طبق نظر این کمیته خصوصیت شعرهای وی نوعی هوشیاری انسان از مرز تولد تا جنون، از شفقت تا ظلم و از بذله گویی و افسردگی است. " ان پی آر" در مصاحبه ای متفاوت از طریق پست الکترونیک با "شادری" معانی و محتوای شعرهایش را محور گفت وگو قرار داده شده است.
- در یکی از شعرهایتان نوشته اید که داستان واقعی یک زندگی داستان حقارتهایش است. موفقیتی مثل کسب جایزه پولیتزر می تواند این احساس را کمی تخفیف دهد؟
در این شعر عنصری وجود دارد که از نظر روانشناختی عریان است ولی این تنها به صورت لفظی بیان می شود و سخت است معنی اش را بتوان از آن استنباط کرد.
هنوز داستان واقعی زندگی خودم را با این احساس نگفتهام ولی جرج اورول درست می گفت که داستان واقعی زندگی واژهای است که می توان تفسیر کرد. هیچ کس داستان واقعی زندگیاش را نمی گوید. پولیتزر افتخار زیادی محسوب می شود ولی به نظر می رسد هنوز نتوانستهام در گذشته و آینده به چیزهایی که در نظرم بوده دست پیدا کنم.
-چرا و چه زمان شروع به نوشتن شعر کردید؟
از 16سالگی و در اولین برخورد با شعر معاصر آمریکا و بیشتر آثار شاعران دهه شصت و هفتاد یک انرژی برای گفتن شعر به زبان انگلیسی در من ایجاد شد. هنوز هم گاهی اوقات برای الهام در شعرهایم به شاعران سالهای گذشته فکر می کنم. البته بعضی از آنها را می شناسم ولی هنوز هم آنها برای من اسطوره محسوب می شوند.
-چگونه شروع به سرودن شعر کردید. چه چیزی الهام بخش شماست؟
معمولاً با واژهای شروع می کنم که به نظر می رسد برای من مبهم و مرموز است؛ در حالیکه همین واژه برای دیگران عادی و معمولی به نظر می رسد. واژه ای که به نظر تمیز و بدون پارازیت است و تجربه ای کامل و پیچیده به دست می دهد. بعد از آن فرآیندی آغاز می شود و تجربه ای ایجاد می شود که به نظر زیر تلی از واژه های موزیکال دفن شده و شعر متولد می شود.
-"روح شبیه جذر منهای یک، نوعی امکان ناپذیری است که کاربردهای خودش را دارد." این شعر چه معنی دارد؟ در سرودن آن به چه چیزی فکر می کردید؟
به طور ساده این یک فرمول ریاضی است که جذر منهای 1 بی انتها است و با این فرمول می خواستم بگویم که عددی که خیالی خوانده می شود برای حل معادله های پیچیده در بسیاری از رشته ها کاربرد دارد. به نظرم روح شبیه چیزی یا عددی بی انتها است چون می تواند بی نهایت تصور و احساس را در خود جای دهد. هیچ مدرک و شاهدی برای معادله وجود ندارد. از بهترین شعرهایی که در مجموعه های شادی وجود دارد می توان به شعر امروز صبح اشاره کرد:
ابتدا سه نظر یوحنایی داشتم
هر کدام از دیگر وحشتناک تر
قبرها باز می شوند و دریا برای کشتن ما بالا می آید
بعد زنگهای به صدا درمی آید
و پائین می روم تا بسته را از پستچی بگیرم.
نظر شما