یکشنبه ۷ آبان ۱۳۹۱ - ۱۴:۰۰
قاتل ساکن شماره 21

ايبنا - خواندن يك صفحه از‌‌ يك كتاب را مي‌توان چند گونه تعبيركرد؛ چيدن شاخه گلي از يك باغ، چشيدن جرعه‌اي از اكسير دانايي، لحظه‌اي همدلي با اهل دل، استشمام رايحه‌اي ناب، توصيه يك دوست براي دوستي با دوستي مهربان و...

«چون او یک رفیق واقعی است» 

خانم هابسون با پیراهن ابریشمی مورد علاقه‌اش، توری به دور گردن، در وسط اتاق ناهارخوری، جلوی تابلوی نقاشی زینت‌بخش سالن ایستاده بود. او قبل از نشان دادن اتاق‌های خواب پانسیون‌اش به مراجعین، اول آن‌ها را جلوی این تابلو می‌آورد تا تحسین‌شان را بشنود. و معمولاً «فرزندانش» - نامی که او گاهی به مهمان‌هایش می‌داد - در دو طرف او، سه نفر سمت راست، چهار نفر سمت چپ، هیئت مستقبلین را تشکیل می‌دادند.
آقای کالینز هیچ وقت این منظره را فراموش نمی‌کرد. چون به محض این که هاج و واج و مچاله شده قدم به آستانه سالن گذاشت، هشت صدا با هم شروع به خواندن تصنیف مشهور «چون او یک رفیق واقعی است» کردند. سپس ماژور از میان جمع قدم جلو گذاشت، شانه‌های تازه وارد را گرفت و شدیداً تکان داد و به او اطمینان داد که هیچ یک از دوستانش لحظه‌ای در بیگناهی او تردید نکرده بودند. خانم‌ها، هر یکی به شیوه خود به او خیرمقدم گفتند و او را جلوی یک کیک تزیین شده با جمله خوش‌امدید نشاندند.
این پذیرایی گرم آقای کالینز را به نحو عجیبی دستپاچه کرد. او ابتدا به اطراف خودش نگاه‌هایی مشوّش و پُر از پرسش‌هایی تأثیرانگیز انداخت. لب‌هایش می‌لرزیدند. به نظر می‌رسید می‌خواهد گریه کند. سرانجام، مثل این که بخواهد افکاری آزاردهنده را براند، دستی بر پیشانی کشید و با لکنت زبان گفت: «منو بـ... بـ ... ببخشید! چون این ... اولین دفعه‌ست تو... توی زندگیم که این جوری به من محبّت می‌کنند!»

صفحه 106 / قاتل ساکن شماره 21/ س. آ. استیمن/ ترجمه عباس آگاهی/ انتشارات جهان کتاب/ چاپ اول/ سال 1391/ 168 صفحه/ 5500 تومان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها