلويحات اللوحيه و العرشيه» شيخ اشراق، 1387، موسسه حكمت و فلسفه ايران

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها