شنبه ۸ مهر ۱۳۹۱ - ۱۱:۲۱
مولانا در مثنوی حد وسط را مي‌گيرد

علي‌محمد صابري، نويسنده و مدرس فلسفه و عرفان، با رد اين ادعا كه مولانا در مثنوي دچار افراط و تفريط شده است، گفت: از قضا مولانا حد وسط را در مثنوي گرفت. مثنوي كتابي است كه تمام مضامين عرفاني، اخلاقي، فسلفي و حكمي را در خود جاي داده و هر فردي متناسب با روحياتش از آن استفاده ‌مي‌كند و همين امر نشان از ميانه‌روي مولانا دارد.-

علي‌محمد صابري در گفت‌وگو با خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، عنوان كرد: عده‌اي به مولانا ايراد مي‌گيرند كه جنبه‌هاي ادبي و اخلاقي را در آراي خويش در مثنوي رعايت نكرده است. توجه داشته باشيم كه مولوي براي تفهيم مطلب مورد نظرش گاهي از داستان‌هايي مانند داستان شاه و كنيزك و خاتون استفاده مي‌كند. چنين روشي در قرآن نيز مشهود است و گاهي خداوند براي تبيين يك موضوع از مثال‌هايي استفاده مي‌كند كه شايد دم‌دستي به نظر برسند.

نویسنده كتاب «حديق عشق» مثنوي را ترجمان قرآن دانست و گفت: مثنوي قرآن فارسي است. شيخ بهايي به زيبايي در شعري مي‌گويد كه «مثنوي معنوي مولوي هست قرآن در زبان پهلوي / من نمي‌گويم كه آن عاليجناب هست پيغمبر، ولي دارد كتاب» بنابراين مثنوي ارزش والايي دارد و به همين دليل است كه مي‌توانيم معاني بلند حكمي، اخلاقي و فلسفي را در مثنوي پيدا كنيم. 

اين نويسنده به جامعيت مثنوي اشاره كرد و گفت: اگر بخواهيم درباره مسايل و مباحثي مانند فلسفه اخلاق، تربيت و تهذيب نفس در حكمت اسلامي مطالعه كنيم بايد سراغ مثنوي برويم. عده‌اي معتقدند كه مولانا با عقل ضديت دارد، در حالي كه براي تحقيق درباره عقل در حكمت اسلامي نيز بايد سراغ مولانا و كتابش برويم.

صابري افزود: مولانا در مثنوي عقل را تفسير و انواع آن را اعم از عقل مصلحت‌انديش، عقل معاش، عقل معاد و عقل پايان‌بين شناسايي مي‌كند. او دايم به دنبال مراتب تحقيق و تفحص عقلي است و سپس به دنبال عشق مي‌رود. من اعتقادي به اين كه او از جاده ادب و اخلاق و همچنين عقل دور شده باشد ندارم.

وي با اشاره به افراط و تفريط‌هايي كه ممكن است در مثنوي معنوي جلب نظر كنند، گفت: اين‌كه گفته مي‌شود مولانا دچار افراط و تفريط شده است، درست نيست. از قضا او حد وسط را در مثنوي گرفت. مثنوي مانند نم‌نم باراني است كه آرام مي‌آيد و همه را خيس مي‌كند. مثنوي كتابي است كه تمام مضامين عرفاني اخلاقي، فسلفي، حكمي را در خود جاي داده و هر فردي مي‌تواند از آن بهره متناسب با خودش را ببرد؛ به‌ويژه هنرمنداني كه در حوزه هنر شهودي كار مي‌كنند مثنوي مي‌تواند منبع الهام خوبي باشد. در توصيف مثنوي مي‌توان گفت كه اين اثر، به شرابخانه الهي مي‌ماند كه همگان از آن بهره‌مندند.

صابري به تفاوت‌هاي انديشه و عرفان مولانا در دو اثر وي، مثنوي و غزليات شمس اشاره كرد و گفت: او در غزليات شمس به عنوان مجذوب سالك، چيزها را عاشقانه به زبان مي‌آورد و اصلا رو به دنيا ندارد. در اين اثر عشق آتشين مولانا را مي‌بينم و شايد بتوان گفت به نظر ما اهل دنيا او در اين اثر دچار افراط مي‌شود، اما از مثنوي حتي چنين برداشت نادرستي نيز نمي‌توان داشت، زيرا رعايت حد ميانه در آن مشهود است.

وي در پاسخ به اين سوال كه با وجود وجوه مثبت عرفان مي‌توان گفت كه در دوره‌هايي از تاريخ ما دچار آسيب‌هايي از عرفان شديم، گفت: عرفان مكتبي است كه نظر و عمل در آن از هم جدا نيستند، در واقع عرفان مغز همه اديان الهي و به‌ويژه اسلام است. يعني اگر كسي بخواهد سير و سلوك در دين داشته باشد، بايد جاده عرفان را طي كند و هم شريعت و هم طريقت شرط لازم و كافي براي رسيدن به حقيقت است.

صابري خودشناسي را مبدا عرفان دانست و گفت: ابزار عرفان نيز كشف و شهود است كه بالاتر از عقل و حس قرار دارد، به همين دليل عرفان فرهنگ‌ساز و تمدن‌ساز بوده است. كافي است نگاهي به ادبيان بيندازيم، اگر عرفان را از ادبيات جدا كنيم چه چيزي براي ادبيات باقي مي‌ماند؟ عرفان يكي از منابع اصلي ادبيات قلمداد مي‌شود. جدا كردن مولانا و حافظ و سعدي از عرفان و فاصله انداختن ميان هنرمندان دوران صفويه با عرفان، امكان‌پذير نيست. نقش و نگاره‌هاي كاخ الحمراء در اسپانيا و همچنين عمارت‌هاي تاريخي اصفهان همه از هنر شهودي كه حاصل عرفان است بهره برده‌اند.

وي افزود: عرفان همچنين يكي از منابع فلسفه و حكمت نيز قلمداد مي‌شود. ملاصدرا به واسطه وحدت وجود ابن عربي دستگاه فلسفي‌اش را پايه نهاد. او در «اشارات» به عرفا اشاره مي‌كند و در آثار ديگرش از ابوسعيد ابوالخير و حسن خرقاني نام مي‌برد و آنان را مي‌ستايد.

صابري با بيان اين‌كه ردپاي عرفان در سرتاسر تمدن اسلامي مشهود است، گفت: در فقه شيعي نيز كه شايد به ظاهر با عرفان ارتباطي نداشته باشد اگر عرفان را حذف كنيم، نتيجه آن مي‌شود فقه اخباري ابوموسي اشعري، در حالي كه شيخ كليني در كتاب فقه خود باب‌هايي با عنوان عقل و عشق دارد. همين امر نشان مي‌دهد كه ردپاي عرفان در تمام حوزه‌هاي تمدن اسلامي قابل مشاهده است.

وي در پايان يادآوري كرد: عرفان مانند هر چيز ديگري كه از محبوبيت برخوردار است مورد سوءاستفاده قرار گرفت و صوفي‌نماها وارد شدند و در دوره‌هايي ضربه‌هايي را به جامعه وارد كردند كه البته هيچ ربطي به عرفان اصيل ندارند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها