اگر قرار باشد روزي شجرهنامهاي براي آنان كه در حوزه فلسفه اسلامي قلم زدهاند نوشته شود، نام محمد خواجوي ـ به ويژه در معرفي حكمت متعاليه صدرايي ـ بدون شك يكي از شاخههاي اين پيكره خواهد بود. خواجوي بهرغم اين كه جزو مترجمان و نويسندگان پركار است، چندان اهل مصاحبههاي مطبوعاتي نيست و شايد همين روحيه خلوت گزينش باعث شده از هياهوي پايتخت فاصله بگيرد و در كنجي خلوت در شهر رشت «پاسباني حرم دل» را كند تا مباد «در اين پرده جز انديشه او» بگذارد. با اين همه او دعوت ما را براي گفتگو، در آستانه سالروز بزرگداشت ملاصدرا، بزرگوارانه و با رويي باز پذيرفت و با وجود مشغلههاي بسيارش،در دفتر انتشارات مولي كه ناشر اصلي آثار اوست به پرسشهاي ما درباره آثار قلمياش درباره ملاصدرا، پاسخ گفت./
خواجوي پس از اين ماجرا به محضر استاداني نظير مرحوم شيخ ابوالحسن شعراني، سيد ابوالحسن رفيعي قزويني، علامه سيدمحمدحسين طباطبايي و شهيد مرتضي مطهري راه پيدا كرد و به تحصيل فلسفه و علوم ديني نزد آنان پرداخت. وي طي چندين دهه فعاليت علمي خود تا امروز بيش از 70 عنوان كتاب را در حوزه ترجمه، تصحيح و تأليف در كارنامه خود ثبت كرده است كه مركزيت موضوعي كارهاي پژوهشي و نوشتاري او بيش از همه بر آثار صدرالمتألهين شيرازي، شيخ صدرالدين قونوي و محييالدين ابن عربي بوده است. «ترجمه قرآن كريم»، «فرهنگ اصطلاحات عرفان و تصوف»، ترجمه و تصحيح «فصوص الحكم» و «فتوحات مكيه» ابن عربي، ترجمه «اعجاز البيان في تأويل ام القرآن» صدرالدين قونوي، تأليف «رساله وجوديه در معرفت ربوبيه»، تصحيح «تفسير كبير»، «شرح اصول كافي»، ترجمه «اسرار الآيات» صدرالمتألهين و ... برخي از آثار مهم اوست.
فرموديد پدرتان اصرار داشت شما به تجارت بپردازيد، بالاخره اين غائله چطور ختم شد و شما از كي به كار نوشتن پرداختيد؟
روز اول كه به استاد سپردند مرا/ ديگران را خرد آموخت مرا مجنون كرد
همانطور كه گفتم من از تجارت بدم ميآمد و اصلاً علاقهاي به اين كار نداشتم اما پدرم بازاري بود و تاجر و اين حرف ها را نميپذيرفت، ميگفت اين پسر عرضه ندارد، حدش همين است! خلاصه ما با همين بيعرضگي بزرگ شديم و كار كرديم تا اين كه پدر فوت كرد و بعد از آن كمكم به كار تأليف پرداختم. خداوند غريزهاي در وجود من گذاشته كه از اول، هم از بازار بدم ميآمد و هم اينكه ذوق فهم مطالب فلسفي را داشتم در حالي كه از ابتدا فلسفه نخوانده بودم اما وقتي دنبال ذوقم رفتم به مطلوبم رسيدم.
با آثار ملاصدرا چطور آشنا شديد؟
پس از مدتي كه در محضر سيد ابوالفضل كمالي سبزواري تلمذ كردم، چون از همان ابتدا علاقه زيادي به قرآن عزيز داشتم، بعد از مطالعه كتب ادبي به كتب تفسيري كه اكثراً هم عربي بودند روي آوردم. در همين اثنا با تفاسير قرآني صدرالمتألهين آشنا شدم. در آن زمان شايد كمتر تفسيري بود كه من آن را نديده يا مطالعه نكرده باشم ولي در بين همه آنها، تفسير ملاصدرا چنان جذبم كرد كه مدار مطالعه و تفكرم بر آن مبنا قرار گرفت. به مطالعه ادامه دادم تا اين كه افتخار شاگردي استاداني مثل مرحوم شيخ ابوالحسن شعراني، سيد ابوالحسن رفيعي قزويني، سيد جلال آشتياني، مرحوم علامه طباطبايي و شهيد مطهري را پيدا كردم. «اسفار» را نزد مرحوم شعراني فرا گرفتم و كتاب «اسرار الآيات» ملاصدرا را هم در سال 1348 به دستور و تشويق ايشان همراه با نگارش مقدمهاي عربي، تصحيح كردم كه بعدها توسط انجمن حكمت و فلسفه به چاپ رسيد.
از كدام استادتان بيشتر تأثير گرفتيد؟
از مرحوم شعراني. درباره ايشان پيشتر هم اين را در كتابي گفتهام كه وقتي در مجالس درس ايشان حضور پيدا ميكردم، به دليل تواضع بسيار زيادي كه ايشان داشتند هرگز احساس نميكردم پيش استادي نشستهام گويي خود او هم يكي از شاگردان بود و درس را چنان با شيريني و گاه شوخطبعي، ميآموخت كه كسي اصلاً احساس سنگيني و كسالت نميكرد. ايشان در فلكيات و فلسفيات و كلام و فقه و اصول و به ویژه ادبيات عرب از سرآمدان روزگار بود و چنان زندگي بيپيرايهاي داشت كه آدم را به ياد زندگي پيامبران ميانداخت.
شما بجز آثار ملاصدرا، روي آثار ابن عربي و صدرالدين قونوي هم كار كردهايد و البته امروز بيشتر به عنوان يك صدراشناس شهرت يافتهايد، از ميان اين سه نفر، فكر ميكنيد از كداميك بيشتر متأثر بودهايد؟
خوب تأثراتشان فرق ميكند. در تأثيرات عرفاني ـ فلسفي بيشتر تحت تأثير ملاصدرا بودهام يعني اول نشئهاي كه يافتم، نشئه ملاصدرا بود چه از اسفارش چه از مفاتيح الغيبش و چه از آثار تفسيري و ديگر كتابهايش؛ بعد به ابن عربي راه پيدا كردم، اول به «فتوحات» بعد به «فصوص الحكم» و ديگر آثارش. بنابراين به ترتيب اگر بخواهيم بگويم، اول ملاصدرا بعد ابن عربي و بعد صدرالدين قونوي.
جايگاه ملاصدرا را در تاريخ فلسفه اسلامي چگونه ميبينيد؟
مكتب ملاصدرا يكباره و بدون پيشينه پديد نيامد. فلسفه كوهي بود كه از آغاز با فيثاغورثها، افلاطونها، سقراطها، ارسطوها، ابنسيناها، ابونصر فارابيها، خواجه نصيرها، ميردامادها و دشتكيها بناشد تا ملاصدراها آمدند و اين كوه را تا قله ساختند و البته ملاصدرا خانهاش را بر قله اين كوه بنا كرد. هريك از فيلسوفان در يك مبحثي فرس راندند. اول مشاعيان بودند كه با استدلال محض سرو كار داشتند، كساني مثل ارسطو كه اصلاً با مكاشفه كاري نداشته و ميگفتند كه تابع برهانند حال اين برهان ميخواهد با خدا، با كتاب، با سنت پيامبر(ص) بخواند يا نخواند. در مقابل عده ديگري پيدا شدند كه به آنان اشراقي گفته ميشد كه ميگفتند ما تابع آن چيزي هستيم كه كشف به ما ميدهد حالا اين كشف با قرآن يا احاديث بخواند يا نخواند. شما اگر به كتابهاي ابن سينا يا ابونصر فارابي و همچنين به حكمت الاشراق شيخ اشراق نگاه كنيد، آيه يا حديثي درباره استدلال اين مطلب ندارند. بعد يك عده ديگر پيدا شدند به نام متكلمين، اينها گفتند ما هم مثل مشاعيان دنبال برهان هستيم اما اين برهان بايد با كتاب و سنت مطابقت داشته باشد و اگر مطابقت نداشته باشد ما عقل را كنار ميگذاريم. عده ديگري هم به نام صوفيه پيدا شدند و گفتند ما پيرو كشفيم اما كشفي كه با كتاب و سنت بخواند. به اين ترتيب، هر يك از اين چهار گروه يك مكتب خاص شدند. اما ملاصدرا آمد مكتبي را تأسيس كرد به نام مكتب تأله. تأله يعني فرورفتن در الهيات. او گفت خاك بر سر آن فلسفهاي كه با قرآن و سنت نخواند:
«كلما حكم به العقل حكم به الشرع و كلما حكم به الشرع حكم به العقل» يعني هرچه را عقل حكم ميكند شرع هم حكم ميكند و هر چه را شرع حكم ميكند عقل هم حكم ميكند. به همين جهت آمد كتابي نوشت و فقط درباره امور عقلي و استدلالي مثل وجود، طبعيت وجود، ماهيت و ... صحبت كرد. درباره عقل، كتاب «اسفار» را نوشت، درباره سنت، «اصول كافي» را بر مبناي حكمت و عرفان و فلسفه شرح كرد. بعد كتاب تفسير قرآن را نوشت و همه اينها را با آيات و استدلالات عقل تطبيق داد. در عرفان كتابی نوشت به نام «الواردات القلبيه» كه مكاشفات خودش را در اين كتاب آورده است. به اين ترتيب اين چهار شاخه را جمع كرد و مكتبي به نام تأله پديد آورد كه در واقع مكتب تأله در تمام كتابهايش در بستر «اسفار»، «شرح اصول كافي»، «مفاتيح الغيب»، «تفسير»، «واردات قلبي» و كتابهاي ديگرش نهفته است.
آيا ميتوانيم ملاصدرا را صاحب يك دستگاه فلسفي كامل بدانيم به اين معنا كه در همه زمينهها صحبت كرده و نظر داده باشد؟
بله در تمام زمينهها صحبت كرده حتي در جواهر و اعراض «اسفار» او شامل چهار سفر يعني چهار مجلد است. جلد نخست، الهيات به معني الاعم است كه حاوي بحث طبيعيات است. جلد دوم جواهر و اعراض است كه بحث بسيار خشك و دشواري است. جلد سوم، الهيات به معني الاخص است كه درباره ذات و صفات و اسماء خداوند و كيفيت خلقت و ظهورش در عالم و بحث وحدت وجود و عشق و ... است. جلد چهارم سفر نفس است يعني نفس ناطقه انسان كه خود اين بخش حاوي دو مجلد است؛ كيفيت نفس، جسمانيه الحدوث، روحانيه البقا و بعد كيفيت معاد و بازگشت اين نفس به سوي خداست. در اين اطوار، بحث بزرخ را دارد، بحث معاد و قوس صعودي و قوس نزولي و .... كه دربارهاش صحبت كرده است.
منظور من از دستگاه فلسفي اين است كه آيا ملاصدرا هم مثل بسياري از فيلسوفان كه در همه حوزهها از جمله جامعه، سياست، دولت، دين، اخلاق و ... نظريهپردازي كردهاند، صحبت كرده يا نه؟ براي مثال آيا ديدگاه خاصي در حوزه سياست دارد و به عبارتي آيا ميتوانيم فلسفه او را حاوي نگاهي كه معطوف به سياست باشد بدانيم؟
نه. به اين معنا كه شما ميگوييد وارد حوزه سياست نشد. يعني از او آثاري در اين زمينه ديده نشده اند. او هم مثل بسياري از متفكران كاري به سياست و حكومت و اين قبيل مسائل نداشت.
او البته قائل به سياست مدن است ولي اين سياست مدن بايد يك مدينه فاضله افلاطوني باشد. او اهل سياست آنچنان كه مثلاً شاگردانش فيض كاشاني و فياض لاهيجي يا استادانش شيخ بهايي و ميرداماد بودند، نبود. اين چهار نفر يعني شاگردان و استادان ملاصدرا بسيار مدح شاهان را كردهاند اما ملاصدرا غير از ائمه مدح هيچكس را نگفته و به همين جهت، هيچ وقت در اجتماع نبوده و هميشه از اجتماع فراري بوده چرا كه معتقد بود براي تهذيب نفس بايد از جامعه فاصله گرفت و وقتی فرد خالص شد، دوباره به اجتماع برگردد؛ يعني «سفر من الحق الي الخلق». خودش هم، چنان كه در «اسفار» ميگويد حدود 15 سال دور از اجتماع به تزكيه نفس پرداخت؛ خودش در جايي ميگويد: در اين 15 سال نه درس دادم نه چيزي نوشتم تا اين كه يك شب در دلم باز شد و ديدم نفسم التهاب ملكوتي پيدا كرده تا اين كه آنچه را كه ميدانستم ديدم.
خودتان شخصاً اعتقاد داريد كه اهل فلسفه در حوزه سياست اظهار نظر كنند؟
بله. بايد اظهارنظر كنند. شما از مشروطه تا امروز ببينيد چقدر از علماي ما سياستمدار شدند؛ چرا؟ چون به لحاظ عقلي ميدانستند چه كار بايد بكنند، الان هم كه حكومت اسلامي است، بيشتر سياستمداران از روحانيانند. اما امثال ملاصدرا دنيا را طلاق ميدهند و فقط به تزكيه نفس و تنوير قلب توجه دارند كه اتصال به عقل فعال پيدا ميكند. او هرگز در كار سياست دخالت نكرد و نظرگاهش بيشتر معطوف به روح و باطن و به ادراكات بود منتها با استدلال عقلي، اما مثلاً ابن عربي به سياستهاي خارجي هم توجه دارد يا سيدقطبالدين نیريزي كه از اقطاب بود ولي به سياستهاي خارجي هم توجه داشت اما ملاصدرا اين طور نبود.
انسانشناسي ملاصدرا را ميتوان از هستيشناسياش تفكيك كرد يا بايد ذيل همان ديد؟
ذيل همان است. انسانشناسي ملاصدرا با هستيشناسياش يكي است. مباحث اول اسفار هم مباحث وجود است و بعد انسانشناسي است البته انسان كامل يعني كسي كه به مرتبه كمال رسيده است.
يكي از دشواريهاي خواندن متون كلاسيك مثل آثار ملاصدرا زبان پيچيده آنهاست؛ آيا راهي براي تبيين دوباره اين آثار به شكل ساده وجود دارد يا اين كه پيچيدگي اين مفاهيم به خودي خود، چنين اجازهاي را نميدهد؟
همانطور كه گفتيد مفاهيم، پيچيدهاند و بالطبع تفهيمشان هم مشكل است. يعني كسي كه ميخواهد اين متون را بخواند بايد اول، مقدمات را نزد استاد بخواند. من با ترجمه اين آثار سعي كردم تا 50 درصد از اين پيچيدگي را حل كنم، هرچند گاه به من گفته ميشود كه ترجمههاي شما مغلق است و من هم بارها اين را گفتهام كه اين پيچيدگي مربوط به پيچيدگي خود مطلب است وگرنه اگر بخواهم مثل ذبيحالله منصوري رمان بنويسم، بلدم اين كار را بكنم. فارسينويسي فلسفي را مرحوم سيدجلالالدين آشتياني بنيانگذاشت، من هم از او پيروي كردم وگرنه ميتوانستم عربي بنويسم، همانطور كه مقدمات زيادي به عربي نوشتهام، اما هدف من تفهيم اين مفاهيم به مخاطب است بنابراين فارسي مي نويسم اما وقتي مطلب سنگين است چه طور بايد آن را ساده كنم؟ براي مثال براي تفهيم اين جمله: «النفس جسمانيه الحدوث و روحانيه البقا»: «نفس در پديدآمدن جديد است و در باقيماندن قديم است» بايد انسان اول اصطلاح حادث و قديم را بداند كه مثلاً يك قديم ذاتي داريم يك قديم زماني داريم؛ يك حادث ذاتي داريم و يك حادث زماني؛ اما قديم زماني يكي بيشتر نداريم كه خداوند است يعني ذاتش قديم است. خوب معلوم هست كه خدا از كي بوده؟ پيغمبر(ص) فرمودند: خدا بود و هنوز هيچ چيز نبود و الان هم كماكان هست و چيزي با او نيست، همه هستي همه ظهوراتش هستند، اينها همه آينهاند، قبلاً خدا بود و اين آينهها نبودند حالا هم آينهها هستند و آنچه در آينه هست هم خود اوست يعني موجودات عكس خداوندند؛ اين ميشود قديم ذاتي. بعد به همين ترتيب هر يك از اينها يعني قديم زماني، حادث ذاتي و حادث زماني تعاريف خودشان را دارند، اينها را بايد درس دارد. من اينها را ترجمه ميكنم اما با چه زباني بايد تفهيم كنم؟
ميانهتان با فلسفه غرب چطور است؟
اصلاً ميانهاي ندارم. من فلسفه غرب را نوعي توهم ميدانم چون برمبنايي استوار نيست. خدا توفيق دهد دكتر حسين نصر را؛ ايشان قبل از انقلاب رئيس انجمن فلسفه ايران بودند؛ در يك مصاحبه تلويزيوني همين را از او پرسيدند، گفت: فلسفه شرق نسبت به فلسفه غرب مثل اين است كه يك تاجر ايراني برود از ونزوئلا يك كشتي پر از نفت بخرد و بياورد در ايران بفروشد! خوب اين تاجر در حالي كه كشور خودش تماماً چاه نفت است، از چنين كاري سود ميكند يا ضرر؟ فلسفه غرب هم در مقابل فلسفه شرق مثل يك كشتي نفت است در مقابل درياي نفت.
اما فلسفه كه اساساً از يونان شروع شد!
خوب از يونان شروع شده باشد، اما اين حكماي اسلامي بودند كه آن مباني را محكم كردند. بهتر است بگوييم فلسفه از عقل شروع شد اما من معتقدم بناي فلسفه غرب بر توهم است نه بر تعقل. به هر حال بنده بر اين باورم. شايد هم اشتباه باشد اما من چنين دركي دارم.
از تفاسير قرآني ملاصدرا بگوييد. شما همه تفاسير قرآني او را ترجمه كردهايد؟
شش سوره را ترجمه كردهام سورههاي نور، واقعه، جمعه، طارق، اعلي و زلزال و بجز اینها دو كتاب «مفاتيحالغيب» و «اسرار الآيات» را هم كه در حوزه مفاهيم قرآني است، ترجمه كردهام. «مفاتيح الغيب» در واقع مقدمه قرآنش است و «اسرار الآيات» درباره اسرار تمام آيات قرآن كه به طور مختصر در اين آيات آورد و بعد در سورههايي كه تفسيرشان كرد، مفصل به آنها پرداخت.
صبغه غالب تفاسير ملاصدرا چيست، صبغه فلسفي يا عرفاني؟
ممزوجي از اينهاست؛ تألهي است يعني هم مشائي و استدلالي است و هم اشراقي و كشف و شهودي و به عبارتي عرفاني است.
گويا همه قرآن را تفسير نكرده، همين طور است؟
بله. البته ميخواسته اين كار را بكند اما نشد. ابتدا چند سوره امثال حديد و واقعه و طارق و اعلي را تفسير كرد بعد آيه نور و آيه كرسي را هم ترجمه كرد و گفت ميخواهم تفسيري بنويسم كه چشم روزگار نظيرش را نديده باشد و از سوره فاتحه شروع به تفسير كرد و وقتي به آيه 66 سوره بقره رسيد، چشمش آب آورد و كار ناتمام ماند. اين تفسير را هم من تصحيح كردهام كه همراه تفسير آيةالكرسي در دو جلد توسط بنياد حكمت اسلامي صدرا چاپ شد.
در حال حاضر چه كاري در دست تأليف، ترجمه يا تصحيح داريد؟
مشغول ترجمه كتابي از سيد حيدر آملي هستم به نام «محيط اعظم» كه تفسيري هفت ـ هشت جلدي است. البته در كنار اين همچنان درگير فتوحات مكيه ام.
فتوحات كه چاپ شده!
ترجمهاش چاپ شده اما تصحيحاش هنوز پنج ـ شش ماه ديگر كار دارد. به هر حال تصحيح مشكلتر از ترجمه است چون بايد نسخههاي مختلف را ببينم.
در روز چند ساعت به نوشتن و مطالعه ميپردازيد؟
حدود هشت ساعت يعني از 9 صبح شروع به كار ميكنم تا 3 بعدازظهر و بعد دوباره از ساعت 6 تا 9 كار ميكنم البته در حال حاضر كمي مريض احوالم و قدري كمتر كار ميكنم. خوب به هر حال ديگر نزديك هشتاد سالم است.
اما اصلاً به نظر نميرسد چنين سني داشته باشيد!
خوب به خاطر اين است كه با كتاب و مطالب علمي و ذوقي سر و كار دارم.
بجز حوزه فلسفه و عرفان در زمينههاي ديگر هم مطالعه ميكنيد؟
بله. در حوزه نجوم خيلي خواندهام، همچنين در ادبيات عرب و حوزه تاريخ هم مطالعه دارم. البته بيشتر مطالعاتم بر مدار تفسیر قرآن است شايد تفسيري نيست كه من نديده باشم.
تدريس هم داريد؟
بله. كتابهاي زيادي را تدريس كردهام كه بسياري از آنها سي.دي شدهاند. مجمعالبيان را تفسير كردهام كه الان به سوره «زمر» رسيده است. «فصوص الحكم» ابن عربي را شرح كردهام. «شواهد الربوبيه» ملاصدرا را درس دادهام و حالا هم «فتوحات مكيه» ابن عربي را درس ميدهم.
ميانهتان با شعر چطور است؟
خوب! البته نه هر شعري چون در شعر خيلي ديرپسندم يعني شايد از هر 10 هزار غزل، چهار ـ پنج غزل را بپسندم.
خودتان هم شعر ميگوييد؟
نه. البته در قديم حدود 40 ـ 50 سال پيش يكي ـ دو غزل گفتم اما من نثر مسجع را دوست دارم. اگر كتابهايم را ديده باشيد ميبينيد كه نثرم مسجع است. روي نثر مسجع خيلي كار كردهام و هنوز هم دارم ميخوانم.
تأثيرگذارترين جمله يا شعري كه در طول زندگيتان در خاطرتان مانده چيست؟
نظري پير به حالم ز عنايت فرمود/ هرچه آموختهام زآن نظر آموختهام
شاعر اين شعر كيست؟
شاعرش گمنام است. حافظ هم بيتي دارد: پير ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت/ آفرين بر نظر پاك خطا پوشش باد. ميگويد پيرما گفت در اين دار وجود، خطايي وجود ندارد. ولی من خطا ميبينم. مثلاً چطور اين خطا را نبينم كه يكي در بيست سالگي سرطان ميگيرد و ميميرد و يكي در 90 سالگي هي از خدا ميخواهد كه بميرد اما نميميرد. خوب اين يعني چه؟ من خطا ميبينم! اما پير ما ميگويد اينها خطا بر قلم صنع نيست. حالا من چطور اين خطا را نبينم؟
گفت: او ـ آن پير ـ نظري به من كرد يعني تصرف در وجودم كرد ـ تصرف باطني ـ و آن خطابيني را از من گرفت، يعني حقيقت را برايم هويدا كرد.
«آفرين بر نظر پاك خطا پوشش باد» كه خطای من را پوشاند:
نظري پير به حالم ز عنايت فرمود/ هرچه آموختهام زآن نظر آموختهام.
آثار
1. مقدمه تصحيح تفسير كبير صدرالمتألهين ـ جلد اول شامل تفسير سوره فاتحه و 16 آيه سورة بقره / 1366/ انتشارات بيدار قم
2. تصحيح تفسير كبير صدرالمتألهين ـ جلد دوم شامل 33 آيه سورة بقره / 1364/ انتشارات بيدار قم
3. تصحيح تفسير كبير صدرالمتألهين ـ جلد سوم شامل 65 آيه سوره بقره / 1364/ انتشارات بيدار قم
4. مقدمه و تصحيح تفسير كبير صدرالمتألهين ـ جلد چهارم شامل تفسير آيهالكرسي و آيةالنور / 1361/ انتشارات بيدار قم
5. مقدمه و تصحيح تفسير كبير صدرالمتألهين ـ جلد پنجم شامل تفسير سوره ياسين /1361/ انتشارات بيدار قم
6. مقدمه و تصحيح تفسير كبير صدرالمتألهين ـ جلد ششم شامل سوره سجده و سوره حديد / 1360/ انتشارات بيدار قم
7. مقدمه و تصحيح تفسير كبير صدرالمتألهين ـ جلد هفتم شامل تفسير سورههاي واقعه و جمعه و طارق و اعلي و زلزال / 1368/ انتشارات بيدار قم
8. مقدمه و تصحيح كتاب شرح اصول كافي صدرالمتألهين ـ جلد اول شامل كتاب عقل و جهل / 1366 / مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي
9. تصحيح كتاب شرح اصول كافي صدرالمتألهين ـ جلد دوم شامل كتاب فضلالعلم و قسمتي از كتاب حجت / 1367/ مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي
10. تصحيح كتاب شرح اصول كافي صدرالمتألهين ـ جلد سوم شامل كتاب توحيد تا باب جوامع التوحيد / 1370/ مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي
11. تصحيح كتاب شرح اصول كافي صدرالمتألهين ـ جلد چهارم شامل بقيه كتاب توحيد / در دست انتشار / مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي
12. مقدمه و ترجمه كتاب شرح اصول كافي صدرالمتألهين جلد اول شامل كتاب عقل و جهل / 1366/ مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي
13. ترجمه كتاب شرح اوصل كافي صدرالمتألهين ـ جلد دوم شامل كتاب فضل العلم و قسمتي از كتاب حجت / 1367/ مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي
14. ترجمه كتاب شرح اصول كافي صدرالمتألهين ـ جلد سوم شامل كتاب توحيد تا باب جوامع توحيد / 1370/ مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي
15. ترجمه كتاب شرح اصول كافي صدرالمتألهين ـ جلد چهارم شامل بقيه كتاب توحيد / در دست انتشار/ مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي
16. مقدمه و تصحيح و تعليق و كتاب مفاتيح الغيب صدرالمتألهين / 1363/ مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي
17. مقدمه و ترجمه كتاب مفاتيحالغيب صدرالمتألهين / 1363/ انتشارات مولي
18. مقدمه و تصحيح كتاب اسرارآلايات صدرالمتألهين / 1360/ مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي
19. مقدمه و ترجمه و تعليق كتاب اسرارآلايات صدرالمتألهين / 1363/ مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي
20. مقدمه و تصحيح و ترجمه تفسير آيه نور صدرالمتألهين / 1362/ انتشارات مولي
21. مقدمه و تصحيح و ترجمه تفسير سوره واقعه صدرالمتألهين / 1363 / انتشارات مولي
22. مقدمه و تصحيح و ترجمه تفسير سوره جمعه صدرالمتألهين / 1363 / انتشارات مولي
23. مقدمه و تصحيح و ترجمه سوره طارق صدرالمتألهين / 1363 / انتشارات مولي
24. مقدمه و تصحيح و ترجمه تفسير سوره اعلي / 1363 / انتشارات مولي
25. تصحيح و ترجمه تفسير سوره زلزال صدرالمتألهين ـ 1363 / انتشارات مولي
26. مقدمه و تصحيح و ترجمه رساله حشر صدرالمتألهين / 1363 / انتشارات مولي
27. مقدمه و تصحيح و ترجمه رساله حدوث عالم صدرالمتألهين / 1366 ـ انتشارات مولي
28. مقدمه و تصحيح رساله سه اصل صدرالمتألهين / 1378/ انتشارات مولي
29. مقدمه و تصحيح مجموعه اشعار صدرالمتألهين / 1378/ انتشارات مولي
30. لوامع العارفين في احوال صدرالمتألهين / 1366/ انتشارات مولي
31ـ ترجمه قرآن حكيم ـ از جهت وجوه و اشباه و نظاير و غريب و مقاصد قرآن / 1369/ انتشارات مولي
32. تجلي ولايت از داستان زن جوحي و قاضي در مثنوي مولانا / 1368/ انتشارات مولي
33. امامت در قرآن و سنت و عقل و عرفان / 1374 / انتشارات مولي
34. شرح رباعي شيخ اكبر محييالدين اعرابي ـ به شرح حمزه قناري / 1370/ انتشارات مولي
35. مقدمه و تصحيح كتاب لمعات شيخ فخرالدين عراقي همراه با شرح از شروح قرن هشت / 1363/ انتشارات مولي
36. مقدمه و تصحيح كتاب مشارب الاذواق امير سيد علي همداني ـ شرح قصيده خمرية فارضيه / 1362/ انتشارات مولي
37. مقدمه و ترجمه كتاب اصطلاحات الصوفيه شيخ عبدالرزاق كاشاني /1372/ انتشارات مولي
38. مقدمه و تصحيح كتاب مفتاح الغيب صدرالدين قونوي و شرح آن ـ مصباح الانس / 1374/ انتشارات مولي
39. مقدمه و ترجمه كتاب مصباح الانس حمزه فناري / 1374/ انتشارات مولي
40. مقدمه و تصحيح كتاب النفحات الالهيه صدرالدين قونوي / 1375/ انتشارات مولي
41. مقدمه و ترجمه كتاب نفحات الهي صدرالدين قونوي / 1375/ انتشارات مولي
42. مقدمه و ترجمه كتاب اعجازالبيان صدرالدين قونوي / 1375/ انتشارات مولي
43. مقدمه و تصحيح و ترجمه كتاب فكوك صدرالدين قونوي /1371/ انتشارات مولي
44. مقدمه و تصحيح و ترجمه و تعليق رساله اسرار النقطة امير سيدعلي همداني / 1378/ انتشارات مولي
45. در صدرالدين و يا دو اوج شهود و انديشه در جهان اسلام / 1378/ انتشارات مولي
46. مقدمه و ترجمه اسرارالآيات صدرالمتألهين با تجديد نظر كامل ـ كتاب حاضر / 1379/ انتشارات مولي
47. مقدمه و تصحيح كتاب اسرارالشريعه و انوارالحقيقه سيد حيدر آملي / 1363/ موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي
48. مقدمه و تصحيح منظومه عرفاني شيخ صنعان و دختر ترسا ـ اثر وحدت هندي / 1363/ كتابخانه طهوري
49. تصحيح و ترجمه و تعليق رساله روحيه سيد قطبالدين نيريزي / 1356/ كتابخانه احمدي شيراز
50. مدارج الفتوة في شرخ مهرالنبوة / 1356/ كتابخانه احمدي شيراز
51. الاضافة الشرقية في شرح قصيدة الابداعية ـ شرح قصيده عربي سيد قطبالدين نيريزي / 1379/ انتشارات مولي
52. رسالة الوجوديه ـ در مباحث وجود و معارف الهي / در دست انتشار / كتابخانه احمدي شيراز
53. مقدمة مفصل كتاب شرح لمعات شيخ فخرالدين عراقي، بشرح سيد عبدالله برزش آبادي از عرفاي قرن نهم هجري / 1379 / انتشارات مولي
54. مقدمه و ترجمه اسفار صدرالمتألهين (الهيات بمعني الاعم) جلد اول: وجود و احكام وجود / 1378 / انتشارات مولي
55. ترجمه اسفار صدرالمتألهين (الهيات بمعني الاعم) جلد دوم: جعل ماهيت، وحدت و كثرت، علت و معلول / 1378 / انتشارات مولي
56. ترجمه اسفار صدرالمتألهين (الهيات بمعني الاعم) جلد سوم: قوه و فعل، حركت، قدم و حدوث، عقل و معقول / 1378/ انتشارات مولي
57. مقدمه و ترجمه اسفار صدرالمتألهين (الهيات بمعني الاخص) جلد چهارم: وجود واجب، صفات واجب، علم حقتعالي قدرت حق تعالي/ 1379/ انتشارات مولي
58. ترجمه اسفار صدرالمتألهين (الهيات بمعني الاخص) جلد پنجم: حي بودن و سميع و بصير بودن حق تعالي، متكلم بودن و عنايت حق تعالي، فيض و دوامِ جود و بخششِ حقتعالي / 1379/ انتشارات مولي
59. ترجمه اسفار صدرالمتألهين (سفر نفس) جلد ششم: احكام و ماهيت نفس، قواي نباتي و قواي نفوس حيواني، ادراكات باطني، تجرد و حالات نفس ناطقه / 1380/ انتشارات مولي
60ـ ترجمه اسفار صدرالمتألهين (سفر نفس) جلد هفتم: ابطال تناسخ، ملكات نفس انساني، معاد روحاني، معاد جسماني / 1380/ انتشارات مولي
61. مقدمه و ترجمه كتاب كبير فتوحات مكّيه ابن عربي ـ (جلد اول) / 1380/ انتشارات مولي
62. ترجمه فتوحات المكيه ـ ابن عربي 17جلدي/ 1381
63. اسفار اربعه ملاصدرا چهار سفر در 9 جلد / 1378
64. مواقع النجوم ابن عربي ـ تصحيح متن عربي / 1390
65. ترجمه مواقع النجوم ابن عربي/ 1390
66. مشارق البيان في مسائل القرآن/ 1388
67. ترجمه قرآن حكيم با شأن نزول آيات/ 1369
68. فصوص الحكم ـ ابن عربي ـ متن و ترجمه/ 1387
69. شرح فصوص الحكم قيصري ـ ترجمه در 2 جلد قابدار / 1388
70. اوراد الليالي و الايام ـ نيايشهاي شبانگاهي و بامدادي ابن عربي ـ ترجمه / 1390
71. خاتم الاوليا از ديدگاه ابن عربي و حكيم ترمذي ـ تأليف/ 1387
72. مفتاح الغيب ـ قونوي ـ ترجمه / 1390
73. اعجاز البيان في تأويل امالقرآن صدرالدين قونوي ـ ترجمه / 1376
74. فكوك ـ صدرالدين قونوي ـ ترجمه/ 1371
75. مصباح الانس متن عربي با حواشي/ 1374
76. ترجمه مصباح الانس حمزه فناري/ 1374
77. مرآت العارفين ـ صدرالدين قونوي / 1387
78. النفحات الالهيه عربي قونوي / 1375
79. ترجمه نفحات الهيه قونوي/ 1375
80. لمعات فخرالدين عراقي ـ تصحيح / 1363
81. شرح لمعات برزش آبادي ـ تصحيح / 1379
82. دولواژههاي لمعات ـ درسهاي آقاي خواجوي از لمعات عراقي / 1391
83. اضافه اشراقيه در شرح قصيده ابداعيه ـ قطبالدين نيريزي / 1379
84. رساله سه اصل ملاصدرا / 1376
85. رساله وجوديه در معرفت ربوبيه تأليف/ 1387
86. ميزان الصواب 3 جلدي در تشريح فصل الخطاب قطبالدين نيريزي / 1384
87. مصباح الولايه و بحر المناقب قطبالدين نيريزي/ 1384
88. بازگشت به آغاز شرح داستان پادشاه و كنيزك مثنوي ـ تأليف/ 1384
89. تجلي ولايت شرح داستان زن جوحي و قاضي مثنوي / 1368
90. شيخ صنعان و دختر ترسا ـ وحدت هندي (منظومه عرفاني)/ 1387
91. امامت در قرآن سنت عقل و عرفان / تأليف/ 1368
92. اسرار النقطه ـ اميرسيدعلي همداني / 1376
93. اطوار انديشه از ايرانشهري تا ملاهادي سبزواري در 18 پرسش و پاسخ ـ تأليف 1391
94. مناجات خمسه عشر ـ ترجمه / 1391
95. ترجمه و متن عقاته المستونز ابن عربي/ 1391
96. ترجمه و متن انشاءاله واثر ابن عربي / 1391
97. ترجمه شرح تأثيه ابن عربي با شرح بوسنوي/ 1391
98. تذكره كججاني / 1391
99. تذكره رضيالدين علي لالا/ 1391
100. تذكره شيخ محمد خبوشاني/ 1391
101. تجلي كمالات الهيه في صفات محمديه ـ عبدالكريم جيلي ـ ترجمه/ 1391
نظر شما