ايبنا - خواندن يك صفحه ازيك كتاب را مي توان چند گونه تعبيركرد؛ چيدن شاخه گلي از يك باغ، چشيدن جرعه اي ازاكسير دانايي، لحظه اي همدلي با اهل دل، استشمام رايحه اي ناب، توصيه يك دوست براي دوستي با دوستي مهربان و..
آهنگهاي شبانه
موسي: اون هر لحظهاس كه سر برسه. اگه بوي ما را بشنفه راهش رو كج ميكنه و ميره.
استوار: يادت باشه موسي...
موسي: من زندوني شمام استوار، فقط بايد بهمن بياد.
استوار: خوبه كه قرارمون ياد نره.
موسي: من كارمو خوب بلندم استوار...
استوار: (به سربازها)بريم
موسي: اگه اومد من سوت ميزنم. (سوتش را به آنها نشان ميدهد.) اينجاس.
استوار: دعا كن موسي. دعا كن بهمن بياد.
موسي: مياد استوار. من ميشناسمش.
(استوار و سربازها ميروند. موسي به سراغ پيرزن ميآيد. او را دست و پا بسته، با صندلي رو به در قهوهخانه ميچرخاند.)
موسي: خيلي خب، فروغ خانم، همين جا بشين. منم مشتريت. فقط آروم باشو (اسلحهاش را بيرون ميآورد و آن را دوباره امتحان ميكند.) كافيه بشيني و چش به راه بمونيم. من هم همينجا تو تاريكي ميشينم.
(چراغ را خاموش ميكند. چند دقيقهاي در سكوت ميگذرد. صداي پاهايي به گوش ميرسد كه نزديكتر ميشوند.)
صفحه 29/ آهنگهای شبانه/ نوشته فارس باقری/انتشارات خانه كتاب/ چاپ اول/ سال 1390/ 35 صفحه/ 550 تومان
نظر شما