شنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۲ - ۱۵:۳۴
شیرین و تلخ از بخش بين‌الملل نمايشگاه كتاب تهران

در ضلع جنوبی خیابان شهید بهشتی، فضایی است که تا سال گذشته محل پارک ماشین‌ها بود و امسال نام بخش بین الملل نمایشگاه کتاب تهران را بر آن گذاشته‌اند. اینجا از همهمه مصلى خبری نیست و اگر خوش‌بینانه فکر کنیم، اینجا بازدیدکنندگان خاص دارد یعنی همان‌ها که به نحوی با یک زبان خارجی آشنا هستند. اینجا حس بهتری داری و به جان مسوولان ارشاد دعا می‌کنی که امسال داخلی‌ها را از خارجی‌ها جدا کردند.-

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، پایت را که در سالن کتاب‌های لاتین می‌گذاری موکت قرمز زیر پایت و سقف بلند سالن ـ اگرچه‌ در سازه‌ای موقت ـ و باد خنکی از روبه رو به همراه بوی خاص کتاب‌های لاتین فضای جدیدی را برایت ایجاد می‌کند. با گام‌های آهسته جلو می‌روی. تا اینجا همه ایرانی‌اند که کتاب‌های خارجی می‌فروشند. در میانه سالن فضایی را برای نشست‌های سرای بین‌الملل اختصاص داده‌اند. جلسه‌ای هم برپاست و کسانی صحبت می‌کنند و مترجمانی ترجمه. در ردیف جلو همه گوش می‌دهند و در ردیف‌های بعد بعضی تند و تند مشغول نوشتن‌اند و ردیف‌های آخر مکانی برای استراحت و بازی با موبایل است.

جلوتر می‌روی و چهره‌هایی جدید می‌بینی. در سمت چپ دو نفر با لباس عمانی نشسته‌اند و در راست‌ دو نفر با لباس هندی. عمانی‌ها با تو مصاحبه نمی‌کنند و هندی‌ها هم از مصاحبه طفره می‌روند. در غرفه سوریه هیچ کس حضور ندارد و مسوولش غرفه را به امان خدا رها کرده‌ است. اینطور می‌شود که به سراغ ونزوئلا می‌روی. خدا رحمت کند چاوز را؛ همه چیز خوب است. ترک‌های مدرن با غرفه زیبا و بزرگ‌شان از تو استقبال می‌کنند و استقبال در غرفه ژاپن و کره هم تو را به یاد ادب مردمان شرق آسیا می‌اندازد. اما نمایندگان سرزمین اژدها تو را تحویل نمی‌گیرند و در غرفه مکزیک هم کسی مشغول خوردن غذا شاید به طعم تند مکزیکی است.

مهمان کویتی‌ها می‌شوی و آن‌ها به گرمی دستت را می‌فشارند و از حضور فرهنگی و نه اهداف مالی‌شان سخن می‌گویند. کمی آن طرف‌تر پیگیری‌های همکارت و استقبال گرم مسوولان غرفه سازمان ملل جواب می‌دهد و نماینده یونیسف در غرفه سازمان ملل منتظر توست که با او صحبت کنی. شنیده بودی که سودانی‌ها انسان‌های با محبتی هستند و پیش‌تر هم تجربه کرده بودی و این بار دوباره با یک سودانی به گفت وگو می‌نشینی. او برایت از یونیسف می‌گوید و از نمایشگاه و این که «استقبال مردم و وسعت نمایشگاه چشمگیر است». دستت را به گرمی می‌فشارد و از غرفه خارج می‌شود و تو هم.

هنوز یک غرفه مانده و آن هم غرفه لبنان است. لبنان برایت آشناست با آن‌که تا به حال هوایش را استشمام نکرده‌ای. خانمی در غرفه نشسته و کارتی به تو می‌دهد: «برو سالن کتاب‌های عربی، انتشارات امجاد، آقای مرتضی عبدالله، او مسوول انتشاراتی‌های لبنانی است و می‌توانی مفصل با او صحبت کنی.» خوشحال می‌شوی و نگاهی به اطرافت می‌اندازی و می‌گویی «اینجا دیگر غرفه‌ای نمانده، گفت وگوی آخر را با مرتضی عبدالله انجام می‌دهیم.» می‌روی و از در پشتی سالن کناری خارج می‌شوی. راه‌پله‌ها به سمت پایین است و گویی تو از شمال به جنوب می‌روی. گویی نه، حتما از شمال به جنوب می‌روی.

فضا تغییر می‌‌کند. اینجا بوی کتاب‌های عربی می‌آید. پایت روی آسفالت است و نه موکت و ممنون از خدا که باد می‌فرستد وگرنه این بندگان خدا در این جا کباب می‌شدند.  اینجا باقلوای عربی هم می‌فروشند و تو كه عاشق شيرينی عربی هستی قول آن را به خود می‌دهی! عبدالله مرتضی را پیدا می‌کنی و او از تو به گرمی استقبال می‌کند. اولین جمله را که می‌گویی انگار دست روی نقطه درد گذاشته‌ای.

مرتضی مسوول نمایشگاه‌های بین‌المللی خارج از لبنان  می‌گوید «قیمت کتاب‌ها نسبت به سال گذشته تغییر نکرده ولی افزایش قیمت دلار، بازار ما را هم بی‌رونق کرده»، اما تو ترجیح می‌دهی در این گزارش از قیمت دلار چیزی ننویسی و میدانی که همه از این وضع صدمه دیده‌اند، ناشران و کتابخوان‌ها هم همین طور. مرتضی می‌گوید تخفیف‌های 20، 30 و حتی 50 درصدی هم کارساز نیست و قدرت خرید مردم کم شده ...

اما از محل برگزاری نمایشگاه که نمی‌توان گذشت. مرتضی می‌گوید «ای کاش مسوولان می‌توانستند در جای مناسب‌تری در کنار ناشران فارسی، غرفه‌های ناشران عربی را برپا کنند. این جدایی از تعداد بازدیدکنندگان ما به شدت کاسته است.»

صحبت‌های مرتضی به دل می‌نشیند. او انتقادهایش خیرخواهانه است و می‌گوید انتقاد می‌کنم تا شاید وضع ناشران عربی در سال‌های آینده بهتر شود و مسوولان فکری به حال ما کنند. 

از او از گمرک می‌پرسی و او می‌گوید «با گمرک مشکل چندانی نداشتیم. تنها مشکل ما با گمرک این بود که قرار بود دفتر گمرک در نمایشگاه دایر شود اما دفتر گمرک به محل نمایشگاه بین المللی (در خیابان چمران) منتقل شد. ترخیص کتاب، گزینش کتاب‌ها و انتقال کتاب به نمایشگاه دو روز کامل زمان ‌برد و تازه در روز سوم نمایشگاه توانستیم غرفه‌مان را آماده کنیم». مرتضی اضافه کرد: «تمام هزینه‌های اضافی که برای این انتقال‌ها بر ناشر تحمیل می‌شود تأثیر منفی مستقیمی بر خریداران کتاب دارد». درواقع منظورش این بود که قیمت فروش کتاب را بالاتر می‌برد.

عبدالله مرتضی معتقد است: «نمایشگاه تهران از نظر میزان حجم و تعداد بازدیدکنندگان و وسعت نمایشگاهی خیلی چشمگیر است و شنیده‌ام از این لحاظ پس از نمایشگاه فرانکفورت در رتبه دوم قرار دارد. این مسأله ظرفیت‌های خوبی در اختیار ایران قرار می‌دهد و مسوولان باید با پر کردن خلأهای موجود در نمایشگاه، سطح آن را بالاتر ببرند».

بازمی‌گردی و به فکر آنی که در صفحه «خبرگزاری کتاب ایران» چه بنویسی از این سخن‌ها و دیده‌ها و شنیده‌ها که یکدفعه یاد قولی می‌افتی که به خود داده‌ای؛ «باقلوا». باقلوا را خریدی ولی می گویی ای کاش فروشنده به جای پول از تو «بُن کتاب» می‌‌گرفت. بُن داری ولی آن دو جلد کتابی که می‌خواهی بخری قیمتش بیش از این حرف هاست و ضمنا فروشنده‌اش بُن کتاب قبول نمی‌کند. رفتی و با دستانی خالی از كتاب از بخش بين‌الملل خارج شدی و گفتی تحفه من از نمایشگاه امسال فقط «باقلوای لبنانی» بود.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها