تن دادن به شعر بازی خطرناکی است، مثل اسکی روی شیروانی و رسول یونان چنان که از شعرهای اخیرش برمیآید تا حدودی میخواهد از همه «ممکن است...»ها به سلامت بگذرد.
به زبان دیگر یونان دریافته است که پارهای از شعرهایش را با اتکا به تعریف ساده: نقطه ثابت اولیه، کشمکش و عاقبت رسیدن به نقطه ثابت ثانویه پیش ببرد و به درستی به مرحله شکل یافتگی و استقرار برساند. ترفند یاد شده البته از سوی شاعر به درستی به کار گرفته میشود؛ به طوری که مخاطب از سادگی، همنشینی به جا و عاری از تصنع کلمات، لذت میبرد و ستون فقرات اثر در یاد و خاطرش میماند.
شعر «خاطره» در صفحه 28 مجموعه «اسکی روی شیروانی» الگوی آشکاری است از آنچه گفته شد:
«هرگز آن پاییز زیبا را فراموش نمیکنم
یعنی خودم را
ذخیرهای که از آفتاب تابستان داشتم
هیچ کس نداشت
تو از باغ خرمالوهای کال آمدی و
در من رسیدی
هرگز آن پاییز زیبا را فراموش نمیکنم
یعنی تو را»
میبینیم که دو سطر ابتدا سکوی ثابت اولیه شعر است و از نقطهای روشن حکایت میکند. سپس چهار سطر به دنبال میآید که در خود رازوارگی و کشمکش دارد و در نهایت شعر با دو سطر پایانی به فرجام میرسد و میبینیم که نقطه روشن دوم یکسره با نقطه اول متفاوت است و این پایانبندی ماهرانه شکل گرفته است.
با اندکی تغییر در این شیوه روایی، نمونه دیگری از این تمهید در تازهترین مجموعه شعر یونان به چشم میآید که صورت ظاهر آن در جغرافیای ساختار شبیه به ساعت شنی است. به فرم ساعت شنی توجه کنید و هیأتش را در شعر «اگر...» در صفحه 43 «اسکی روی شیروانی» ببینید:
«اگر در باز بود میرفتم
اگر سد میشکست
جاری میشدم
اگر قفسی در کار نبود
میپریدم
زندانی که باشی
گاه مثل آدم میاندیشی
گاه مثل آب
گاه مثل پرنده»
در این شعر که به تعبیری میتوان آن را در هفت سطر خواند، سه سطر آغازین با «اگر» شروع میشود و سه سطر پایانی با «گاه» و سطر «زندانی باش» دقیقاً محل تلاقی دو بخش آغاز و پایان است. برای مرور دوباره و اثبات این مدعا میتوان شعر را از پایان به آغاز خواند و دید که استخوان بندی شعر از دو بخش قرینه و یک مفصل، «زندانی که باشی» تجسد یافته است.
ویژگی برجسته دیگری که در مجموعه حاضر جا به جا دیده میشود، شاعرانگی یونان است که به مثابه شگردهای ساده اما منحصر به فرد یک مشت زن حرفهای سرنوشت بوکسور کهنه کار را در رویارویی نفسگیر یک بازی خطرناک، به سیاقی غیر منتظره و ناگهانی تغییر میدهد.
نمونهای از این شاعرانگیهای محرز را مرور میکنیم تا دریابیم ما تماشاچیان بازی یونان چگونه یکه خورده و حیرت زده میبینیم دستکشهای شاعر است که به دور از زور زدن بی حاصل و تقلای بیمورد، در مصافی خطیر بالا میرود و برنده از میدان بیرون میآید. مثال روشن این رفتار شاعرانه را میتوان در لابهلای کلمات و تصاویر «طرحی از جا ماندن چمدان و آفتابی با حاشیههای ابری» در صفحه 17 این مجموعه به دست داد:
«... از کسی که میخواهد برود
نباید چیزی پرسید
هر کس که پا دارد میرود
من از دقت او در تماشای کوچ درناها
نفهمیدم که خواهد رفت...
دستهایش سفیدتر شده بودند
میتوانستند به بال بدل شوند
به شکل رفتن در آمده بود
به شکل دور شدن ماه از پنجره
به شکل پرواز پرنده از لبه پاییز
به شکل محو شدن رنگ از چهره در وقت ترس.
گوزنی بود آماده فرار
برگی بود در فکر کنده شدن از درخت...»
یونان در چند شعر دیگر این مجموعه نیز با هایکو در آمیخته است:
«ای پرنده مهربان
خیلی دیر آمدی
این تک درخت خشک
دیگر حضور تو را نمیفهمد
پرواز کن برو!»
با این توضیح که اگر «ای»، «مهربان»، «خیلی» و «این» در شعر یادشده در صفحه 58 کنار گذاشته میشد، شعر موجزتر از آب در میآمد؛ یک تصویر، یک خیال، یک شعر کوتاه، مختصر و به یادماندنی و آن وقت میتوانست هر چه باریکتر و بالا بلندتر دلبری کند.
در آخر باید گفت فصل آخر کتاب تازه یونان که در زمستان امسال(1392) منتشر شده و به چاپ دوم هم رسیده است، با عنوان «جمع کردن تخم بلدرچین»، شامل 10 قطعه شعر است که هر کدام در خود تصویر شاعر را بارها و بارها منعکس و منتشر کرده است.
مجموعه شعر «اسکی روی شیروانی» با شمارگان هزار و 500 نسخه و با قیمت پنج هزار تومان از سوی انتشارات باران میشان به چاپ دوم رسید. چاپ اول این کتاب هفته پیش روانه بازار کتاب شد. /
نظر شما