دوشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۱ - ۱۴:۲۳
معرفي درخشان‌ترین پایان‌بندی‌های ادبی

کتاب‌ها علاوه بر داستانی که روایت می‌کنند، می‌توانند با پایان‌بندی متفاوت خود، نقشی جاودانه را رقم بزنند.-

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) به نقل از گاردین، این نشریه 10 پایان بندی را به عنوان بهترین پایان‌بندی کتاب‌های داستانی انتخاب کرده است. در این گزارش متونی از کتاب‌های دلهره آور تا شاعرانه جای گرفته‌اند.
 
«گتسبی بزرگ» نوشته اسکات فیتزجرالد
فیتزجرالد نسل‌های پیاپی کتابخوانان را با این قصه هیپنوتیزم می‌کند. اختتامیه نیک کاراوای پس از مرگ گتسبی آخرین سطر در سنت یادآوری عمیق آنگلو-آمریکایی است. نثری که بین شعر و زبان مادری شناور است و مانند کمان یک کلید مینور کشیده می‌شود و این شاهکار قرن بیستمی را به پایان می برد. در هر حال، این پایان بندی حاصل جمع تمامی رمان، با لحنی است که با قدرت معنی مورد نظر پیش می‌رود، در حالی که به خواننده راهی را نشان می دهد که به جهانی گرفته‌تر از واقعیت هر روز می‌انجامد. 

«اولیس» نوشته جیمز جویس
جویس استاد خط پایان است و پایان بندی اولیس از همه مشهورتر است. در پایان بندی داستان کوتاه «مرده» و نتیجه‌گیری دوبلینی‌ها هم همین قدرت مشاهده می‌شود. 

«میدل مارچ» نوشته جورج الیوت
میدل مارچ کتاب محبوب بسیاری از دوستداران رمان‌های الیوت است؛ رمانی که بخش‌های قابل نقل متعددی دارد. این قسمت تقریبا یک بیان عقیدتی است- یک مراسم وداع عاشقانه با همه زندگی دبورا، پس از این که او دارایی کازوبون را رد کرده و به عشقش به لادیسلاو اقرار می‌کند. 

«دل تاریکی» نوشته جوزف کنراد
رمان کوتاه بدون شفقت کنراد – که کمتر از 40 هزار کلمه است- با تامس شروع می شود و با او هم تمام می شود. خط پایانی اعترافات گیج کننده کارلو تصدیقی بر شرکت او در رویدادهای وحشتناکی است که او تنها به عنوان یک شاهد بی گرایش، آن ها را توصیف می‌کند. این همچنین ارایه کننده روایتگر موثری است که به تدریج در یک کابوس داستانی فوق‌العاده رنگ می‌بازد. مثل بازگشت دلهره‌آور جورج اورول به وضع موجود در یک کابوس شبانه دیگر یعنی «1984» وقتی در پایان می‌گوید «او عاشق بیگ برادر بود». 

«ماجراهای هکلبری فین» نوشته مارک تواین
این پایان بندی دلتنگ کننده است. مارک تواین شاهکار خودش را با گفتن این که همه چیز برای هک فین مقدر شده بود، مثل همه آمریکایی‌ها، در تلاشی بی‌پایان برای رسیدن به مرز، به پایان می‌برد. برای کنار زدن بی میلی نوجوانان، این با خط پایانی «ناتور دشت» سلینجر می‌تواند مقایسه شود وقتی می‌گوید: «به هیچکس هیچی نگو. اگر بگویی، شروع به از دست دادن دیگران می‌کنی.» و البته از آمریکا نباید پایان‌بندی «برباد رفته» اثر مارگارت میچل را فراموش کرد که می‌گوید: «سرانجام، فردا روز دیگری است.» یک طنز سطحی ناب. 

«فانوس دریایی» نوشته ویرجینیا وولف
این رمان کوتاه با جمله‌ای از لیلی به پایان می رسد، جمله ای که چرخه آگاهی یابی را تکمیل می‌کند. ویرجینیا وولف در پایان بندی‌ها خیلی خوب عمل می کرد و همیشه به قاطعیت نزدیک بود. خانم دالووی که در افتتاحیه مشهور کتابش قهرمان کتاب را در حال خرید گل برای خودش می بینیم نیز پایانی متفاوت دارد: «گفت: این کلاریساست. برای همین هم او بود.» یک نتیجه‌گیری فوق العاده، یک اوج نیرومند آن هم متشکل از فقط 9 کلمه. 

«کچ 22» نوشته جوزف هلر
«چاقو پایین آمد، چند اینچ با او فاصله داشت و او رفت» باگزبانی الهام بخش پایان ماجراهای یوساریان با اسکادران 256 بود. این لحظه ای است که در آن یوساریان، کسی که در سراسر ماجرا پیوندی نزدیک با کچ 22 داشت، سرانجام از پا می افتد. یوساریان درک می کند که کچ 22 در عمل وجود نداشته، اما به دلیل قدرت ادعا می شد که وجود دارد، و جهان نیز بودنش را باور کرد. در حقیقت به دلیل این که اصلا وجود نداشت، به هیچ راهی هم امکان از بین بردن، خراب کردن و یا تبدیلش وجود نداشت اما سرانجام او آزاد می‌شود.
 
«حرف بزن حافظه» ولادیمیر ناباکوف
«آنجا، در برابر ما، جایی که یک ردیف شکسته از خانه های بین ما و لنگرگاه ایستاده بودند، و جایی که چشم با تمامی صف بندی ها روبه رو می شد...» ناباکوف یک پایان بندی درخشان و تصویری در ترکیبی از برداشت‌های ذهنی و واقعیت خلق کرده است. یک پایان بندی در تضاد کامل با پایان بی‌ربط «ناهار لخم» نوشته ویلیام باروز که چند کلمه را بدون وضوح بیان می‌کند. 

«بلندی‌های بادگیر» نوشته امیلی برونته
به شاهکار برونته اغلب برای فضای بیمارگونه گوتیک و تاریکی رومانتیک از خود بی‌خود کننده آن استناد می‌شود، اما این‌جا – در بازگشت از تراژدی هیت کلیف و کاترین- رمان نمایش دهنده یادبودی از یورکشایر در ترکیب با عظمت شاعرانه به یادماندنی آن است. این متن رستگارانه نشان دهنده آینده‌ای بهتر در وحدت کتی و هیرتون است. 

«قصه ساموئل ویسکر» نوشته بئاتریکس پاتر
«اما تام گربه هه همیشه از یک موش صحرایی ترسیده بود؛ او هیچوقت جرات نداشت با هیچ چیز دیگه بزرگتر از - یه موش روبه رو بشه.» از کتاب‌های کودکان هم نباید صرف نظر کرد. پاتر روزنه‌اش را با این پایان دلسرد کننده اما بازیگوشانه به عنوان نویسنده‌ای که عاشق کشف جهان پرتعلیق نوباوگان است، پیدا می‌کند. شاید به احترام موریس سنداک فقید باید به «و آن هنوز گرم بود» هم اشاره ای بشود که پایان‌بندی «جایی که چیزهای وحشی هستند» است. و نیز به پایان بندی جی.کی.رولینگ در «هری پاتر و یادگار مرگ» جایی که می‌گوید «اثر زخم تا 19 سال دیگر برای هری دردی نداشت. همه چیز خوب بود.»

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها