محمدرضا بایرامی و قاسمعلی فراست در نشست «ادبیات مدرن داستانی ایران و مخاطبان غیر ایرانی» که امروز (پنجشنبه 21 ارديبهشت) در سرای بینالملل اهل قلم برگزار شد، از شرطها و ملاکهای ترجمه آثار ایرانی به زبانهای دیگر سخن گفتند. بایرامی که آثارش به زبانهای دیگر ترجمه شده اند، معتقد است دغدغههای شخصی و نگاه بومی در داستانهای ایرانی، با نگاه جهانی به مخاطب مغایرت ندارد و این داستانها به شرط پرداخت مطلوب میتوانند برای مخاطب غیر ایرانی هم جذاب باشند./
این نشست با به بحث گذاشتن موضوع معیارهای آثاری که توانایی مطرح شدن در جهان را دارند آغاز شد.
فراست در اینباره گفت: هر کشوری ادبیات خاص خود را داراست که حرفهایی برای مخاطب غیر بومی دارد و یقیناً این مخاطبان نیز نیازمند و تشنه شنیدن پیامها، ادبیات و داستانهایی از دیگر نقاط دنیا هستند. البته برای انتقال داستان از زبانی به زبان دیگر چند شرط لازم است. نخستین شرط «زبان» است که متاسفانه زبان فارسی به دلیل مهجور بودن و مخاطب کمتر، کار ما را در انتقال داستانهایمان سختتر کرده است.
این نویسنده ادامه داد: یکی دیگر از شرطهای لازم در این زمینه، قوی بودن اثر به لحاظ داستانی است. کتابی که قرار است به زبان دیگر ترجمه و عرضه شود، باید آنقدر قوی و جذاب باشد که مخاطب را به خود جذب کند.
فراست در ادامه به راهکارهایی برای ترجمه داستان فارسی اشاره کرد و گفت: یکی از راهکارها در این زمینه نگارش داستان به زبان دیگر توسط نویسنده است که البته در میان ما تعداد این نویسندگان انگشتشمار است. راهکار دیگر، ترجمه آثار به همت کارگزاران و متولیان فرهنگی کشور است که آثار نویسندگانمان را به مخاطب غیر ایرانی منتقل کنند.
نویسنده «نخلهای بی سر» بسیاری از آثار ایرانی را دارای قابلیت ترجمه به زبانهای دیگر دانست و با اشاره به برخی از آنها گفت: گرچه زبان فارسی مهجور است اما این به آن معنی نیست که باید دست روی دست بگذاریم. نویسندگان و کارگزاران فرهنگی ما باید فعالیت خود را در این زمینه آغاز کنند. طی بیست روز اخیر، نزدیک به 12 رمان ایرانی را خواندهام که تعدادی از آنها از بسیاری از آثار ترجمهای قدرتمندتر و پختهترند. آثار نویسندگانی مانند جمشید خانیان، مجید قیصری و داوود غفارزادگان از این دستهاند اما متاسفانه از آنجا که مشغول برخی فعالیتهای غیر ضروری هستیم به ترجمه آنها همت نمیکنیم.
محمدرضا بایرامی دیگر مهمان این نشست، با تاکید بر سخنان فراست به موضوع سیطره فرهنگی در انتقال و ترجمه ادبیات فارسی اشاره کرد.
وی با تاکید بر اینکه توانایی فرهنگی جدای از سیطره فرهنگی است گفت: بحث کلیتر در این زمینه، سیطره فرهنگی است که جدای از توانایی فرهنگی است. عوامل تشکیل دهنده سیطره فرهنگی رسانهها، شبکهها و مطبوعات اند. در جامعه امروز هر کس این عوامل را در دست داشته باشد، شانس و اقبال بیشتری برای ترجمه آثارش دارد. ما باید این سوال را از خود بپرسیم که آیا این سیطره را داریم یا نه؟ بدون تعصب باید گفت ما توان فرهنگی و پشتوانه فرهنگی را در این زمینه داریم ولی سیطره فرهنگی نداریم.
این نویسنده گفت: گرچه ما در شرایط به ظاهر منفعلانهای هستیم اما حتی این شرایط هم میتواند مورد اقبال قرار گیرد ولی اینگونه نیست. ما در جامعهای زندگی میکنیم که با خودش مساله دارد و مردمانش هر روز با اتفاقات ناگهانی و عجیبی روبهرو میشوند. این اتفاقات را شرایط جهانی یا جامعه یا خطاهای شخصی به ما تحمیل میکنند. این یعنی اینکه ما تقریباً هر روز با نوعی تازگی روبهروایم و اتفاقا آنچه در دنیا مخاطب دارد تازگی است.
وی ادامه داد: ما اکنون در جامعه سوالهای زیادی داریم که از آنها هم میتوان استفاده کرد. این سوالها در مورد افغانستان هم وجود داشت که کسی مانند «خالد حسینی» به آنها پاسخ داد. از آنجا که همه دنیا تشنه شنیدن واقعیاتی درباره آنچه در افغانستان میگذرد بود، «بادبادک باز» توانست به زبانهای مختلف ترجمه شود و مخاطبانش را پیدا کند، اما در میان ما که «خالد حسینی» نیست و از سوی دیگر تلاشهایمان معطوف به حرکتهای فردی است، سیطره لازم فرهنگی وجود ندارد. اگر هم این حرکتها وجود دارند به صورت کمرنگ و درباره آثار متوسط صورت میگیرد. اگر این حرکتها اصلاح شوند در درجه نخست آثار در محیط فرهنگی خودمان مطرح شده و سپس ترجمه میشوند.
محمدرضا بایرامی درباره بایدها و نبایدهای شیوههای انتخاب آثار برای ترجمه و معرفی به جهان نیز گفت: تا حدودی میتوان گفت شیوههایی که اکنون دنبال میشوند غلط یا حداقل ناقصند. البته نمیتوان یک شیوهنامه داشت و طبق آن داستانی را انتخاب کرد و امیدوار بود که به طور قطع مورد استقبال مخاطبان قرار گیرد. این نکته را فراموش نکنیم که در همه جای دنیا، آنچه بسیار مخاطب دارد، ادبیات عوامانهتر است اما اگر میخواهیم آثاری را ترجمه کنیم که هم ارزنده باشند و هم مورد اقبال قرار گیرند، باید بر ویژگی متفاوت بودن اثر تاکید کنم. متفاوت بودن نه به معنی استفاده از فرمهای جدید یا شگفت، بلکه بیشتر به معنای بومی بودن است. چون هیچکس آثار کپی برابر اصل را نمیپسندد.
این نویسنده پرداختن به دغدغههای شخصی را با نگاه و مخاطب جهانی مغایر ندانست و در اینباره گفت: بومی بودن و پرداختن به دغدغههای شخصی در داستان با نگاه جهانی مغایرت ندارد. البته منظورم از دغدغه شخصی، خلوتهای ذهنی نیست. در چند سال اخیر آثار نویسندگانی را میخوانیم که گویی نمیخواهند ار اتاق خود بیرون بیایند و آثارشان در خلوت ذهنشان است اما دغدغههای شخصی متفاوتند. به عنوان مثال رزمندگان ما طی هشت سال جنگ، تجربیاتی به دست آوردند که ناب و گاه بسیار تکان دهندهاند. اگر کسی بتواند این تجربیات را به طور مطلوب ارائه دهد حتماً برای مخاطب جذاب خواهد بود.
بایرامی که برای نگارش داستان «کوه مرا صدا زد» برنده جایزه «کبرای آبی سوئیس» شده ، از تجربه خود در این زمینه سخن گفت و افزود: این جایزهها به آثاری تعلق میگیرند که نگاه جدیدی داشته باشند یا دریچهای تازه را به روی مخاطب باز کنند. بنابراین دیگران میخواهند از ما حرفهای تازهای بشنوند.
«نویسنده به دنبال صدای او» در ادامه افزود: شاید به دلیل موضوع سیطره فرهنگی بتوان گفت در ادبیات داستانی وامدار غربیها هستیم. هر جریان ادبی در غرب، با فاصله زیادی به ما میرسد، یعنی زمانی که دیگر آن جریان در غرب کمرنگ شده است. حال اگر آثار ما با این فاصله ترجمه شوند نیز چندان موفق نخواهند بود. این موضوع در مورد ادبیات مدرن سختتر هم میشود چرا که سرچشمه ادبیات مدرن و ویژگیهای آن، حداقل از نظر مسوولان فرهنگی پسندیده نیست.
در ادامه این نشست، بایرامی و فراست بر آغاز صادرات ادبیات داستانی با ادبیات حوزه کودک و نوجوان تاکید کردند.
بایرامی در اینباره گفت: ادبیات نوجوان ما این قابلیت را دارد که همطراز ادبیات نوجوان جهان قرار گیرند اما متاسفانه فرصتی برای ابراز آن نیست.
قاسمعلي فراست نیز دراینباره گفت: گرچه در زمینه داستان کوتاه و رمان بزرگسال نیز آثار شاخصی وجود دارند اما در حوزه ادبیات نوجوان دست ما پُر تر است و کتابهای بیشتری برای عرضه داریم.
نشست «ادبیات مدرن داستانی ایران و مخاطبان غیر ایرانی» امروز (پنجشنبه 21 اردیبهشت) از ساعت 10 تا 12 در سرای بینالملل بیست و پنجمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران برگزار شد.
نظر شما