جمعه ۸ شهریور ۱۳۹۲ - ۱۱:۴۱
دیگر از مواجهه با زبان آلمانی بیم ندارم

سید محمود حسینی زاد در مراسم اهدای مدال گوته سال 2013 در شهر وایمار آلمان سخنرانی کرد و از دریافت این نشان سپاسگزاری کرد و گفت: شما امروز پاداش همه ترسهای مرا دادید./

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از سایت رسمی این جایزه، در این سخنرانی آمده است:
پس از آن که با موفقیت از دبیرستان فارغ التحصیل شدم و تلاش من برای ادامه تحصیل در ایران در رشته معماری و اقتصاد ناکام ماند، پدرم از من پرسید: «چرا به آلمان نمی روی؟». و نخستین تردید من در این زمینه  نبود که «چرا آلمان؟» ، بلکه ابن بود که « چطور  باید شیمی را به زبان آلمانی یاد بگیرم؟»

در آن زمان این نخستین رویارویی و  مواجهه من  با زبانی کاملا ناشناخته بود که به لطف فیلمهای بی شمار هالیوودی، بسیاری فکر می کردند و شاید هنوز هم فکر می کنند که تنها از یک کلمه خاص تشکیل شده است و آن کلمه «آختونگ!» (توجه) است.

نزدیکی من به زبان آلمانی توسط معلمی آغاز شد که در دوران جنگ نخست جهانی در آلمان تحصیل کرده بود و پس از چندین و چند ساعت تدریس کتاب استاندارد آموزش زبان آلمانی آن زمان به نام «یادگیری زبان آلمانی برای خارجی ها» ، هیچ پاسخی برای این پرسش نداشت که چرا موشکها را به سمت ماه نمی فرستند؟

این نخستین و آخرین دوره آموزشی زبان آلمانی من بود، اما دومین برخورد من برخوردی عجیب و غریب با مهندسی بود که در آلمان تحصیل می کرد و نمی توانست پاسخگوی پرسشهای یک نوآموز باشد. آیا این زبان تا این حد پیچیده است؟

پس از آن، من تلاش کردم  خودم این زبان را یاد بگیرم. کاری که بیش از همه دوست داشتم در اوقات فراغت انجام دهم، مطالعه بود. نخستین توقف من پس از تهران در شهر گراتس اتریش بود. در زمان اقامت کوتاهم در این شهر، به شکل کاملا تصادفی یک رمان خریدم. بعدها همیشه از خودم می پرسیدم: «آیا واقعا این یک تصادف بود؟»

درست 47 سال از آن زمان می گذرد، اما با  وجود این همه زمان، هنوز جلد آن رمان ، همچون داستان آن به شکل شفاف جلو چشمان من قرار دارد. آن رمان، رمان «یک آقای مسلم اپسیلون» اثر باربارا نواک بود. بعدها هرگز در این مورد تحقیق نکردم که آیا او نویسنده ای مشهور بود یا ناشناخته، یا نویسنده خوبی بود یا بد؟ من بیشتر وقت خودم را کسب تجربه آموزی می کردم : آیا من با اندک معلوماتی که آن زمان از زبان آلمانی داشتم، همه چیز را فهمیده ام و البته به درستی فهمیده ام؟ آیا واقعا این کتاب یک داستان عاشقانه مالیخولیایی به زبان آلمانی است؟ آیا زبان و واقعه کتاب تحت تاثیر نگاه و تفکر شرقی من قرار گرفته بود؟ این پرسشی بود که سالها ذهن مرا به خود درگیر کرده بود.

این سومین رویارویی و مواجهه من با زبان آلمانی و توام با تردید بود. تردیدی دلهره آور. رویارویی های دلهره آور دیگر در پی آن از راه رسیدند. تردید افزایش می یابد: آیا این «زبان آختونگی!» پیچیده براستی همانطور که من درک کرده بودم، اینقدر ملایم، شاعرانه و تاثیرگذار بود؟ نکند من این زبان را اشتباه می فهمم؟ و دلیل شور و حرارت آمیخته با احترام من نسبت به این زبان چه بود؟ این رویارویی همانند یک جنگ بود، همچون کشمکشی میان ما ، میان من و زبان آلمانی ، میان من و این مواجهه دلهره آور.

بعدها سالهای بسیاری این ترس من از مواجهه ، از کشمکش و شاید از برنده نشدن ، در همه کلاسهای درس دانشگاه همراه من بود. من  باید به دنبال راه چاره ای می گشتم و یا به دنبال راهی برای همزیستی مسالمت آمیز و قابل فهم با این زبان می بودم؛ یک بررسی عمیق در آثار گوته، ریلکه، توماس مان، برشت، دورنمات، بل، لنتس و بعد ها تیم، شولتسه، اشتام ، هرمان و ...

حسینی زاد در ادامه به خواندن چند متن ادبی پرداخت و افزود: من همه اینها را ترجمه کردم و باز هم به ترجمه متون بیشتری پرداختم. با شور و شوق توام با احترام، اما هر بار یک رویارویی جدید، یک مواجهه دلهره آور بود.

شور و شوقها، درگیریها و تردیدها بعدها مرا با این پرسش مواجه کرد : کار زبان من به کجا انجامید؟ آیا من آن را گم کرده ام؟ آیا من فقط یک هنرمند تغییر شکل یافته شده ام؟ آیا زبان آلمانی زبان فارسی مرا دگرگون کرده، یا زبان فارسی، زبان آلمانی را تحت تاثیر قرار داده است؟
من شروع به نوشتن کردم: داستانها، رمانها، نمایشنامه ها، مقاله ها.

و این جا هم ترس و تردید همراه من بود: چرا می نویسم؟ آیا این کار من یک ابراز وجود در برابر زبان آلمانی است؟ آیا یک دفاع شخصی است؟ یا راهی برای نزدیکی است؟

وی افزود:خانمها و آقایان ارجمند،اگر به دلخواه من می بود، بیشتر از همه دلم می خواست همه شما را تک تک نام ببرم و از شما تشکر کنم. اما این کار امکانپذیر نیست.بنابر این، من از همه شما که امروز این جا هستید، از صمیم قلب تشکر می کنم. من با همه وجود از جناب پروفسور لمان تشکر می کنم، ازسر کار خانم پروفسور فون براون و اعضای محترم کمیسیون اهدای مدال گوته و از جناب آقای دکتر لرش.
از همه کسانی که برای برگزاری مراسم امروز مدت زمانی طولانی به انجام کارهای مقدماتی مبادرت کردند و در این امر مشارکت داشته اند تشکر می کنم و از خانمها کریستیانه یکلی، سابینه ویلیگ و اوا شروت که خیرخواهانه و دوستانه در همه مدت به من کمک کردند، بسیار سپاسگزارم.

دوستان من، یک راه طولانی را به طرف وایمار پشت سر می گذارند، و برخی، راهی بسیار طولانی تر را که این نشانه بی نظیر دوستی است. من بویژه از مریم پالیزبان و توماس انگل، مریم کهنسال و کاوه فولادی نسب، و تس لویس و دونالد مک لاوگلین تشکر می کنم.
از خانواده ام، محبوبه، تارا، کسری و بویژه از پسرم سینا در تهران تشکر می کنم. افرادی هستند که وظایفشان را طبق ضوابط و مقررات به نحواحسن انجام می دهند. اما در میان آنها کسانی هستند که با تلاشهاش شخصی و با شم صحیح خود برای حیطه وظایفشان یک قدم از مرزها فراتر می روند که خانم ریتا زاخسه – توساینت، مدیر اداره ارتباط انستیتو گوته در تهران از جمله این افراد است.من از خانم توساینت نه فقط برای این مناسبت، بلکه برای تلاشهای راهگشا در زمان انجام خدمت در تهران بسیار سپاسگزارم.

وی با قدردانی از دست اندرکاران کمیته گزینش، گفت:پروفسور لمان ارجمند، اعضای بسیار محترم کمیته گزینش:
شما با اهدای مدال گوته مرا مفتخر کردید و احساسی وصف نشدنی را در من ایجاد کردید. انسان 5 هزار کیلومتر آنطرف تر می نشیند و کارهایش توسط بهترین کارشناسان ارزیابی می شود. اما شما امروز نه تنها همانطور که به شکلی تمام عیار بیان شد – من نقل قول می کنم – برای شور و علاقه ام نسبت به زبان آلمانی و میانجیگری در زمینه ادبیات و فرهنگ آلمانی زبان در کشور زادگاهم مفتخر کردید. شما امروز به من پاداش هم داده اید.شما پاداش ترسهایم را به من دادید.

متشکرم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها