به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، جلد کتاب سر در خانه فرهنگ ایران و در حقیقت ساختمان شماره شش خیابان «ژان بارت» را نشان میدهد و بیان میکند که میخواهد مخاطب را با خاطرات روزهایی که در مولف در آن به وظایف خود میپرداخته، همراه سازد. انتخاب حاشيهای آجری رنگ که با آجرهای بنای خانه فرهنگ هماهنگی دارد و عنوانی که در کادر نارنجی رنگی خودنمایی میکند با صمیمت مخاطب را به میهمانی کتاب دعوت میکند.
با بررسی نخستین عناوین کتاب نظیر ایران وطن دوم مسلمانان، دیدار، دیدار و دیدار؛ پنجرهای به بیرون، کتابخانه ملی فرانسه یادگار فرانسوا میتران، پاریس خیلی هم سرد نیست: هفت روز پر افتخار، همایشهای بی نمایش، سفره ایرانی، فال حافظ در کاخ روسای، آقای بازیگر ایرانی جهانی میشود، از «ژان بارت» تا میدان فاطمی و دو هزار و نهصد و هفتادم، به یاد رمانها دوران دبیرستان میافتیم اما با مطالعه دقیقتر اثر و مشاهده مضامین اصلی کتاب به زیرکی مولف در انتخاب عنوانها پی میبریم.
حجتالله ایوبی كه در حال حاضر به عنوان رييس سازمان سينمايي دولت يازدهم مشغول به فعاليت است، در مقدمه «1970 روز در شماره شش ژان بارت» خاطراتی از دوران کوتاه رایزنیاش معرفی کرده که در ساختمانی دو طبقه با زیر بنای 90 متری و دفتر کاری که حدود 15 متر مساحت داشته، یک خدمه، یک راننده و دو کارمند محلی تمام دارایی و نیروهای او را تشکیل میدادند.
او خود را یکی از هزاران هزار استاد دانشگاهی میداند و مینویسد که بالاترین سمتش ریاست دانشکده کوچک علوم سیاسی در تهران بوده و 1970 روز از روزهای زندگیش را در ساختمان کوچک خیابان «ژان بارت» گذرانده است.
ایوبی از بنای محل کارش به عنوان ساختمانی زیبا و رمزآلود یاد کرده که از دیوار طبقه زیرین به دخمهای راه داشته و او ابتدا گمان میکرده که مخفیگاه است و بعد میپنداشته که راه فراری به آن سوی خیابان «ژان بارت» است و نوشته است: «اما از این دخمه جز تیر و تخته چیزی در نیامد. شاید پیش از من هم عدهای برای پیدا کردن نقشه گنج سرک کشده ولی دست خالی برگشته بودند. خانه فرهنگ ایران ساختمانی زیبا و قدیمی است و ظاهری اسرارآمیز دارد.
شکی نداشتم این خانه در خود دفینهای دارد. در اسرارآمیز بودن این خانه متروک و فراموش شده همین بس که پر شتاب نامش در ایران و فرانسه و حتی در کشورهای همجوار بر سر زبانها افتاد. در کمتر از 6 ماه، ششم ژان بارت دست به کارهایی زد که اصلا با قد و قواره و بودجه و مساحت و خدم و حشمش جور در نمیآمد...»
مولف در بخش دیگری از یادداشتها خود در معرفی کتاب گفته است: «از این نوشته انتظار روزنوشت و رویدادنگاری نداشته باشید. این نوشته برنامههایی را شرح میکند که به نام کشورمان در چهار راه فرهنگی جهان رخ داد. این نوشته میکوشد با بیانی داستانگونه، تابلوهایی از حضور فرهنگ و هنر ایرانی در فرانسه باشد. پشت پرده و قصههایی که دور و بر این برنامهها روی داده هم شیرین و هم آموزنده است. گاه اگر ذرهای از تلخیها و تلخکامیها آمده تنها برای این است که نشان دهیم کار فرهنگی پر مخاطره است، بسیار پر مخاطره.»
در حقیقت او با این بیان، دیدگاه خود را به روشنی عنوان و تکلیف خود را با مخاطبان و منتقدین آثارش روشن کرده است. واژگان به کار رفته و ادبیاتی که او برای برقراری ارتباط با مخاطبانش برگزیده، بسیار صمیمی و هوشمندانه هسنند، این انتخاب او از مطالعه فراوان و تسلط بر چند زبان یا فرهنگ حکایت دارد.
توصیفهای فراوان از محیط، شخصیتها و مکانهای گوناگون به همراه شرایطی که در هنگام گفتوگوها ایجاد شده از جمله ویژگیهای قلمی این اثر به شمار میآید. مولف با احیای نمادهای ملی و مذهبی ایرانی در پاریس نظیر نوروز و عاشورای حسینی از این دو به عنوان دو روی سکه هویت ایرانی یاد کرده و گوشههایی از شکوه مراسم عید و عاشورای حسینی را در این خانه فرهنگ بازگو کرده است.
به تصویر کشیدن دیدار جمشید مشایخی و «هانری دو فوشه کور» مردی که تمام عمرش را با حافظ سپری کرده و تمام اشعار دیوان او را به زبان فرانسه ترجمه کرده بود از جالبترین بخشهای کتاب است. مولف با هیجانی مضاعف برخورد این دو چهره فرهنگی در بزرگداشت حافظ را تعریف کرده و مانند سمفونی بر آمده از طبیعت انسانی از تعامل قلبی این دو چهره در برپایی این مراسم سخن به میان آورده است. او استاد مشایخی را مردی به رنگ ایران دانسته که روی سن رفتن و حافظ خوانی او در کنار «هانری دو فوشه کور» کمالالملکی دیگر میطلبیده تا اثری جاودانهتر از تاریخ بیافریند!
با بررسی کلیت کتاب نمیتوان آن را اثری صرفا سیاسی طبقهبندی کرد، طنزپردازیهای آگاهانه و ناآگاهانه مولف، دقت و ریزبینی او در پارهای از موارد و تعاملات و توصیفاتش کتاب را به اثر هنری ـ سیاسی تبدیل کرده است که از خلال مباحث آن میتوان مطالب فراوانی را دریافت و بیش از پیش به هنر دیپلماسی فرهنگی پی برد.
تصاویر بسیاری از رخدادهای فرهنگی رایزنی ایران در پاریس در انتهای کتاب جای دارد. متاسفانه ناشر تمامی این تصاویر را با کیفیتی پایین و به صورت سیاه و سفید منتشر کرده است. ارایه آلبومی از مجموعه رخدادهایی که کتاب درباره آنها پدید آمده صرفا با ارزش و سودمند است، اما ای کاش ناشر میکوشید صفحاتی که تصاویر کتاب را در بر دارند با کیفیتی مناسب و به شکل رنگی چاپ کند.
« 1970 روز در شماره شش ژان بارت» با مروری بر مراسم تودیع حجتالله ایوبی در خانه فرهنگ ایران و توصیف لحظات سخت خداحافظی از دوستان و همکاران پایان مییابد.
او به یادداشتهای خود چنین پایان داده است: «به یاد میآورم آن روز را که به پاریس آمده بودم. آن روز خانه فرهنگ خلوت و تاریک بود و من خیلی دلم گرفته بود. امروز هم که خانه فرهنگ را ترک میکنم دلگیرم و غمگین به اندازه پنج سال و نیم گذشته و شاید هم بیشتر. آن روز از تنهایی، غربت، نگاههای اخمآلود و تحقیرآمیز همه و امروز از اینکه صدها نگاه پرمهر، چشمان پراشک، دلهای سرشار از محبت را وداع میگویم. چه تودیع سختی. این دوران زندگیام را در این روز به تاریخ میسپارم و میروم که دوران جدیدی را آغاز کنم. باید به ایران برگردم...»
نخستین چاپ کتاب « 1970 روز در شماره شش ژان بارت» را نشر ثالث به تازگی با شمارگان هزار و 100 نسخه در 320 صفحه به بهای 14 هزار تومان منتشر کرده است.
چهارشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۲ - ۱۳:۳۰
نظر شما