نشست «ریشههای تفکر اشعری در فاجعه عاشورا» برگزار شد
محققداماد:طبق تفکر اشعری فاجعه کربلا قضا و قدر بود
مصطفی محققداماد، استاد و نویسنده فقه و حقوق گقت: معاویه از قضا و قدر به عنوان چماق برای مشروعیت بخشیدن به حکومتش استفاده میکرد.معتقدان به جبرگرایی با رواج این تفکر که هر عمل بشر به طور مستقیم منتسب به خداست حتی اگر شنیع باشد، فاجعه کربلا را قضا و قدر خدا دانستند._
محقق داماد گفت: مفهوم مشروعیت حقوقی متعلق به تفکر معتزلی است، زیرا تفکر اشعری همه چیز را از خوب و بد بلاواسطه به خدا نسبت میدهد. تفکر اشعری به بنیامیه کمک کرد که کارهای ضددینی امیران این سلسله را توجیه کند.
وی به ریشههای تفکر اشعری نزد معاویه اشاره کرد و گفت: معاویه پسرش یزید را برخلاف قراری که قبلا تصویب شده بود به عنوان جانشینش معرفی کرد. این کار او اعتراض عدهای را مانند عایشه،همسر پیامبر(ص) و عبدالله بن عمر که از چهرههای موجه در جهان اسلام آن دوران بودند برانگیخت، زیرا آنان معتقد بودند که یزید صلاحیت حاکم شدن را ندارد.
این نویسنده و پژوهشگر افزود: معاویه نمیتوانست فردی مانند عایشه را بترساند یا با پول عقیدهاش را عوض کند، به همین دلیل با استفاده از مفاهیم جبرگرایی و قضا و قدر پاسخ آنان را داد. بلاذری که «الفتوح» را سال 182 قمری نوشت، در جلد چهارم این اثر در صفحه 347 آن نقل میکند که معاویه در ملاقات با عایشه و عمر بن سعد در پاسخ به اعتراضات آنان فریاد برآورد که شما کاری را خواستید که خدا آن را نمیخواست، لاجرم چنان شد که خدا میخواست و این چنین بود که معترضان ساکت شدند.
محقق داماد ادامه داد: معاویه از قضا و قدر به عنوان چماق استفاده میکرد تا به حکومت و کارهایش مشروعیت ببخشد، این در حالی است که هنوز مکتب اشعری شکل نگرفته،اما جرقههای آن زده شده بود. ابوهلال عسکری در کتاب «الأوائل للعسکری» بیان میکند که عقیده به جبر پیش از فاجعه کربلا وجود داشته است و معاویه آغازگر آن بود. او میگوید که معاویه پایهگذار جبرگرایی است و از آن برای قدرت بهره میبرد.
وی یادآوری کرد: ابوهلال در کتاب تاریخ خود و همچنین قتیبیه در «امامت و سیاست» بیان میکند که مساله خلافت یزید یکی از قضاهای الهی است و در این مورد کسی اختیاری ندارد که بر من و تو در اختیار نگشودهاند. آنان این تعبیر را از آیه ششم سوره احزاب گرفتهاند و به آن استناد میکنند. معتقدان به جبرگرایی سعی کردند این تفکر را رواج دهند که هر عمل بشر به طور مستقیم منتسب به خداست،حتی اگر آن کار شنیع باشد. طبق این تفکر، خونریزی و قتل عام در فاجعه کربلا نیز قضای خدا بود.
عضو هیات علمی موسسه حکمت و فلسفه ایران با برشمردن برخی محورهای تفکر اشعری گفت: در این تفکر مشروعیت حقوقی حکومت معنا ندارد، زیرا هر جریانی که به قدرت برسد خود به خود مشروع است. این تفکر بعدها بهانهای شد برای جنایت برخی افراد. عمر بن سعد به وعده واگذاری فرمانداری ری، حسین(ع) را به شهادت رساند. عدهای به او اعتراض کردند که تو چرا برای حاکم شدن بر ری پسر پیغمبر(ص) را کشتی؟ و او به آنان پاسخ داد که این کار از جانب خدا مقدر شده بود. این موضوع در کتاب «طبقات الکبری» ابن سعد جلد پنجم صفحه 148 نقل شده است.
وی به نفوذ تفکر اشعری از کلام به فقه اشاره کرد و گفت: این تفکر به مسایل فقهی و فتوا نیز وارد شد، در همین دوره است که ابوالحسن اشعری، بنیانگذار مکتب اشعری روی کار میآید. او که یک متکلم و فقیه بود و در کتاب «الاقامه» خود جلد اول صفحه 31 تصریح میکند که فرد مسلمان باید فرمانبردار بیچون و چرای حاکم باشد. حتی اگر آن حاکم از دیانت خارج شود، قیام علیه او با شمشیر جایز نیست و مسلمان باید از ورود به این فتنهها پرهیز کند.
محقق داماد افزود: اشعری بر این نظر بود که مسلمان تنها اجازه دارد با صدایی ملایم امام را به اصلاح دعوت کند و اگر صدایش را برایش کلفت کند این کار او از مصادیق فتنه است. مکتب اشعری مدافع مطلق حاکمان شد. در کتاب «مقالات الاسلامیین» اشعری میخوانیم که وی در لفافه و با زیرکی فقیهانه یزید را در خلافتش برحق میداند.
وی با بیان اینکه فقه و تفکر اشعری در طول تاریخ اسلام خدمات متقابلی را نسبت به یکدیگر انجام دادند گفت: ابوالحسن اشعری تمامی کارهای رذیلانه و ضددین خلفای راشدین را توجیه میکند، این امر از اشعری بعید نبود اما ما از غزالی چنین توقعی نداشتیم.
عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی افزود: غزالی متفکر بزرگی است و ملاصدرا او را دریای مواج میخواند، اما برای یک اهل دانش بسیار مایه خجالت است که غزالی همه سواد و دانش جامعش را یکباره قربانی قدرت میکند. او در کتاب «نصیحیت الملوک» که به معنای اندرز به پادشاه است، پادشاهان را با پیامبر خدا یکسان میداند و میگوید خداوند پیامبران را فرستاد تا راه را به بندگانش بنمایانند و پادشاهان را برگزید تا پیامبران را حفظ کنند و همانگونه که اطاعت از پیامبران واجب است اطاعت از پادشاهان نیز واجب است.
وی ادامه داد: کتاب دیگر غزالی که آه از نهاد اهل دانش برمیآورد، «المستحضری» نام دارد که نام دیگر آن «فضایح الباطنیه» است. او نام نخست را به افتخار المستحضر بالله خلیفه عباسی برگزید و نام دوم را در توهین به اسماعیلیان که اهل باطنیه بودند انتخاب کرد، اسماعیلیه در آن دوران رقیب المستحضر بالله قلمداد میشدند. غزالی در این کتاب فتوا میدهد که اطاعت محض و انقیاد بیچون و چرای همه بلاد اسلامی از المستحضر بالله واجب است. او تمامی کارهای شنیع و رذیلانه و ضددینی و ضداخلاقی خلیفه را به طور شرمآور توجیه میکند.
محقق داماد ادامه داد: به عقیده غزالی در این اثر، اگر میبینیم که پادشاه در ظاهر نماز میخواند باید به همین بسنده کنیم و مسلمانان جایز نیستند که درباره صحت رفتار و اخلاق او تحقیق کنند.
وی سپس با اشاره به قضیه عزت و ذلت پیش از مکتب اشعری اشاره کرد و گفت: این تفکر پیش از شکل گرفتن مکتب اشعری نیز وجود داشت. یزید با استناد به کلام خداوند در قرآن عزت و ذلت فاجعه خونبار کربلا را به واسطه آن توجیه میکرد، در حالی که عزت و ذلتی که مقصود خداوند است با مقصود آنان تفاوتهای زیادی دارد. همین موضوع عزت و ذلت بعدها در «مقالات الاسلامیین» اشعری نظریهپردازی شد.
محقق داماد به نظریه کسب اشاره کرد و گفت: اشعریون با استناد به قرآن بیان میکردند که انسان هر چه کسب میکند به دست خودش است. متکلمان اشعری و همچنین اربابان قدرت،بسیار از این نظریه استفاده کردند. شاهد این مدعا آنکه یزید پس از واقعه عاشورا در پاسخ به امام سجاد(ع) گفت که هرچه بر سرتان میآید از اعمالی است که خودتان کردید. ابن شهر آشوب نیز در «مناقب» این موضوع را نقل کرده است.
وی در بخش دیگری از سخنانش گفت: عدهای معتقدند همه نظریههای کلامی در طول تاریخ اسلام سیاسیاند. اساسا کلام، زاییده حرکتهای سیاسی است و جایگزینی برای حقوق و علوم سیاسی این دوران بود. حتی اگر این ادعا را نیز قبول نکنیم، نمیتوانیم این موضوع را نپذیریم که بسیاری از انگیزههای کلامی ابزار قدرت شدند که ثمره آن را در واقعه عاشورا میبینیم.
محقق داماد در پایان گفت: رگههایی که بعدها جزو اصول اشاعره شدند، در سراسر واقعه عاشورا از ابتدا تا انتهای آن مشهودند.
نظر شما