یکشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۲ - ۰۸:۰۰
روایتگر قصه‌هایی هستم که از مادرم شنیدم

آتوسا شاملو، نویسنده حوزه کودک و نوجوان معتقد است جای خالی قصه‌های عامیانه که سینه‌به سینه از پیشینیان به ما رسیده در کتاب‌های درسی خالی است. وی سعی دارد با استفاده از داستان‌هایی که از گذشتگان و افرادی قدیمی خانواده چون مادرش شنیده چنین روایت‌هایی را به نسل‌های آینده منتقل کند.-

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)_ آتوسا شاملو در سال 1345 به دنیا آمد و از سال 1380، براساس علاقه‌ای که داشت، در حوزه‌ ادبیات داستانی برای کودکان شروع به نوشتن کرد. شاملو دانش‌آموخته کارشناسی ادبیات نمایشی است و در عین حال که علاقه‌مند به نگارش قصه و داستان کودک است، دستی نیز در نمایشنامه‌نویسی دارد. «جور و ناجور»، «شاه شاخدار»، «ننه سرما» ،«شهر خواب زده»، «عمو نوروز داماد می‌شود» و «پادشاه قله‌‌ قاف» تعدادی از عناوین کتاب‌های این نویسنده هستند.

آن چه در وهله اول موجب گفت‌وگوی ما با شاملو شد توجه او به طرح شخصیت‌های معلول یا دارای بیماری‌های صعب‌العلاج در قصه‌هایش است. در ادامه حرف‌ها و دلایل پرداختن به این شخصیت‌های داستانی را از زبان خود نویسنده می‌خوانید.

آیا توجه به شخصیت‌های معلول در داستان، از همان ابتدای نویسندگی درذهن شما بود یا بعدا این نوع شخصیت‌ها را برای داستان‌هایتان انتخاب کردید؟

نه، من هم مانند بسیاری  از نویسنده‌ها، در ابتدای کارم به موضوعاتی می‌پرداختم که معمولاً می‌توانند مورد توجه کودک قرار بگیرند و از طرفی حالت تفریحی و شاد برایشان داشته باشند.

 چه شد که این شخصیت‌ها را وارد داستان‌‌هایتان کردید؟
بعد از چند سال نوشتن، ناخودآگاه، فکرم در مسیر ورود این تیپ شخصیت‌ها، به داخل قصه‌هایم قرار گرفت، آن‌هم به این دلیل که می‌دیدم دنیای این بچه‌ها چه قدر نادیده گرفته شده است. البته این مساله به معنای جداسازی این گروه از بچه‌ها برای من یست، بلکه فقط به تفاوت‌ آن‌ها، براساس یک اتفاق ناخواسته اشاره دارم. ضمن آن که یادآور می‌شوم به افراد معلول یا بیمار، هرگز نباید به عنوان افراد ناقص برخورد شود، چون آن‌ها نیز مانند بقیه انسان‌ها هستند و فقط درگیر یک امری طبیعی شده‌اند که انتخاب خودشان نبوده و ممکن است برای هرکس دیگری هم پیش بیاید.

شخصیت‌هایی که از آن‌ها، صحبت می‌کنید، چه کسانی هستند و در چه قصه‌هایی شکل گرفته‌اند؟

یکی از این شخصیت‌ها، متعلق به دختر بچه‌ای است که به بیماری سرطان دچار شده است. این بچه تمام مشکلات یک بیمار سرطانی را پشت سر می‌گذارد و در نهایت، به تمام این مشکلات غلبه می‌کند. شخصیت‌های دیگر هم بچه‌های معلولی هستند که باید سختی‌های فراوانی را در زندگی متحمل شوند اما در نهایت از هر آزمونی سربلند بیرون می‌آیند. به هرحال از آنجا که فضای این داستان‌ها، به خودی خود نمی‌توانند از موهبت شادی چندانی بهره‌مند باشند در مقام نویسنده سعی کرده‌ام تمامشان را با پایان بندی‌های امیدوارانه و خوش به اتمام برسانم. همان گونه که می‌دانید همه‌ داستان‌هایی که درباره‌ چنین مسایلی هستند در کتابی با نام «دختر آسمانی» به چاپ رسیده‌اند.

آیا نمی‌خواهید شخصیت‌های دیگری  نظیر دختر آسمانی در داستان‌های آینده بیافرینید؟ 
چرا. اما فعلاً دست نگه داشته‌ام. شاید به این دلیل که می‌خواهم بیشتر به کارهایی بپردازم که به رشته‌ تحصیلی‌ام یعنی ادبیات نمایشی مربوط می‌شوند.

شما که در این رشته تحصیل کرده‌اید، چه شد که به کار قصه‌نویسی پرداختید؟

تجربه به دست‌آوردن در هر زمینه معقول، از نظر من کار بسیار پسندیده‌ای است. قصه‌نویسی هم از این قاعده جدا نیست.

اولین قصه‌ای که نوشتید،‌ به سرانجامی رسید یا خیر؟

بله. اولین قصه‌ام «سه ترنج اسرارآمیز» نام داشت که بعدها، تحت همین عنوان در انتشارات شباویز به چاپ رسید.

چه شد که از «ترنج» شروع کردید؟

شاید به این دلیل که قصه‌ آن را در کودکی از زبان مادرم شنیده‌ بودم. دلیل دیگری هم داشت و آن این‌که در افسانه‌های ایرانی، میوه مطرحی بوده چون خاصیت دارویی داشته است حتی در افسانه‌های مصر باستانی هم از ترنج به عنوان میوه‌ای که قدرت خنثی کنندگی زهر مار را دارد، نام برده شده. جالب این که فضا و موضوع خود قصه، که جزو قصه‌های عامیانه محسوب می‌شود نیز، حول محور بیماری می‌گردد. داستان از این قرار است که دختر پادشاه بیمار ‌است و همه درصدد یافتن دارویی برای درمان او  هستند. در ضمن بد نیست این نکته را درباره‌ کتاب «سه ترنج اسرارآمیز» بگویم که این کتاب در مالزی، به زبان مالایایی ترجمه شده است.

در بسیاری از قصه‌هایی که نوشته‌اید، شخصیت ها و فضاهای کهن و اسطوره‌ای به چشم می‌خورد. چرا؟

راستش به این دلیل در این زمینه کار کردم که جای خالی قصه‌های عامیانه و سینه به سینه‌مان را در کتاب‌های درسی، بسیار خالی دیدم. بنابراین تصمیم گرفتم با علاقه‌ای که به طرح و ارایه این گونه داستان‌ها دارم، به نگارش این تیپ قصه‌ها بپردازم تا شاید به سهم خودم، ادای دین کرده باشم.

نویسندگی و نویسنده شدن برای قشر کودک و نوجوان را چه طور می‌بینید؟ سهل یا سخت؟

نه نویسنده شدن و نه نویسندگی، هیچ‌کدام سهل نیست. نویسندگی تخصص و تجربه و علم و مطالعه می‌خواهد و هرگز راهی نیست که بتوان آن را در یک شب یا با نگارش چند قصه و داستان، طی کرد. کار نویسندگی تعریف خودش را دارد. یعنی یک حوزه‌ تعریف شده است که مفهوم و معنایش به خودش وصل است اما با این حال باید گفت متأسفانه در حال حاضر، بسیار دیده می‌شود که حد و مرز قلم و تفکر یک نویسنده،‌ چگونه در هم آمیخته و فرو می‌رود، یا به قول معروف کارش را قاطی می‌کند! به این معنا که مثلاً نویسنده‌ای که تا دیروز برای نوجوان قلم می‌زده، ناگهان تصمیم می‌گیرد بیاید و برای خردسال بنویسد. در حالی که نوشتن برای خردسال، امری بسیار مشکل‌تر از قلم زدن برای نوجوان است. من نمی‌دانم فردی که درحوزه  دیگری جز خردسال یا کودک کسب تجربه کرده چگونه ممکن است بتواند خیلی راحت بیاید درباره قصه یا داستان کودک ارایه طریق کند! چرا که همان‌گونه که یادآور شدم، هر یک از این شاخه‌ها، تبحر و تخصص خاص خود را می‌طلبد.

مهم‌ترین وظیفه‌ یک نویسنده چیست و اصولاً وظیفه‌ای برگردن دارد؟

بله. آن هم وظیفه‌ای است که شاید ناخواسته، برگردن او افتاده باشد! هر کس که قدرت خلق چیز قابل توجهی دارد، می‌تواند وظیفه‌ای برگردن داشته باشد. نویسنده کسی است که با تکیه بر قلم توانای خود، می‌تواند افکار منفی جامعه را بزداید و روی رفتارها و اخلاق غیر موجه و نامعقول، تأثیری مثبت برجای گذارد.

از عالم نویسندگی، سری به دنیای مخاطب بزنیم و این که در مقام یک مخاطب علاقه‌مند به مطالعه، برای انتخاب کتاب مناسب و خوب، چه معیار یا معیارهایی را باید در نظر داشت؟

ممکن است در وهله‌ اول، خیلی‌ها نام نویسنده را دلیلی برای انتخاب کتاب بدانند؛ مثلا این‌که یک نویسنده مشهور است بروند و کتابش را بخرند یا به دلیل مطالعه برخی  کتاب‌های پیشین او به این دریافت رسیده باشند. گاهی هم این انتخاب برای آن است که مخاطب را به نوع خاصی از موضوع که دلخواه اوست می‌رساند. یا حتی این انتخاب می‌تواند به دلیل جوایز بزرگ و کوچکی باشد که به یک کتاب داده شده. گاهی هم کتاب براساس تحقیق اولیه دیده و انتخاب می‌شود. همه این‌ها به این علت است که نیازها و بینش مخاطب در بسیاری از زمان‌ها، معیار ثابتی ندارد و به قول معروف متغیر است. اما به عقیده من، آن چه در انتخاب یک کتاب خوب، می‌تواند به عنوان یک ملاک صحیح مورد استفاده قرار گیرد، این است که کتابی را باید انتخاب کنیم که در همه حال، حرف درست و حسابی برای گفتن به من مخاطب داشته باشد . کتابی که تفکرات مرا به یک ذهن پویا و در حال رشد برساند.

نظرتان درباره حال و هوای کلی ادبیات کودک و نوجوان کشور چیست؟

چه خوب بود اگر دست‌اندرکاران عرصه‌ ادبیات کودک و نوجوان، وسعت نظر بیشتری را در نگاه ادبی خود وارد می‌کردند و ادیبانه‌تر می‌اندیشیدند و مهم‌تر آن‌که دنیای آثاری را که به دستشان می‌رسد، از داخل کادر و سلایق محدود و شخصی بیرون می‌کشیدند و نگاه وسیع‌تر و عمیق‌تری را برای آن قایل می‌شدند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها