ايبنا - خواندن يك صفحه از يك كتاب را ميتوان چند گونه تعبيركرد؛ چيدن شاخه گلي از يك باغ، چشيدن جرعهاي از اكسير دانايي، لحظهاي همدلي با اهل دل، استشمام رايحهاي ناب، توصيه يك دوست براي دوستي با دوستي مهربان و...
صدای کفشهای ایمان در کوچههای پریشان کوفه به گوش میرسد. مردی که بهانه باریدن آسمان بود در تاریکی قدم برمیدارد و پشت هر دری که از قبل نشانی از بیکسی دارد، نان و خرما میگذارد.
کمکم سپیده میدمد و او که نفسهایش را در گلو حبس کرده در انتهای کوچهها محو میشود. آنگاه زمین آرام آرام میگوید: علی ای همای رحمت. سکوت غریبی بر نخلستانها سایه افکنده. سجادهاش در شب، چون نگین میدرخشد و پیشانیاش به فراخنای هستی روشن شده است. صدای ذکرش در فضا پیچیده و سجدهاش آنقدر طولانی شده که زمین دلتنگ چهره و چاهها دلتنگ صدایش شدهاند.
او که بزم شهودش سراسر معنا و عرفان است برایش همهی نیهای زمین به نوا آمدهاند و آهسته زمزمه میکنند: علی ای همای رحمت.
پیل تنی که روزی دروازهی بزرگ خیبر را از جا کند. راز دلتنگیهای خود را در دل شب به چاه میگوید.
آن طرفتر نیز نخلها هستند که بیقراری میکنند همانها که با گریههای شبانهی او خو گرفتهاند و طرحی بزرگ از غربت او را به تصویر کشیدهاند. او که نفسهایش بوی کبریا دارد و راههای آسمان را در تاریکی طی میکند، وجودش با تمام ستارهها گره میخورد و آسمان فریاد میزند: علی ای همای رحمت.
صدای ذوالفقار او آسمان را شکافته و سینه کسانی که در مصاف مقابل او هستند پاره میکند. شمشیر او تمام حقیقت است و وقتی از نیام برمیآید رگها در ابدیت میتپند و تمام عشقهای بیپایان میگویند: علی ای همای رحمت.
به مسجد میرود. مرغابیها راه را برای او میبندند. شانههای زمان تاب نمیآورد و به ثانیهها التماس میکنند. اما او مصمم به سمت محراب میرود و در اینجاست که تمام شعرهای ناتمام و غزلهای ناسروده تمام میشوند و ملائک میگویند: علی ای همای رحمت.
صفحات 23 و 24/ پرواز رویا/ پروین چهاردهولی/ انتشارات مشق هنر/ چاپ اول/ سال 1391/ 46 صفحه/ 3900 تومان
نظر شما