کودکیهای بسیاری از ما، با کتابهای او گره خورده است. «پرواز به سوی سیاره آزادی»، «اشرافزاده قهرمان» و «سوگند مقدّس» از جمله آثار اوست که خاطراتِ آنها را از کودکی، با خود داریم. او پیش از هرچیز، یادآور نویسندهایست که دست کم در برخی آثارش، با قلمِ جرئت، اُبُهتِ خفقان مخوفِ شاهنشایی را به تمسخر گرفت...
او پیشکسوت ادبیات دینی کودک و نوجوان در ایران است و بعد از انقلاب اسلامی، بیشتر به تاریخ و داستانهای تاریخی روی آورده است. شاید، البته نیاز به این اشاره نباشد، که او کسی جز «استاد محمود حکیمی» نیست.
استاد حکیمی! ابتدا از همان صفحه اول شناسنامهتان بفرمایید.
نهم شهریور 1323 در تهران و در خانوادهای مذهبی متولد شدم. منزل ما نزدیک مسجد لرزاده بود. لرزاده اسم یکی از معروفترین معماران عصر ماست که در ساختن مساجد در تهران و شهرستانها شهرت بسیار دارد. طرح مسجد بزرگ آیتالله العظمی بروجردی هم که در قم از آثار مهم تاریخی محسوب میشود از اوست.
شما فرزند چندم خانوادهتان بودید؟
فرزند سوم خانوادهام هستم. مرحوم پدرم عشقِ عمیقی به اهل بیت (ع) داشت. در محله ما؛ خیابان خراسان هیأتهای مذهبی زیادی فعالیت داشتند و مرحوم پدرم مرا از سه، چهار سالگی به آن هیأتها میبرد. پنج ساله بودم که پدرم مرا به مدرسة آمادگی برهان، نزدیک منزلمان برد. مرحوم شیخ علیاکبر برهان، امام جماعت مسجد لرزاده و مؤسس دبستان برهان هم بود. آن مدرسه جوی خاص مذهبی داشت و معلمها از میان افراد مذهبی انتخاب شده بودند. اما اغلب آنها با شیوههای درست تدریس آشنایی نداشتند. معلم کلاس آمادگی همچنین بود. الفبای فارسی درس میداد اما به همان روش مکتبخانههای قدیم، گاه بچهها را سخت تنبیه میکرد. با وجود این، من از او راضی هستم. چون، یک سال و نیم بعد که به دبستان بندار رازی رفتم، به علت آشنا بودن به الفبا، مدام من را تشویق میکردند. در کلاس اول، کتابهای سالهای سوم و چهارم را به راحتی میخواندم.
از آن دوران، خاطرهای هم برای گفتن دارید؟
سال چهارم دبستان، یک روز معلم «مجله دانشآموز» را سر کلاس آورد و از من خواست داستانهایی را از آن برای بچهها بخوانم. در آن سالها مجله دانشآموز را وزارت آموزش و پرورش منتشر میکرد و مرحوم «اقبال یغمایی» مدیریت آن را برعهده داشت. روزهای بعد، معلم پرتلاش و فرهیخته، شمارههای دیگر مجله دانشآموز را سرکلاس آور و من از آن به بعد عاشق خواندن و مطالعه نشریات و کتابهای غیر درسی شدم.
در کلاسهای بعد؟
سال پنجم دبستان، معلم انشایی داشتیم به نام آقای غروی. اگر هنوز زنده است خداوند به سلامت نگاهش دارد. معلمی مهربان بود. وقتی چند انشای خوب را سر کلاس خواندم، به من گفت: «مطمئن باش نویسنده خواهی شد». بعد مرا تشویق کرد که هر هفته یک روزنامه دیواری تهیه کنم و به دیوار بچسبانم. و در واقع از سال 1335 فعالیت مطبوعاتیام شروع شد.
از آن سالها بگویید.
در آن زمان در سال ششم دبستان معلمی داشتیم به نام آقای بنکدار. او با تأسیس کتابخانهای در مدرسه دانشآموزان را به خواندن کتاب تشویق کرد.
در ادامه؟
من هر چند روز یکبار، از کتابخانه مدرسه، کتابی میگرفتم و با سرعت میخواندم. در همان روزها بود که با دو نشریه خوب یعنی «مجله سخن» و «یغما» آشنا شدم.
پس از آن؟
پس از پایان دوره تحصیلات من در دبستان، در دبیرستان پهلوی سابق؛ نزدیک میدان قیام فعلی (میدان شاه سابق) ثبتنام کردم. یکسال آنجا درس خواندم. بعد هم به دبیرستان حافظ در انتهای بازار کفاشها، جنب امامزاده زید رفتم.
این نقلِ مکانها چقدر برای شما رضایتبخش بود؟
از آن دو مدرسه راضی نبودم.
چرا؟
غیر از یکی دوتا، بقیه معلمها توانمندی کافی برای تدریس نداشتند.
تحصیل در دبیرستان حافظ چه فایده مهمی برای شما داشت؟
یکی از فواید تحصیلِ من در دبیرستان حافظ آن بود که با کتابخانه ملی آشنا شدم.
چگونه این آشنایی شکل گرفت؟
برخی از روزها برای درس خواندن به پارک شهر میرفتم. آنجا با یکی از محصلها آشنا شدم که هر روز یک ساعت در پاک شهر قدم میزد و درس میخواند و بعد میگفت من در کتابخانه بهتر میتوانم درس بخوانم. از او پرسیدم کدام کتابخانه؟ گفت: کتابخانه ملّی. از او خواستم که مرا هم به آنجا ببرد. وقتی مرا آنجا برد، آن قدر از آشنایی با کتابخانه ملی خوشحال شدم که روز بعد در آنجا عضو شدم و از آن به بعد، هر وقت فرصت میکردم به آنجا میرفتم. کتابخانة ملی به راستی گنجینه بزرگی است.
از این گنجینه چگونه بهره بردید؟
ابتدا از آنجا کتاب برای خواندن میگرفتم. ولی کمکم متوجه شدم که آن کتابخانه بزرگ، یک گنجینه دیگر هم دارد و آن مجلات و مطبوعاتِ ایران بود. با شوق فراوان شمارههای جلد شده مجلههای اطلاعات هفتگی، صبا، خواندنیها، سپید و سیاه، امید ایران، ترقّی و ... را میگرفتم و میخواندم.
نتیجه؟
مطالعه آن مجلهها برشور و عشق من به دنیای مطبوعات افزود. روزنامههای قبل از کودتای 28 مرداد سال 1332 مرا به تدریج متوجه اهمیت نهضت ملی شدن صنعت نفت و دولت مصدق کرد. مقالههای روزنامه باختر امروز به مدیریت سیدحسین فاطمی، وزیر امور خارجه دکتر مصدق بسیار آموزنده بود. البته در آن روزها از سیر نهضت ملی ایران و علل شکست آن آگاهی چندانی نداشتم. در دبیرستان هم معلم تاریخ جرئت نداشت اسمی از دکتر مصدق ببرد. در کتابهای درسی هم حرفی از نهضت ملی و مصدّق در میان نبود.
از آن سالها بگویید؟
چند سال از دوران تحصیل من در دبیرستان، همزمان بود با دوران حکومت دکتر امینی که آزادیهای سیاسیِ محدودی در جامعه پدید آورده بود. جبهه ملّی پس از کودتای 28 مرداد و چند سال انزوا و سکوت، نشریاتی منتشر میکرد. حزب توده هم به طور مخفیانه نشریاتی را منتشر میکرد. با حرص و ولعی شگفت، نشریات هر دو گروه را به دست میآوردم و با اشتیاق میخواندم. در آن زمان کسانی که زندگیشان در فشار مادی شدید گذشته بود، به اندیشههای مارکسیستی جلب شده بودند و فکر میکردند تنها راه نجات ملتهای محروم، گرایش به کمونیسم است.
برداشت شخصی شما چه بود؟
در آن زمان از مصیبتهای عظیمی که به نهاد خانواده در 10 سال اول سلطه کمونیست در شوروی وارد آمده بود آگاهی نداشتم و از جنایات دوره استالین هم که به نام طبقه کارگر در شوروی انجام شده بود کاملاً بیاطلاع بودم. خوشبختانه یکی از نیروهای ملی، کتابهای ارزندهای در اختیارم قرار داد و از دوران خوفناک حکومت استالین، کا.گ.ب و خیانتهای حزب توده به نهضت ملی ایران برایم داستانها گفت. همین موجب شد که از سادهاندیشی درباره مسائل اجتماعی دست بردارم. در آن روزها، جوانی که گویا از اعضای حزب توده بود، نشریات مخفی حزب توده را برایم میآورد و چون راجع به استبداد دوران استالین و بعد از آن مطالبی برایش مطرح کردم، ابتدا همه چیز را منکر میشد و آن حقایق تاریخی را نوعی تبلیغات بورژواریِ غرب میدانست و چون من مدارک غیرقابل انکاری برایش بردم، دست به توجیهات عجیب و غریب زد؛ توجیهاتی که برایم قایل قبول نبود.
بعد؟
پس از آن، یکبار دیگر به جلسهها و هیأتهای مذهبی علاقهمند شدم و شاید بتوانم ادعا کنم که سخنان مرحوم آیتالله طالقانی در مسجد هدایت و جلسههای تفسیر قرآن مهندس مهدی بازرگان در انجمن اسلامی مهندسین، تأثیر زیادی برمن داشت. در آن زمان گذشته از کتابهای کوچکی که از مرحوم بازرگان میخواندم، به مطالعه نهجالبلاغه خیلی علاقهمند شده بودم.
بعد از دبیرستان، چه کردید؟
بعد از گرفتن دیپلم، قبل از آنکه به عنوان سپاهی دانش به یکی از روستاهای کردستان بروم، بیشتر آثار ادبی میخواندم. در آن زمان، مقالههای ادبی و اجتماعی مجله نگین و مجله فردوسی را میخواندم و در برخی مجلهها، مثل کیهان بچهها و امید ایران داستان و مقاله مینوشتم و به خواندن مجله مکتب اسلام که در حوزه علمیه قم زیر نظر آقای ناصر مکارم شیرازی منتشر میشد علاقه زیادی داشتم.
بروم به کردستان؛ به زمانی که در لباسِ سپاهی دانش معلم بودید.
در دورانی که به عنوان معلم در یکی از روستاهای کردستان تدریس میکردم، چالش تازهای در زندگیام بوجود آمد و آن بحث با یکی از معلمان آن ناحیه بود.
چه بحثی؟
او معلمی شریف و بزرگوار و انسان دوست و پیرو یکی از چهار مذهب تسنن بود. من و او همدیگر را دوست داشتیم. اما هر وقت به هم میرسیدیم، بحث شیعه و سُنی شروع میشد. همین موضوع سبب شد که من برای جواب دادن به سوالهای او، به کتابهای تاریخی ـ دینی مراجعه کنم. از آن به بعد، هر وقت که برای دیدن پدر و مادرم به تهران میآمدم، با انبوهی از کتابهای دینی به روستا برمیگشتم. اما اعتراف میکنم که در آن زمان به بسیاری از جوابهای او نمیتوانستم جواب بدهم.
بعد؟
از همان زمان احساس کردم که گذشته از مطالعه کتابهای مذهبی، به یک سلسله آموزش مدوّن در زمینه اسلام و تشیع احتیاج دارم. در واقع، شوق تحصیل در حوزه علمیه از همان زمان در من بوجود آمد؛ و از همان زمان، به ارزش «گفتمان دینی» پی بردم.
در پی این کشف، چه تصمیمهایی گرفتید؟
بعد از پایان دوره سپاه دانش، به مدت یک سال در بعضی مجلهها، مقالات سیاسی، داستان و مقالههای علمی مینوشتم که البته اکثر آنها ترجمه بود و از مهرماه سال 1346 که به استخدام آموزش و پرورش درآمدم، همچنان در ساعات فراغت، مقاله و داستان ترجمه میکنم.
اصلاً، انگیزه مادیای در کار نبود؟
پس از فوت پدرم، حقوق معلمی کفاف خرج ما را نمیداد. این بود که به ترجمه و نوشتن با شدت بیشتری ادامه دادم. در آن بحران مالی، یکی از ناشران از من خواست کتابهایی به زبانِ ساده دربارة زندگانیِ پیامبران بنویسم.
و شما هم نوشتید.
این پیشنهاد را قبول کردم و شروع به مطالعه کردم.
کمی درباره چند و چون این مطالعه بفرمایید.
در میان چندین کتابی که درباره زندگانی پیامبران خواندم، کتاب قصص قرآن، تألیف مرحوم سیدصدرالدین بلاغی توجهم را جلب کرد.
میشود دلیلش را بفرمایید؟
نثر شیرین و فاخر مرحوم بلاغی آنچنان جالب بود که در مدت پانزده روز، کتاب را دوبار خواندم. پس از خواندن آن کتاب، احساس عجیبی به من دست داد.
استاد! اگر ممکن است ما را هم در احساس خودتان سهیم کنید.
احساس کردم که حضرتِ ابراهیم(ع) و حضرت موسی(ع) و حضرت محمد(ع) را به طور عجیبی دوست دارم.
بعد؟
این بار تصمیم گرفتم که مثلِ یک آدمِ عاشق، یک دوره تفسیر قرآن المیزان تألیف علامه طباطبایی را بخوانم. در آن زمان با زبان عربی آشنایی زیاد نداشتم. لذا ترجمه فارسی المیزان را میخواندم. متأسفانه نثر مترجمان زیادی از مجلدات این تفسیر گرانسنگ چندان جالب نبود و با وجود علاقه بسیاری که به مطالعه داشتم، بیشتر از ده جلد آن را نتوانستم بخوانم. ولی به هر حال، عشق و علاقه من به پیامبران، مخصوصاً حضرت ابراهیم(ع) هر زمان بیشتر میشد. گاه احساس میکردم آتشی فروزان از عشق آن پیامبر بزرگ در قلبم زبانه میکشد.
این آتش فروزان تا کجا زبانه کشید؟
همانطور که میدانیم، قرآن کریم پیامبران را به عنوان الگو معرفی میکند و من کمکم با خواندن آیات قرآن متوجه شدم اطلاعات و آگاهیام نسبت به زندگی پیامبران بسیار کم است. به ویژه اینکه در قرآن کریم بارها از تحریفِ کتابهای آسمانیِ تورات و انجیل سخن به میان میآید و واقعاً نمیدانستم به چه علت قرآن مسئله تحریف را با آن شدت مطرح میکند. برای پژوهش بیشتر در این موضوع، مدتی به کلیسای انجیلی تهران، واقع در خیابان سی تیر (قوم السطنه سابق) میرفتم و با چند نفر از مسیحیان هموطن به بحث مینشستم. اما جوابهای آنها در توجیه بعضی از کلمات کتاب مقدس برایم قانع کننده نبود. تصمیم گرفتم خودم کتاب عهد عتیق (تورات) و عهد جدید (انجیل) را دقیق مطالعه کنم. متأسفانه بعضی از ترجمههای فارسی کتاب مقدس، روشن و روان نیست؛ و هر مطلبی را خواننده باید چند بار بخواند تا به مفهوم اصلی آن پی ببرد. اما عجیبتر از نثر کتاب، بعضی مطالب کتاب عهد عتیق بود که برایم بسیار شگفتآور بود. محتوای این دو کتاب از قرن چهارم میلادی به بعد، بارها توسط دانشمندان غربی مورد نقد قرار گرفته و من دوست ندارم در این فرصت به آن بپردازم؛ چون خیلی وقت میگیرد. اما میگویم که بعد از آن، مطالعاتی را دربارة مذاهب هندو و بودیسم شروع کردم که همین امر باعث شد مطالعاتی را در زمینه تاریخ تمدن شروع کنم. جلد اول تا ششم کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت را خواندم و در آن کتاب دیدم ویل دورانت با صراحتِ کامل «وحی» بودن تورات و انجیل را منکر شده و ثابت کرده که تورات و انجیل کنونی، چندین قرن پس از نهضت حضرت موسی (ع) و حضرت عیسی(ع)، گردآمده و بنابراین نمیتوان آنها را وحی الهی دانست.
استاد! سری بزنیم به آثارتان. داستاننویسی، یکی از شاخصههای کار شماست. بفرمایید چه عاملی باعث شد به داستاننویسی رو بیاورید؟
از زمانی که اولین داستانم تحت عنوان «اشرافزاده قهرمان» را برای نوجوانان به چاپ رساندم، استقبال نوجوانان از این کتاب خیلی زیاد بود.
البته، آثار داستانی شما هرازگاه به صورت پاورقی در بعضی نشریات از جمله مجله مکتب اسلام همه چاپ میشد.
درست گفتید. اولین داستان من سال 1351 در مجله مکتب اسلام چاپ شد با نام سوگند مقدس که داستانی مذهبی بود و با استقبال فراوان خوانندگان مجله روبرو شد.
با این حال، در خیلی از مصاحبههایتان گفتهاید که معلمی را بیشتر از نویسندگی دوست دارید.
البته شما خوب میدانید که من آثار زیادی دارم. اما باور کنید هنوز معلمی را بیشتر از نویسندگی دوست دارم. مرحوم عبدالحسین زرینکوب که بدون شک یکی از اندیشمندان بزرگ روزگار ماست، در کتاب نقش برآب نوشته: «از حاصل عمر گذشتهام هیچ چیز را به اندازه اوقات پرباری که در کار معلمی گذراندهام، مایه خرسندی باطن نمییابم. این کار به من فرصتی داده است تا برای تربیت و آموزش هموطنان جوانم که به هیچ چیز بیش از آن نیاز ندارند در حد وسع و ادراک خویش، اندک مایه توفیقی بیابم و اگر حتی به همین اندک مایه در تربیت نفس خود نیز توفیق یافته باشم، خود را بختیار (خوشبخت) میبینم. به هر تقدیر، من کاری بزرگتر و پرارجتر از معلمی نکرده و تازه هرچه ورای آن کردهام کوششهایی بوده است. یا آنها را سرچشمه لذات روحانی خویش مییافتهام یا در به جا آوردن آنها میخواستهام برای برخی پرسشهای خویش، پاسخهایی که لامحاله برای خودم مایه اطمینان خاطر میتواند باشد جستجو کنم. ولی این پرسشها و جستجوها بارها خاطرم را این سو و آن سو، به پویه و حرکت واداشته است.»
برگردیم به داستان. با این توجه که بدون شک شما پیشکسوت ادبیات دینیِ کودک و نوجوان در ایران هستید و درونمایه اکثر آثارتان هم مشخصاً دینی است، بفرمایید که بخصوص کودکان و نوجوانان، اگر با داستانهای مذهبی آشنا نشوند، ممکن است چه اتفاقی بیفتد؟
اصولاً ادبیات تأثیراتی شگفت بر روح کودکان دارد. معلمی که در ساعات خاص در دبستان برای کودکان قصّه میگوید، بیش از دیگر معلمان در رشد معنوی آنان نقش دارد. کار ادبیات و هنر در واقع «انسانسازی» است. امروزه همه روانشناسان و مربیان تربیت کودک بر این نکته پای میفشارند که کودکی که با قصههای دینی آشنا نشده باشد، روحیهای درد آگاه و دردمند ندارد. اینکه میگویند ادبیات کودک، گاه واقعاً معجزه میکند، سخنِ درستی است؛ و در این میان، ادبیات مذهبی نقش اصلی را دارد. به راستی، وقتی نویسندهای بتواند عشق عمیق حضرت مسیح(ع)، حضرت موسی(ع) و حضرت محمد(ص) و ائمه اطهار(ع) را به انسانها، ضمن داستانهای واقعی از زندگانی آنها برای کودکان به زبان ساده بیان کند، کار بزرگی کرده است.
استاد حکیمی! تا این لحظه صد و پنجاه اثر از شما به صورت کتاب منتشر شده است. از این آثار، برخی به زبانهای دیگر هم ترجمه شدهاند. مثلاً کتاب «سوگند مقدس» به زبان عربی ترجمه شده است. «فرار از ظلمت» و «طاغوت» به انگلیسی برگردانده شدهاند یا حتی کتاب «پرواز به سوی سیاره آزادی» که سال 1378 به عربی ترجمه شد، در مسابقهای در عربستان سعودی، مقام سوم را آورد. از نگاه دیگر، برای مثال آخرین کتابتان به نام «حضرت مهدی(عج) پیامآور مهرورزی و محبت»، اخیراً در فرهنگسرای خاوران رونمایی شد. با این توجه، خیلی جالب است که بدانیم به انتخاب خودتان، بهترین اثرتان کدام کتابتان است؟
کتاب «حضرت امام حسین(ع) پیشوای آزادگان» را بهترین اثر خودم میدانم. این کتاب سال 1353 از سوی انتشارات نسل جوان قم منتشر شد.
چرا این اثر را بهترین کتابِ خود میدانید؟
من از دوران کودکی به اهل بیت علیهمالسلام علاقه بسیار داشتم و همیشه آرزو میکردم کتابی درباره امامان شیعه بنویسم. پس از تشویق بزرگانی چون استاد مطهری، علامه جعفری و آیتالله سبحانی آثار دیگری درباره زندگی حضرت محمد (ص) و امامان شیعه منتشر کردم. اما درباره کتاب «حضرت امام حسین (ع) پیشوای آزادگان» باید اضافه کنم که در این کتاب تلاش کردم مصیبتهای عظیمی را که حکومت خودکامه یزید برای مسلمانان پدید آورد. شرح بدهم. همچنین، نهضت بزرگ حسینی را نهضتی برای آزادی و رها ساختن انسانها از چنگال خودکامهای چون یزید ابن معاویه میدانم.
این کتاب چه تفاوتی با سایر آثارتان دارد؟
این اثر را به زبانی ساده و روان برای نوجوانان نوشتم و خوشبختانه با نامههای بسیاری که از خوانندگان نوجوان پس از انتشار آن دریافت کردم، متوجه شدم که محتوای این کتاب، تأثیر بسیاری بر مخاطبان داشته است. ضمناً به خاطر این کتاب و سه کتابِ دیگرم درباره واقعه عاشورا و سی و هفت مقالهای که از سال 1347 تا سال 1381 درباره نهضت عاشورا نوشتم، لوح تقدیری با عنوان «خادم عاشورا» دریافت کردهام که به آن افتخار میکنم.
آخرین کتابی که از شما منتشر شده چه نام دارد؟
«حضرت مهدی(عج) پیامآور مهروزی و محبت» که انتشارات قلم آن را در نیمه شعبان سال 1434 (ه.ق) منتشر کرده است.
پاسخ به چند کلید واژه:
کودک و نوجوان؟
از همان آغاز نویسندگیام که در کیهان بچهها شروع شد، به ادبیات کودک و نوجوان علاقه بسیار داشتم.
دین؟
آدم بیدین به هر عمل غیرانسانیای دست میزند.
کتاب؟
آدمی که کتاب نمیخواند، سادهلوح است که ضمن نادانی، خود را دانا میپندارد.
قرآن؟
قرآن را پیامآور راستین مهرورزی و محبت میدانم؛ و از آدمهایی که ادعای دیانت دارند اما آدمهای خشنی هستند خوشم نمیآید.
خدا؟
خدای اسلام، رحمان و رحیم است و او را خیلی دوست دارم.
اسلام؟
اسلام، دینِ محبت است.
پیامبران؟
همه پیامبران الهی را دوست دارم.
محمد(ص)؟
حضرت محمد(ص)، گل خوشبوی جهان هستی است. هر وقت صلوات میفرستم، بوی خوش او را، احساس میکنم.
علی(ع)؟
به راستی، عاشقِ او هستم. او مظهر محبّت و عدالت است.
آرزو؟
آرزویم آن است که روزی به کربلا و نجف بروم و زیارتگاه حسین(ع) و علی(ع) را زیارت کنم. من این دو بزرگوار را خیلی دوست دارم؛ خیلی زیاد. به خدا قسم، آنچه میگویم تظاهر و ریا نیست.
زن؟
دو زن یا بهتر بگویم دو بانو در زندگی من تأثیر فراوان داشتهاند. اول مادرم و دوم همسرم. اگر این دو نبودند، نمیتوانستم نویسنده و پژوهشگر باشم.
امام رضا(ع)؟
پدرم آرزو داشت که به زیارت امام رضا(ع) برود؛ در شهر مشهد. اما تا پایان عمر نتوانست. هرگاه به زیارت امام رضا(ع) میروم، به یادِ او اشک میریزم. او خیلی رنج کشید.
ایران؟
ایران و مردم ایران را از هر قوم و نژاد دوست دارم.
بهترین کتابی که خواندهاید؟
بهترین کتابی که در تمام عمر خواندهام «فرهنگِ عقاید و مذاهب اسلامی» است، نوشته آیتالله جعفر سبحانی.
بهترین کتابی که از نویسندگان خارجی خواندهاید؟
اول کتاب «صدای عدالت انسان» اثر جُرج جُرادق؛ نویسنده مسیحی درباره امام علی (ع) است. از نویسندگان فرانسوی بینوایان؛ اثر ویکتور هوگو. از نویسندگان روسی داستان «مادر»؛ اثر ماکسیم گورکی. و «خاطرات خانه اموات»، اثر داستایوسکی؛ و «مجمع الجزایر گولاک» اثر سولژنیتسین. از نویسندگان انگلیسی کتاب «تاجر ونیزی؛ اثر شکسپیر را بهترین کتابهایی میدانم که در طول عمر خواندهام.
بهترین فیلمی که دیدهاید؟
«اسپارتاکوس» بهترین فیلمی است که در عمرم دیدهام.
امیرکبیر؟
با شنیدن نام امیرکبیر شاد میشوم. کتابی که درباره او نوشتهام، به چاپ چهلم رسیده است.
تعصّب؟
تعصب مانع اصلی رسیدن بسیاری از افراد به حقیقت است.
بهترین خبر خوش؟
پیروزی رزمندگان میهنام در پیکار با متجاوزان عراقی و بیرون راندن آنها از خرمشهر، بهترین خبر خوشی بود که در عمرم شنیدم.
خبر بسیار بد؟
خبر شهادت مرحوم شهید مرتضی مطهری که سال 1358 شنیدم.
مکتب اسلام؟
مکتب اسلام نام مجلهای است که آن را خیلی دوست دارم. نزدیک به چهل سال است که در جمع نویسندگان این مجلّه وزین هستم و به آن افتخار میکنم.
دکتر بهشتی؟
شهید بهشتی، مردی اندیشمند و شریف بود. او شیوه درست نقد کتابهای مذهبی را به من آموخت.
از چه آدمهایی خوشِتان نمیآید؟
از آدمهایی که فقط در اندیشه خود و خانواده خویش هستند و حتی لحظهای به مسائل اجتماعی و زندگی مردم محروم جامعه نمیاندیشند.
بهترین سالهای زندگیتان؟
بهترین سالهای زندگیام، دوسالی بود که در «دبیرستان خزائلی» معلم نابینایان بودم. نابینایان، خیلی مهربانند. هنوز هم بعضی از آنها به دیدنِ من میآیند. خیلی از آنها مدرک فوقلیسانس و دکترا گرفتهاند. بعضی از آنها هم استاد دانشگاه شدهاند.
منتقدان؟
نقدنویسان آثارم، معلمان خوب من هستند.
برخی از آثار استاد محمود حکیمی
کتابهای تاریخی، اجتماعی و سیاسی
1ـ بحرانهای عصر ما (حوادث قرون 19 و 20 میلادی) / انتشارات امیرکبیر
2ـ ناپلئون بناپارت / انتشارات امیرکبیر
3ـ تاریخ تمدن یا داستانِ زندگی انسان؛ تاریخ انسان از آغاز تاکنون/ شرکت سهامی انتشار
4ـ داستانهایی از عصر ناصرالدین شاه/ شرکت قلم
5ـ از تاریخ بیاموزیم/ انتشارات خرم
6ـ هزار و یک حکایت تاریخی/ انتشارات قلم
7ـ داستانهایی از زندگی امیرکبیر/ نشر فرهنگ اسلامی
8ـ داستانهایی از عصر رضا شاه/ انتشارات قلم
9ـ سیری در خاطرات سیاسی رجال ایران/ نشر پیدایش
10ـ سیرت و شخصیّت حضرت محمد(ص) / شرکت انتشار
11ـ نگاهی به حوادثِ تاریخ جهان/ انتشارات مفید
12ـ جهانبینی و حکمتِ فردوسی/ دفتر نشر فرهنگ اسلامی
13ـ زندگانی حضرت امام حسین(ع) / انتشارات مؤسسه امیرالمؤمنین
14ـ زندگانی حضرت زینب(س)/ انتشارات امیرالمؤمنین
15ـ اشرافزاده قهرمان/ انتشارات انجام کتاب
16ـ نهضتهای آزادی بخش آفریقا/ انتشارات نسل جوان
17ـ ریشههای ما زندهاند/ انتشارات امید
18ـ غرب بیماری است/ دارالتبلیغ اسلامی
19ـ دیدنیهای جهان/ دفتر نشر فرهنگ اسلامی
20ـ ماشین قدرت و اختناق/ انتشارات امیرکبیر
21ـ مأخذشناسی و رویشِ تحقیق/ تربیت معلم بلال حبشی
22ـ لطیفههای سیاسی / نشر خرّم
23ـ آشنایی با شخصیت شهید مدرس/ نشر امید
24ـ یادداشتهایی در بین راه/ نشر امید
25ـ اسلام و مسئلة گرسنگی/ نشرِ جهانآرا
26ـ خو روشنفکربینی/ نشر تشیع
27ـ سلحشورانِ علوی/ دارالتبلیغِ اسلامی
28ـ زنجیرها/ انجام کتاب
کتابهای تعلیم و تربیتی
29ـ کودک و نوجوان (5 جلد) / انجام کتاب
30ـ آموزش کودکانِ نابینا/ آموزشگاه خزائلی
31ـ ادبیات کودک و نوجوان/ دفتر نشر فرهنگ اسلامی
32ـ تعلیم و تربیت؛ دبستان و قبل از دبستان / نشر مجد
33ـ آموزش و پرورشِ خودکامگان/ شرکت سهامی انتشار
34ـ داستانهای آموزنده برای کودکان / نشر امید
35ـ مبانی ادبیاتِ کودک و نوجوان (3 جلدی) / نشر آرون
کتابهای علمی
36ـ انسان، میکروسکوپها، موجوداتِ زنده/ فرجام کتاب
37ـ شگفتیهای جهانِ حیوانات/ انجام کتاب
38ـ اختراعاتِ بزرگ/ دفتر نشر فرهنگِ اسلامی
39ـ دانشمندانِ بزرگ/ دفتر نشر فرهنگِ اسلامی
40ـ انسان و الکترونیک/ دارالتبلیغِ اسلامی
41ـ شگفتیهای جهان پرندگان/ دفتر نشر فرهنگ اسلامی
42ـ دانشنامه نوین برای کودکان و نوجوانان (4 جلدی) / دفترِ نشر فرهنگ اسلامی
43ـ بدن انسان/ دفتر نشر فرهنگ اسلامی
44ـ هزار و یک پرسش و پاسخ علمی (6 جلدی)/ انتشارات قلم
45ـ شناخت بیماریها / دفتر نشر فرهنگ اسلامی
46ـ حسّ ششم/ نشر خرم
47ـ شگفتیهای جهان خلقت/ انجام کتاب
48ـ هنر زندگی/ انتشارات ولیعصر
49ـ کاشفان و سیاحان/ انجام کتاب
50ـ دانشنامه علوم و هنر (2 جلدی) / نشر حریر
51ـ همراه با سیاحان، جهانگردان و مسافران تاریخ/ نشر آرون
52ـ زرّافه/ دفتر نشر فرهنگ اسلامی
53ـ خزندگان/ دفتر نشر فرهنگ اسلامی
54ـ شگفتیهای دریا/ انجام کتاب
55ـ شگفتیهای آسمان/ انجام کتاب
56ـ بدن انسان / دفتر نشر فرهنگ اسلامی
کتابهای داستانی
57ـ وجدان/ دفتر نشر فرهنگ اسلامی
58ـ به سوی ساحل / انتشارات امیرالمؤمنین
59ـ پیامآور محبت/ انجام کتاب
60ـ عبدالله دریایی و عبدالله زمینی/ فرجام کتاب
61ـ طاغوت / جهانآرا
62ـ سرودههای رهایی/ جهانآرا
63ـ پیکار سرنوشت/ جهانآرا
64ـ در سرزمین یخبندان/ امید
65ـ فرار از ظلمت/ امید
66ـ غرور و قدرت/ امید
67ـ فلسطین آزاد میشود/ شفق
68ـ سوگند مقدس/ دارالتبلیغ اسلامی
69ـ پرواز به سوی سیاره آزادی/ امید
70ـ قهرمان کیست؟/ امید
71ـ مسلمانِ شجاع/ جهانآرا
72ـ نقابداران جوان/ انتشارات قلم
نظر شما