علم اقتصاد بسیار پیچیده و فنی و صرفا یک رشته دانشگاهی نیست بلکه امروز به مدد کتابی ساده میتوان نکاتی مهم درباره آن آموخت و حرفهایی شنیدنی هم درباره آن با نگاهی ژرف به تجربه شخصی بیان کرد. در همین راستا کتاب «اقتصاد به زبان خودمان» به قلم جیم استنفورد نگاشته و منتشر شده است._
جیم استنفورد در کتاب «اقتصاد به زبان خودمان» که توسط آرش حسینیان ترجمه شده است، معتقد است:« لازم نیست که شما یک اقتصاددان باشید تا بتوانید درباره علم اقتصاد چیزی بدانید.» همچنان که در فرهنگ ما اقتصاد را علم یا هنر تدبیر منزل میدانستند. یعنی تامین معاش و برنامه برای رفع نیاز تلقی میکردند. هر انسانی اقتصاد را تجربه میکند و به نوعی در آن نقش ایفا میکند و همزمان در نظام اقتصادی دارای منافعی است، به عبارتی در چگونگی عملکرد نظام اقتصادی، در میزان کارایی آن و اینکه نظام اقتصادی به سود چه کسی عمل میکند دارای منافعی است.
از نگاه استنفورد در این کتاب، ما به یک علم اقتصاد دموکراتیکتر نیاز داریم، به رویکردی که مردمیتر باشد. ما به علم اقتصادی احتیاج داریم که بر فرضیههایی غیرواقعی پیریزی نشده باشد، بلکه در عوض، از اوضاع ملموس زندگی آدمهای معمولی آغاز کند. شاید اینطور نیز بتوان گفت که ما به یک علم اقتصاد همگانی نیاز داریم.
در این کتاب مقدمات لازم برای درک نظام سرمایهداری ارایه شده است. علم اقتصاد و نظام اقتصادی، تعریف و مشخصههای منحصر به فرد یک اقتصاد سرمایهداری شناسایی شده است. همچنین نویسنده برخی مسایل درباره پیشینه تاریخی این نظام را بررسی کرده است. کتاب نیز به توضیح این مساله میپردازد که نظام سرمایهداری چگونه ظاهر شد و تکامل پیدا کرد و در هر دو مورد، به بررسی تعارضها و مجادلاتی میپردازد که این نظام از ابتدا تا به امروز با آنها درگیر بوده است.
به اعتقاد نویسنده کتاب، بیشتر مردم فکر میکنند که علم اقتصاد یک موضوع فنی، گیج کننده و حتی رازآمیز است. به عبارت دیگر، موضوعی که باید به متخصصان واگذار شود و این متخصصان کسانی جز اقتصاددانها نیستند.
اما واقعیت این است که اقتصاد بایستی کاملاً صریح باشد. در حقیقت، از حواشی که بگذریم، علم اقتصاد درباره این است که چگونه کار میکنیم، چه چیزی تولید میکنیم، آنچه تولید میکنیم چگونه توزیع میشود و سرانجام چگونه از آنچه را تولید کردهایم استفاده میکنیم. علم اقتصاد درباره این موضوع بحث میکند که چه کسی چه کاری انجام میدهد، چه کسی چه چیزی را به دست میآورد و با آن چه میکند.
استنفورد در این کتاب ضمن به چالش کشیدن نظریات جریان رسمی اقتصاد که حامی بازار آزادند معتقد است: «انسان حدود 200 هزار سال است که بر روی کره زمین زندگی میکند. در تمام این دوران، انسان صاحب نظام اقتصادی بوده است. انسانها همواره باید برای دستیابی به نیازهای جسمانی (غذا، پوشاک و مسکن) و زنده ماندن کار میکردند. در مقابل، قدمت نظام سرمایهداری کمتر از 300 سال است. اگر کل تاریخ انسان را 24 ساعت در نظر بگیریم، آنگاه سهم نظام سرمایهداری چیزی حدود 2 دقیقه است.»
در نظرنویسنده، دو مشخصه کلیدی وجود دارد که باعث میشود یک نظام اقتصادی، از نوع سرمایهداری قلمداد شود:
1. در شیوهای که تولید اصطلاحاً «تولید به منظور کسب سود» انجام میشود.
2. در این نظام اقتصادی بیشتر کار را افرادی انجام میدهند که صاحب شرکت یا فراوردههای تولید شده نیستند، بلکه در ازای دریافت مقداری دستمزد یا حقوق، شخص یا نهاد دیگری برای کار استخدامشان کرده است. به این نوع کار اصطلاحاً «کارمزدی» یا کار در ازای دریافت دستمزد گفته میشود.
هر نظام اقتصادی که دارای این دو مشخصه (تولید به منظور کسب سود و کار مزدی) باشد، تمایل دارد الگوها و روندها مانند رقابت حریصانه، نوآوری، گرایش ذاتی به توسعه، نابرابری، تعارض و ستیز و همچنین چرخهها یا نوسانهای اقتصادی (رونق ـ رکود) را بارها و بارها تکرار کنند.
مولف کتاب ضمن اشاره به سه ویژگی مهم نظام سرمایهداری کنونی (نظام اقتصادی پساصنعتی، نظام اقتصادی مبتنی بر اطلاعات، نظام اقتصادی سهام محور)، معتقد است هر یک از اینها تا حدی حقیقت دارد اما «فقط تا حدی» و از هیچ یک از این موارد نمیتوان این طور نتیجه گرفته که نظام سرمایهداری «تغییر بنیادی» کرده است.
به باور وی: «به طور کلی مطلب چندان نوینی در نظام سرمایهداری به چشم نمیخورد».
همچنان «بیشتر تولیدات به عهدهی شرکتهای خصوصی است که بیش از هر چیز به دنبال به حداکثر رساندن سودشان هستند و بیشتر کار را کسانی انجام میدهند که خود سهمی از این شرکتها ندارند، اما همچنان ناگزیرند برای دریافت دستمزد در آنها کار کنند.
در این نظام همچنان نابرابری باورنکردنی و تعارض ذاتی بین صاحبان شرکتهای موفق و بقیه انسانهای جهان وجود دارد.» بنابراین بهرغم آن که سه تحول مذکور در نظام سرمایهداری متاخر رخ داده است اما آن چه بدون تغییر مانده، تبعیت ساختاری کار از سرمایه است.
در ابتدا انسان به اندازهی مایحتاج خود تولید میکرد و کارها به صورت تعاونی صورت میگرفت اما با بیشتر شدن قابلیت تولیدی (بهرهوری)، مازاد تولیدی (اضافه تولید) به وجود آمد. بهتدریج با ایجاد تقسیم کار، گروهی خاص ارادهی خود را به دیگران تحمل کردند و بردهداری شکل گرفت.
استنفورد دراین باره مینویسد: «بردگان و اتباع دست به شورش میزدند و وضعیت کار نیز به هیچ وجه خوشایند نبود، از آنجا که وجود بردگان (به دلایل روشن) مملو از نفرت و اکراه بود، کار آنها نیازمند نظارت فعال (اغلب همراه با تازیانه!) برای استخراج کار و توان تولیدی بردگان بود.»
کتاب «اقتصاد به زبان خودمان»، بیانیهای علیه جریان رسمی اقتصاد و آموزههایی است که بر مبنای نظریات لیبرالی و نولیبرالی در عرصه اقتصاد شکل گرفته است. این کتاب پارهای از مهمترین آموزههایی را به چالش میکشد و زیر سوال میبرد که با تکیه بر آنها نظام سرمایهداری و بازار آزاد مسلم و بدیهی پنداشته میشود.
این کتاب با بیان ساده و روان مفاهیم اقتصادی را در چارچوبی از تحلیل تاریخی نشان میدهد که به شیوهای متفاوت نیز میتوان فکر کرد و زندگی اقتصادی را بر اساس آن سازماندهی کرد. به باور «جیم استنفورد»، دیر یا زود ما به نظامی کاملاً متفاوت با نظام سرمایهداری خواهیم رسید. نظامی که در آن بیشتر تولیدات تحت مالکیت شرکتهای خصوصی و سودجو نباشد و بیشتر کارها فقط برای دستمزد پولی صورت نگیرد.
تمام مفاهیم علم اقتصاد و تاریخ آن در این کتاب به زبانی ساده و نثری شیوا مطالعه میشود تا اقتصاددانانی کارآمد تربیت کند که به گفته استنفورد راه به آینده بگشایند او در این کتاب مینویسد:« جامعهای را تصور کنید که آدمهای معمولی از علم اقتصاد سر در میآورند، و منافع غالباً متعارضی را که در مسایل اقتصادی وجود دارد تشخیص میدهند. در چنین جامعهای، افراد بیشتری قادرند تصمیم بگیرند که چهچیز برایشان مناسبتر است ــ به جای آنکه به اقتصاددانان و اهل فن اعتماد کنند. و چنین جامعهای، دموکراتیکتر خواهد بود.»
کتاب «اقتصاد به زبان خودمان ،چرا نباید به حرف اقصاددانان اعتماد کرد»نوشته جیم استنفورد با ترجمه آرش حسینیان از سوی نشر پژواک در 112 صفحه و با قیمت سه هزار تومان به بازار کتاب راه پیدا کرده است.
نظر شما