سه‌شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۱ - ۱۸:۰۰
پلی در دوردست

ايبنا - خواندن يك صفحه از‌‌ يك كتاب را مي‌توان چند گونه تعبيركرد؛ چيدن شاخه گلي از يك باغ، چشيدن جرعه‌اي از اكسير دانايي، لحظه‌اي همدلي با اهل دل، استشمام رايحه‌اي ناب، توصيه يك دوست براي دوستي با دوستي مهربان و...

سفیر مرگ

دو سه دقیقه‌ای بود که هم برای کمی هواخوری و هم کنجکاوی با چشم غیرمسلح و کاویدن دور و اطراف خودم را تا محاذات آرنج‌ها از سنگر بیرون کشیده بودم و سعی داشتم با سرک کشیدن تا جایی که ممکن باشد پایین تپه و میدان مین را بدون استفاده از دوربین دید بزنم. در همین زمان بود که یک گلوله‌ی توپ تانک با سوت پر قدرت خود مثل اجل معلق درست از بالای سرم گذشت. به سرعت برای تعقیب مسیر گلوله‌ عقب گرد کردم. گلوله‌ی توپ چند ثانیه‌ای بعد، در فاصله خیلی دوری به گرده‌ی تپه‌ای که هیچ کس دور و ور آن نمی‌پلکید اصابت کرد و منفجر شد. هنوز کاملاً به وضع سابق برنگشته بودم که زوزه دومین گلوله را شنیدم. سفیر مرگ دومی هم تقریباً در مسیر گلوله‌ی اولی شلیک شده بود و در همان مسیر سوت می‌کشید و می‌رفت؛ با فاصله‌ای اندک از اولی، دومی هم به گرده‌ی همان تپه بی‌گناه اصابت کرد. با هر درجه‌ی از خنگی و کودنی که در نظر بگیریم، از مسیر و محل اصابت گلوله‌ها می‌شد فهمید که هدف تانک و یا تانک‌ها، سنگر دیدگاه محل استقرار دوربین و این بنده‌ی فضول خدا بود و بس.

صفحه 84/ پلی در دوردست/ غلامرضا قائینی ثانی/ انتشارات عیدگاه/ چاپ اول/ سال 1391/ 208 صفحه/ 6200 تومان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها