در این برنامه جعفر توزنده جانی گفت: آرش در قلمرو تردید درباره جامعهای است که مردمش در شرایط دشواری زندگی میکنند، همه نا امید و خسته سراغ آرش کمانگیر میروند تا او کاری برایشان انجام بدهد. آرش اما در خانه خود زندگی میکند و به نظر نمیرسد که قصد دارد چیزی را که مردم میخواهند انجام بدهد.
وی افزود: با این که این را به مردم میگویند اما آنها چیز دیگری میشنوند و او را به قله کوه میبرند تا تیری بیندازد. آرش در هنگام انداختن تیر دچار تردید میشود و با شکستن تیری که قرار است بیندازد راهی دیگر را در پیش میگیرد.
توزنده جانی در ادامه با اشاره به داستان سهشنبههای خیس گفت: ملیحه دختری جوان است که پدرش چند سال پیش اعدام شده است اما گویا این را باور نمیکند. او هنگامی که در زندان اوین همزمان با 21 بهمن ماه به روی زندانیان باز میشود حضور می یابد و انتظار آمدن پدرش (سیاوش) را میکشد. در آخرین لحظه پدرش در خیال او ظاهر میشود، ملیحه او را به خانه میبرد و وقتی که سراغ پدر بزرگ میرود پدر بزرگ میگوید بهتر است دست از خیال پردازی بردارد و واقعیتی را که اتفاق افتاده قبول کند.
این نویسنده و منتقد ادبی با بیان این که هر دو داستانی که در این جلسه خوانده شد در مورد وضعیت جامعه ایران در قبل از انقلاب است، خاطرنشان کرد: هر چند داستان آرش در قلمرو تردید در فضایی نا معلوم میگذرد و ما نشان سر راستی نمیبینم و اشاره به واقعیتهای واضح آن دوران نمیکند اما با نگاهی عمیق تر می تواند متوجه شد که نادر ابراهیمی از چه سرزمینی و از چه مردمی و حتی از چه دورانی میگوید.
وی گفت: دورانی که او در داستانش تصویر میکند دورانی است که مردم ما دچار یاس و نا امیدی شده و دنبال راهی برای خلاصی از این وضعیت میگردند. در این سرزمین حتی کسی که کفش میدوزد هم خسته و مایوس است. آنها در این شرایط سخت سراغ اسطورههای قدیمی ایران میروند شاید این اسطورهها که آرش یکی از آنها است بتواند برایشان کاری انجام بدهد اما از همان آغاز مشخص است که دوران این اسطورهها به سر آمده و یک نفر به تنهایی نمیتواند کاری انجام بدهد.
وی ادامه داد: آرش خودش در جایی میگوید: «به من بگویید که این آرش تنها برای شما چه میتواند بکند، دیگر عصر شوکت یک تیر که یک روح در آن باشد گذشته است. من تنها خسته خواهم شد و زمین خواهم خورد.»
توزنده جانی گفت: آرش با این کلامش اعلام میکند که دوران قهرمانی و مبارزات تن به تن گذشته است و تا زمانی که هم مردم به خیابان نروند و فریاد نزنند و حق خود را نخواهند هیچ اتفاقی نخواهد افتاد حتی اگر اسطورهای چون آرش باشد.
این نویسنده و منتقد ادبی یادآور شد: اگر به چاپ اول کتاب در سال 1342 توجه کنیم به خوبی میتوانیم متوجه شویم که نادر ابراهیمی به چه دورانی اشاره میکند؛ دورانی که یاس و نا امیدی بیشتر از همه سراغ روشنفکران، نویسندگان و شاعران این جامعه آمده است و آنها را در وضعیت دشوار قرار داده است. آنها نمیتوانند به صراحت منظور خود را بیان کنند وبه همین دلیل است که سراغ داستانهای تمثیلی و نمادین میروند. هر چه باشد نادر ابراهیمی هم یکی از آن ها است.
توزندهجانی با بیان این که داستان سهشنبههای خیس اشاره مستقیم به دورانی که انقلاب به پیروزی رسیده، دارد، گفت: در زندانها گشوده شده و مردان در بند اکنون آزاد شده و دارند نزد خانواده خود بر میگردند.
وی افزود: نویسنده برای این که بتواند این آزادی و رهایی را به شکلی زیبا نشان دهد از تصویر مادری که جلو زندان منتظر پسرش است استفاده کرده؛ اما هستند کسانی که دیگر هرگز آزاد نخواهند شد چرا که قبل از رسیدن به چنین روزی تیرباران شده اند.
توزنده جانی ادامه داد: ریحانه حاضر نیست واقعیت تیرباران شدن پدر خود را باور کند. او سالیان درازی است که با رویای آمدن پدر خود روزها را میگذارند. برای همین است که روز آزادی زندانیان به جلو زندان اوین میرود. حتی در خیال خودش در آخرین لحظه پدر را از زندان بیرن آورده و شال گردن به گردنش میاندازد و به خانه خود میبرد؛ اما از همان اول مشخص است که پدری در کار نیست.
این نویسنده و منتقد ادبی اظهار داشت: نویسنده سعی نکرده است با پنهان کردن تیرباران شدن پدر به تعلیق داستان بیفزاید. او از همان اول اصل واقعه را میگوید اما لحن داستان و بیان سوزناک و مرثیه وار چنان است که دل هر خواننده ای را از شنیدن واقعهای که برای ریحانه رخ داده است به درد میآورد و باعث میشود همچون ریحانه آرزو کند کاش پدرش تیرباران نشده بود و در روزی که زندانیان از زندان آزاد میشود نزدش باز می گشت.
سلسله برنامههای «با هم بخوانیم» روزهای یکشنبه هر هفته با حضور «جعفر توزنده جانی» کارشناس برنامه و جمعی از علاقه مندان به ادبیات داستانی برگزار میشود./
نظر شما