پنجشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۰ - ۱۱:۵۱
نگاه فلسفي به مباني علوم انساني راهي براي تحول اين علوم است

حجت‌الاسلام مسعود آذربايجاني، ناظر علمي كتاب «فلسفه روانشناسي و نقد آن» در نشست بررسي اين اثر در سراي اهل قلم گفت: اگر نگاه فلسفي داشته باشيم و زيربناي فلسفي علوم مختلف را بر اساس سنت فلسفي خودمان مورد بازبيني قرار دهيم، مي‌توانيم به محقق شدن تحول در علوم انساني اميدوار باشيم./

به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، اين نشست عصر چهارشنبه 26 بهمن، با همكاري كتاب ماه فلسفه در سراي اهل قلم خانه كتاب برگزار شد. حجت‌الاسلام مسعود آذربايجاني، عضو هيات علمي پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و ناظر علمي ترجمه كتاب و محمدعلي موحدابطحي و هادي صمدي، از نويسندگان و مدرسان فلسفه علم، به عنوان كارشناس در اين نشست سخنراني كردند. مالك شجاعي‌جشوقاني نيز دبيري نشست را عهده‌دار بود.

شجاعي‌جشوقاني اين كتاب را علاوه بر ترجمه متن اصلي، شامل نقد مترجمان به محتواي آن دانست و گفت: نویسندگان این کتاب معتقدند فلسفه باید مبنای روانشناسی باشد، مترجمان نیز با این عقیده موافقند اما در عین حال بر این باورند که کتاب، از فقدان مبانی فلسفی قوی رنج می‌برد. آنان سنت فلسفي ايراني ـ اسلامي و حكمت متعاليه را مبنايي براي روانشناسي مي‌دانند كه مي‌تواند بنيادهايي استوار براي فلسفه روانشناسي باشد.

سپس آذربايجاني با انتقاد از نبود نگاه نظريه‌پردازانه به روانشناسي در ايران گفت: ما به چنين نگاهي نياز داريم، زيرا براي ايجاد فضاهاي جديد در اين علم، ناگزير از آنيم. از سوي ديگر، نگاه فلسفي به روانشناسي موضوعي است كه مي‌تواند بستر را براي تحول علوم انساني در كشورمان فراهم كند.

وي افزود: سال‌هاست كه علوم انساني كماكان در قالب ترجمه وارد كشورمان مي‌شوند. اگر نگاه فلسفي داشته باشيم و زيربناي فلسفي علوم مختلف را بر اساس سنت فلسفي خودمان مورد بازبيني قرار دهيم، مي‌توانيم به محقق شدن تحول در علوم انساني اميدوار باشيم.

آذربايجاني، نگاه فلسفي به علوم را مستلزم چند پيش‌شرط دانست و گفت: نخست بايد با جريان‌هاي فلسفه علم آشنا شويم. مرحله دوم، درك فلسفه علوم انساني است. درباره علم روانشناسي نيز مي‌توانيم با استفاده از مباحث «علم النفس» در انديشه اسلامي، نوآوري‌هايي در روانشناسي ايجاد كنيم.

وي درباره اهميت كتاب «فلسفه روانشناسي و نقد آن» گفت: تاكنون آثار اندكي درباره اين موضوع منتشر شده‌اند، از همين رو اين كتاب دست‌كم در ايران اهميت ويژه‌اي دارد. كتاب‌هاي متعددي درباره فلسفه روانشناسي به زبان انگليسي موجودند اما به زبان فارسي، تنها همين كتاب در دسترس قرار دارد. بيش از بيست سال از انتشار اين كتاب مي‌گذرد و به همين دليل نمي‌توان آن را اثري درجه يك در ميان آثار انگليسي‌زبان دانست اما با وجود اين، در ايران كتابي مهم قلمداد مي‌شود. 

عضو هيات علمي پژوهشگاه حوزه و دانشگاه درباره نويسندگان اين كتاب گفت: «ماريو بونژه» و «روبن آرديلا» نويسندگان كتابند. بونژه، استاد آرژانتيني دانشگاه «مك‌گيل» كانادا و كارشناس فلسفه علم است. او سيزده مقام استادي و دكتري افتخاري دارد. آرديلا نيز در دانشگاه «كلمبيا»ي آمريكا روانشناسي تدريس مي‌كند. به اعتقاد من ويژگي مهم كتاب، برخورداري توامان از دو رويكرد فسلفه علم و روانشناسي است.

وي افزود: توجه به رابطه فلسفه و علم، نگاه انتقادي به روانشناسي معاصر و نقد روان‌تحليل‌گري فرويد از ويژگي‌هاي مهم كتاب محسوب مي‌شوند. نويسندگان اين كتاب، ادعاي نوآوري در فسلفه روانشناسي ندارند، بلكه روانشناسان را مخاطب اصلي خود مي‌دانند. اين نويسندگان، در مباحث فسلفي، رويكردي كلي دارند، از همين رو مطلب چندان جديدي براي فلاسفه در اين كتاب وجود ندارد.

آذربايجاني درباره ضعف‌هاي اين كتاب كه مورد نقد مترجمان نيز قرار گرفته‌اند، گفت: بونژه و آرديلا نگاهي جزمي و مادي به روانشناسي دارند و روح را در روانشناسي نفي مي‌كنند. آنان ضمن اصرار افراطي بر نقش محوري زيست‌شناسي در روانشناسي، در مخالفت‌هايشان با ساير نظريات، از واژه‌هاي غيرعلمي استفاده مي‌كنند.

سپس شجاعي‌جشوقاني گفت: ما از هر شش مترجم كتاب براي حضور در نشست دعوت كرديم كه هيچ يك از آنان به دليل اشتغال كاري موفق به حضور در نشست نشدند.

وي درباره رويكرد مترجمان اين اثر در نقادي گفت: به نظر مي‌رسد مترجمان در نقد مباحث اين كتاب تصور مي‌كنند كه با افزودن مباحث فلسفه اسلامي به يك علم، مي‌توان آن علم را اسلامي و بومي كرد. اين موضوع در فضاي علمي ايران شايع است. بسياري از ما در بحث فلسفه علوم انساني دچار نوعي تقليل‌گرايي مي‌شويم. من اين رويكرد را ناشي از نوعي فلسفه‌زدگي در مباني علوم انساني مي‌دانم و معتقدم كه به دليل غلبه فلسفه تحليلي در ايران است كه ما چنين رويكردي داريم. فلسفه تحليلي رابطه‌ها را در قالب مبنا و بنا مي‌بيند، به همين دليل ما تصور مي‌كنيم كه اگر مباني فلسفي خودمان را به روانشناسي تزريق كنيم، فلسفه روانشناسي بومي خواهيم داشت. مترجمان كتاب نيز در نقد كتاب، همين رويكرد را دارند، در حالي كه موضوع به همين سادگي‌ها نيست.

سپس هادي صمدي به بهانه اين كتاب، موضوع هايي را درباره فلسفه روانشناسي مطرح كرد و گفت: كانت معتقد بود روانشناسي هيچ‌گاه يك علم نخواهد شد، زيرا نمي‌توان آن را به زبان رياضي بيان كرد. او درباره زيست‌شناسي نيز همين نظر را داشت. «هربارت» كه جانشين كانت در دانشگاه بود، نظر خلاف او را داشت. وي معتقد بود كه روانشناسي قابليت بيان شدن به زبان رياضيات را دارد.

وي افزود: داروين در سال 1859 كتاب «منشا انواع» را نوشت. او در آخرين پاراگراف‌هاي اين كتاب پيش‌بيني كرد كه روانشناسي بنيان‌هاي جديدي خواهد يافت. داروين نگاه متفاوتي به علم داشت.

صمدي ادامه داد: عده‌اي رفتارگرا با نگاهي پوزيتيويستي به روانشناسي اين علم را به رفتار فرد فروكاستند و در مقابل، ديدگاه روان‌تحليل‌گراني مانند فرويد وجود داشت كه تنها به درون افراد مي‌پردازند و به رفتارهاي بيروني آن‌ها كاري نداشتند.

وي افزود: كتاب «فلسفه روانشناسي» در سال‌هايي نوشته شد كه كارشناسان تصور مي‌كردند روانشناسي نيازي به فلسفه ندارد. طي سي سال گذشته، ارتباط فلسفه و روانشناسي بسيار عميق شده است و رويكرد تكاملي به روانشناسي، ديدگاه غالب در اين حوزه به شمار مي‌آيد.

سپس موحدابطحي به ذكر چند نكته درباره نقدهاي مترجمان بر اين كتاب پرداخت و گفت: برخي از اين نقدها درخور تاملند اما ناقدان در برخي موارد، مبناهايي را نقد مي‌كنند كه خودشان نيز در نقدهايشان از آن مبناها استفاده كرده اند.

وي افزود: يكي از نقدهاي اين كتاب درباره مخالفت بونژه با تكثرگرايي در روانشناسي و تاكيد وي بر دوگانه‌انگاري نفس و بدن است. مترجمان اين ديدگاه را به خوبي نقد كرده‌اند اما بهتر بود اخلاق نقد را نيز رعايت مي‌كردند. آنان در نقدهاي خود گاه از تعابيري مانند «كر كردن گوش فلك»، «غيراخلاقي» و «سياست‌بازي» براي منكوب كردن نظرات نويسندگان استفاده كرده‌اند! برچسب‌زني به جاي استدلال، نوعي مغالطه است.

موحدابطحي ادامه داد: مترجمان در نقد مطالب اين كتاب، از ابطال و اثبات قطعي نظريات سخن مي‌گويند، در حالي كه در فلسفه امروز ديگر سخني از ابطال و اثبات قطعي نيست. آنان همچنين روش اثبات و ابطال خداوند در فلسفه علم را ناكارآمد مي‌دانند، اين در حالي است كه اكنون بحث بر سر ابطال و اثبات خدا نيست، بلكه فلاسفه علم معتقد به خدايي نيستند كه تنها براي توجيه بخش‌هاي ناشناخته علم به كارمان بيايد. اين عقيده‌اي است كه ما مسلمانان نيز آن را قبول داريم. ما براي خدا توحيد افعالي قايليم و معتقديم كه هر جا نظمي وجود دارد به يقين خدا در آن‌جا هم حاضر است، برخلاف دانشمنداني مانند نيوتن كه در هر مساله‌اي كه علم قادر به حل آن نبود، پاي خدا را به ميان مي‌كشيدند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط