جمعه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۱ - ۰۸:۰۰
ردپای نویسنده‌ی عقده‌ای

ايبنا - خواندن يك صفحه ازيك كتاب را مي توان چند گونه تعبيركرد؛ چيدن شاخه گلي از يك باغ، چشيدن جرعه اي ازاكسير دانايي، لحظه اي همدلي با اهل دل، استشمام رايحه اي ناب، توصيه يك دوست براي دوستي با دوستي مهربان و..


حروف و کلمات خیس

وقتی مامان‌بزرگ در را به رویم باز می‌کند، سه حالت دارد. یا دو دستش را باز کرده است و من ناچار باید بپرم توی بغلش حتی اگر سرحال یا به قول خودش سرکیف نباشم. مهم این است که توی چنین موقعیتی او شنگول و سرحال است. حالت دوم در را باز می‌کند و گوشه‌ای می‌ایستد. یعنی باید برم کمی نازش کنم و ادا و اطوار برایش دربیاورم تا بعد بزند زیر خنده و صورتش را کج کند تا اول یک طرف لپ تپلش را ببوسم و بعد آن طرف. اما در حالت آخر،‌ نه ادا اطوار فایده دارد و نه قهر و از این چیزها. از پشت در صدای تقه‌ای بلند می‌شود و تمام. وقتی در را باز می‌کنم، او سرش را پایین انداخته است و تا نزدیکی پله‌ها رفته است. اگر سلام کنم خودم را ضایع کرده‌ام. آن‌قدر یواش چیزی را زیرلب می‌گوید که معلوم نیست فحش است یا جواب سلام. البته وقتی آشتی کنیم می‌گوید:«خجالت دارد ماه‌گل. از ادب دور است که جواب سلام بی‌ادبی باشد.» 

صفحه 54/ ردپای نویسنده‌ی عقده‌ای/ نوشته احمد اکبرپور/ انتشارات قطره/ سال 1390/ 136 صفحه/ 3000 تومان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها