ايبنا - خواندن يك صفحه از يك كتاب را ميتوان چند گونه تعبيركرد؛ چيدن شاخه گلي از يك باغ، چشيدن جرعهاي از اكسير دانايي، لحظهاي همدلي با اهل دل، استشمام رايحهاي ناب، توصيه يك دوست براي دوستي با دوستي مهربان و...
رشتههای گسسته من، فراواناند.
سالهاست که شاخههای آشنایی را به سوی خورشید «حضور»ت گشادهام،
شاید رشتههای روشن اجابت را پیدا کنم.
روزهای خوب «دیروز» را نثارم کردی تا چراغ «فردا»یم باشند
اما سایههای «ناسپاسی»، تصویرهای شکفتن را گنگ و تیره کردند.
من، بینگاه مهربان و سایبان آرام حضورت، توان «ماندن» نداشتم.
هستی از نفسِ فرشتگان «تو» گرفتهام اما هرگز نتوانستهام برگهای سپاسم را به نسیم نیایش بسپرم.
«حمد» تو را از یاد بردم و ذرههای هستی نیز مرا از یاد بردند.
مدام حسرت آفتاب اجابتت را دارم.
صفحه 52/ جاده خدا/ سیدمحمد سادات اخوی/ شرکت چاپ و نشر بینالملل/ چاپ اول/ سال 1391/ 136 صفحه/ 3800 تومان
نظر شما