چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۱ - ۲۱:۱۶
«جهان ادراك» مرلوپونتي ترديد وي در حركت به سوي پست‌مدرنيسم را نشان مي‌دهد

سخنراني‌هاي مرلوپونتي با موضوع «جهان ادراك» كه در كتابي با همين عنوان منتشر شده است، نشان مي‌دهد كه مرلوپونتي در آستانه فراتر رفتن از تفكر مدرن به سوي پست‌مدرنيسم بوده است، اما كماكان در برداشتن اين گام ترديد داشت._

به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، مرلوپونتي يكي از خلاق‌ترين فيلسوفان قرن بيستم بود. او شيوه جديدي از تفكر درباره ساختارهاي اساسي زندگي انسان را با تاملاتي در باب هنر، ادبيات و سياست تركيب كرد كه از فلسفه جديد بهره مي‌برند.

او سخنراني‌هايي را كه در اين كتاب گردآوري شده‌اند در سال 1948 و در اوج توانايي‌هايش در حركت آزادانه ميان مضامين فلسفي و مباحثي در نقاشي و سياست ايراد كرد.

اين سخنراني‌ها از آن رو ارزشمندند كه مرلوپونتي در آن‌ها تضادهايي را با گذشته ترسيم مي‌كند و دلمشغولي‌هايي را اظهار مي‌دارد كه از بسياري جهات، امروز نيز مطرحند.

مرلوپونتي در اين سخنراني‌ها هدف اصلي‌اش را در انتهاي بند اول نخستين سخنراني‌اش توضيح مي‌دهد: «ادعاي من آن است كه يكي از دستاوردهاي عظيم هنر و فلسفه مدرن، ممكن ساختن كشف دوباره جهاني بوده است كه در آن زندگي مي‌كنيم، اما همواره مستعد غفلت از آن هستيم. اين جهان كه در صدد كشف دوباره آنيم «جهان ادراك» است. جهان آن‌چنان كه ما آن را ادراك مي‌كنيم يا آن‌طور كه اغلب از آن ياد مي‌شود "جهان به ادراك درآمده" است.»

او بخش اعظم سخنراني‌هايش را به كاوش در اين جهان به ادراك درآمده اختصاص مي‌دهد تا به شنوندگانش امكان دهد كه خود آن را دوباره كشف كنند، ليكن او به صراحت توضيح نمي‌دهد كه چرا اين كشف دوباره تا اين اندازه اهميت دارد.

هر فلسفه‌اي كه بكوشد ما را به جهان به ادراك درآمده بازگرداند، فلسفه‌اي تجربه‌گرا ست و مرلوپونتي تجربه‌گرا بودن خود را نشان مي‌دهد وقتي كه به صراحت اين نظر بركلي را تصديق مي‌كند كه «نمي‌توانيم چيزي را بفهميم كه ادراك نمي‌شود يا قابل ادراك نيست.»

مرلوپونتي سخنراني‌هايش را با اعلام اين مطلب آغاز مي‌كند كه «بايد جهان به ادراك درآمده را دوباره كشف كنيم».

او در سخنراني نخست چند نكته مختلف را با هم طرح مي‌كند. اين راي كه علوم طبيعي قادرند «دانش مطلق و كامل» از جهان فراهم آورند ديدگاهي افراطي است، زيرا كه فعاليت‌ها و علايق بسياري مانند ورزش، وضعيتي دارند كه چنان‌كه از ظاهر امر برمي‌آيد از دسترس علوم طبيعي خارج است.

اين فيلسوف در سخنراني دومش با موضوع فضا، درباره تقابلي بحث مي‌كند كه ميان تصور كلاسيك از فضا و تصوري كه جهان را به واقع به همان صورتي كه ادراكش مي‌كنيم وجود دارد. تصور كلاسيك از فضا، تصور نيوتني است. اين تصور، فضا را امر مطلقي مي‌داند كه در آن اعيان مادي در هر زماني موقعيت مطلقي دارند و مي‌توانند بدون كوچك‌ترين دگرگوني در خواص ذاتي مادي خود تغيير مكان يابند. اين در حالي است كه مرلوپونتي چنين تصوري از فضا را گمراه‌كننده مي‌داند.

او در سخنراني سوم به اشيايي مي‌پردازد كه فضاي جهان به ادراك درآمده را پر مي‌كنند. ديدگاهي كه او با آن مخالفت مي‌كند به اعيان، مانند جوهرهايي مي‌نگرد كه محل تجربه ما واقع مي‌شوند و خصوصيات ذاتي آن‌ها هيچ رابطه ضروري‌اي با تجربه ما از آن‌ها ندارد. در مقابل مرلوپونتي عقيده دارد كه تجربه‌هاي ما به هم مرتبطند و خصوصيات واقعي شيء را بر ما آشكار مي‌كنند كه همان نحوه پديدار شدن شيء است و نه جوهري پنهان كه در پس تجربه ما از نمود شيء قرار گرفته باشد.

وي در اين سخنراني جهان به ادراك درآمده را جهاني انساني مي‌داند، جهاني از اشيا كه ويژگي‌هايش مستلزم رابطه با انسان‌هايي است كه آن اشيا را تجربه مي‌كنند. اما او در سخنراني چهارم، به يك نگراني در اين باره مي‌پردازد؛ نگراني از آن‌كه اين تاكيد بر انسان‌ها چنين القا كند كه هيچ جايگاه مناسبي براي تجربه‌هاي حيوانات، كودكان، انسان‌هاي بدوي و ديوانگان وجود ندارد.

در سخنراني پنجم، مرلوپونتي كاوش خود را در جهان به ادراك‌درآمده با پرداختن به فهم ما از انسان‌هاي ديگر پي مي‌گيرد. در بخش آخر اين سخنراني مرلوپونتي به الزامات اخلاقي اين تصوير تازه از زندگي اشاره مي‌كند. در اين تصوير، نه مي‌توان با اين خيال كه وابستگي ما به ديگران تعيين‌كننده چگونگي كنش ماست از مسووليت فردي گريخت و نه مي‌توان با اين تصور از وابستگي به ديگران فرار كرد.

مرلوپونتي در سخنراني ششم با موضوع هنر و ادراك جهان مي‌كوشد از گزارش خود در باب جهان به ادراك‌درآمده به منزله سكوي پرشي براي نوعي نظريه زيباشناختي استفاده كند.

اين فيلسوف فرانسوي در آخرين سخنراني‌اش به تقابلي كه ميان جهان قديم و جهان مدرن ايجاد كرده است نگاهي دوباره مي‌اندازد.

در مجموع مي‌توان گفت كه در پايان اين سخنراني‌ها مرلوپونتي را در آستانه فراتر رفتن از تفكر مدرن به سوي پست‌مدرنيسم مي‌بينيم، اما او در برداشتن اين گام مردد است. اما اين حرف بدان معنا نيست كه اين سخنراني‌ها به سبك ناتمام و مجمل هنر مدرن، طرحي از فلسفه فراهم نمي‌آورد كه ارزش آن استوار و ديرپا باشد.

با وجود ترجمه نسبتا روان اين كتاب، اما گاه بايد جمله‌ها را چند بار در ذهن تكرار كرد تا مفهوم اصلي آن را دريافت. اگر با اغماض نگاه كنيم، علاوه بر كاستي‌هاي ترجمه، فلسفه مرلوپونتي نيز تا اندازه‌اي دشوار است كه شايد اين امر نيز در گنگ بودن برخي جمله‌ها در وهله نخست بي‌تاثير نباشد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها