سه‌شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۳:۰۲
نوروز در می‌زند

درکتاب« نوروز می‌آید » نوشته محمدرضا یوسفی، نویسنده اگر چه بن‌مایه و نام و نشان‌هایی را از قصه‌های شفاهی و اسطوره‌ای به امانت می‌گیرد، اما در بازتولید، شخصیت عمونوروز اثرش، انگار آن شخصیتی نیست که اساسا" در متن فولکلوریک آن آمده است.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا )، زهره یحیی‌پور: شاید آنچه را که تا به امروز خوانده‌ایم یا شنیده‌ایم ،اولین و بهترین بازنویسی «عمو نوروز »از صبحی مهتدی بود . 

رمان «نوروز می‌آید » محمدرضا یوسفی هم در اصل با نگاهی به داستان «عمونوروز » صبحی و منابع شفاهی مربوط به عمو نوروز، بازنویسی و تدوین شده است. 

آن‌چه در این گونه داستان‌ها باید مورد توجه قرار گیرد، مواردی نظیر بازآفرینی کار است. برای مثال در بازآفرینی «خروجی » کاری کاملاً متفاوت است. به شکلی که در نگاه اول، خود اثری کاملاً جداگانه به نظر می‌آید. 

درکتاب «نوروز می‌آید» نویسنده اگر چه بن‌مایه و نام و نشان‌هایی را از قصه‌های شفاهی و اسطوره‌ای به امانت می‌گیرد، اما در باز تولید، شخصیت عمو نوروز اثرش، انگار آن شخصیتی نیست که اساساً در متن فولکلورک آن آمده است. گویی کاراکتری است که از دیار اهریمن زده خود، رو برتافته، تا آورنده بهار برای مردم سرزمین خود باشد. 

در این میان همسر عمو نوروز که همان ننه سرمای قصه‌های فولکلوریک است، با نفس اهریمن، نماد سرما و زمستان قرار می گیرد و ننه گرمای داستان تبدیل به ننه سرما می‌شود و به تدریج تمامی نشانه‌های زمستان در داستان جاری می‌گردد و مجموعه ماهی‌ها، پرندگان و طبیعت درون این قصه در جهان سرمای زمستان غرق می‌گردند؛ به گونه‌ای که امکان زندگی برای تک تک شخصیت‌ها و عناصر حیات‌بخش، ناممکن می‌شود: 

«توفان و بوران دست و پای خاله گرما را سست می‌کرد. موهایش در باد تاب می‌خورد. او با چشمان بلوری‌اش به دیوها خیره شده بود. سرما به زیر پوست و درون رگ‌هایش می‌دوید. گونه‌های سرخ خاله گرما کم کم سفید شد. دیوها همچنان می‌غریدند و کولاک درو پنجره ها را می‌لرزاند. بدن خاله گرما از سرما داشت یخ می‌بست.»(صفحه 12) 

زمان ! زمان سلطه اهریمن است و امید و تلاش همه عناصر زندگی، برای بازسازی زندگی است. حتی گرگ‌ها که در تعارض با آدمیان قرار دارند، در این میانه دچار بحرانی جدی می‌شوند و در تلاش مستمر همه عناصر طبیعی، خواهان آمدن عمو نوروزند که نماد بهار است: 

«توفان، خشمگین و زوزه‌کشان رفت تا برای دیوها خبر ببرد. باد دانه‌های برف را بر سر و روی ننه سرما پاشید. گرگ‌ها گیج و پریشان به ننه سرما خیره بودند. ننه سرما جلو آمد. بخار نفس‌های گرگ خاکستری را احساس کرد. روی زمین در برابر گرگ خاکستری زانو زد. کمی خم شد. چشمان آنها به هم نزدیک بود. گفت : "نوروز می‌آید، بهار می‌آید، دیوها شکست می‌خورند،من یقین دارم !"» (صفحه 46)

 
اما عمو نوروز به آن سوی کوه‌های برفی رفته بود تا آورنده بهار باشد؛ ازطرفی، ننه سرما باردار است و همه رنج‌هایش را با کودک درونش بازگو می‌کند. 

اهریمن می‌پندارد که پیروز شده و سرما را بر جهان چیره ساخته و به اهداف خود رسیده است. تنها در صدد است تا عمو نوروز را به چنگ آورد و با مرگ او امید رهایی از شب و زمستان را از مردم به کلی بستاند و سلطه خویش را جاودانه کند. 

طی درگیری‌ها، سرانجام عمو نوروز از سفر طولانی و سخت خود باز می‌گردد، اما شیشه عمر فرمانده دیوان را با خود آورده است و دیوان را با تهدید به اینکه عمر فرومایه آنها در چنگ اوست، از شهر دور می‌کند. 

«نوروز افسار اسب را رها کرد. دیوها عقب‌تر رفتند. اسب جلو آمد. نوروز با فریادی بلند و خشمگین به دیوها گفت: "دور شوید. گم شوید. به دل تاریکی‌ها فرو روید. در اعماق غارها محو شوید!". 

نوروز از اسب پایین آمد و گفت:"گرما کو ؟ چرا او را نمی‌بینم ؟"به چشم یک یک زنان و مردان خیره شد. مردم شهر به یاد آوردند که نام ننه سرما در آغاز ننه گرما بود. نوروز قدمی پیش آمد و گفت:"چرا همه به من خیره نگاه می‌کنید؟ گرما کجاست؟ "پیر مردی جلو آمد و گفت: "در خانه است. او باردار است." » ناگهان فریاد زن‌هایی که بر بام خانه ننه سرما بودند، به آسمان رفت. «بهار متولد شد » (صفحه 81) 

تفاوت این اثر با آثاری که تاکنون به چاپ رسیده ، قبل از هر چیز، در نحوه ارائه آن است که ساختار رمان‌وار دارد و عملاً ساخت و پرداختی کلان به این اسطوره بخشیده است. مثلاً، آنجا که از نمادها و نشانه‌های اسطوره ایران بهره می‌گیرد که مضمون خاص خویش را به لحاظ ساختاری و اسطوره‌ای دارند؛ نظیر ننه سرما، عمو نوروز، دیو، زمستان، ماهی، درخت. چنان‌که هر نماد عمو نوروز در اصل ریشه در اسطوره جمشیدی دارد. 

هنگامی که جمشید پادشاه عصر اساطیر ایران پس از جنگ و نبردهای بسیار با دیوانی که قحطی و بیماری و درد و رنج و سیاهی را برای بشریت به ارمغان آورده اند، با نیروی اساطیری خویش موفق می‌شود دیو زمستان را شکست دهد؛ پیام‌آور نوروز باشد و آغاز سال جدید را به عنوان جشنی ماندگار در ایران باستان،به یادگار بگذارد. 

از آنجا که کودکان به شکل بنیادی، کهن‌الگوهای خویش را از طریق اسطوره‌ها و قصه‌های فولکلوریک دریافت می‌کنند؛ داستان‌های از این گونه می‌توانند یاری‌گر آنها در دریافت کهن‌الگوها باشند.

کتاب «نوروز می‌آید» نوشته محمدرضا یوسفی، از مجموعه «قصه‌ای نو، از افسانه» با تصویرگری سارا خرامان، در 64 صفحه‌ با شمارگان دو هزار و 500 نسخه و به بهای 45 هزار ریال را، نشر پیدایش منتشر کرده است._ 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها