پنجشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۱ - ۰۸:۰۰
از شلمچه تا نطنز

ايبنا - خواندن يك صفحه ازيك كتاب را مي توان چند گونه تعبيركرد؛ چيدن شاخه گلي از يك باغ، چشيدن جرعه اي ازاكسير دانايي، لحظه اي همدلي با اهل دل، استشمام رايحه اي ناب، توصيه يك دوست براي دوستي با دوستي مهربان و...

راز

از فرط عصبانیت آرام و قرار نداشت. می‌خواست همه آن دفتر و دستک و تلفن و آنچه روی میز بود، در هم خرد کند و یقه‌ی مسئول اطلاعات را بگیرد و محکم بزند تو گوشش اما سعی کرد بر خود مسلط شود. پس کمی مکث کرد و در دلش چندتا صلوات فرستاد. این عادت همیشگی‌اش در مواقع عصبانیت و ناراحتی بود. چند قدم جلو رفت تا رو در روی مسئول اطلاعات قرار گرفت و با لحنی طلب‌کارانه گفت:«آقای محترم تکلیفم چیست؟ تا امروز تکلیفم روشن نشه از این‌جا نمی‌رم. چندین بار زنگ زدم. این بار دومه که اینجا میام.»

- چرا عصبانی می‌شی برادر؟ در مورد کار شما هیچ کوتاهی نشده. می‌دونم چندبار زنگ زدی و دوبار هم اینجا اومدی. اما آخه گناه من چیست. ملاحظه بفرمائید توی دفتر نوشته‌ام (آقای رضا سجادی جانباز و هم‌رزم آقای جواد موسوی نماینده محترم سروستان). در حال حاضر هم ایشون نیستن. 

- می‌خوام بدونم وجداناً شما پیغامم را به ایشون رسوندی یا خیر؟
- من تلفنی هم عرض کردم همون روز پیغامتونو به ایشون رسوندم. آقای موسوی فرمودن چنین شخصیتی رو نمی‌شناسند. حتی عرض کردم که شما هم‌رزم ایشون در جنگ تحمیلی بودین ولی آقای موسوی فرمودن که اصلاً در جنگ نبودن که هم‌رزمی داشته باشن. 

صفحه 55/ مجموعه داستان از شلمچه تا نطنز/ نوشته سعید اسدی‌فر/ انتشارات سفیر اردهال/ سال 1390/ 148 صفحه/ 2800 تومان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها