جالب اینجاست که این کتابها درجه دو هم نیست و برخی از آنها مربوط به نویسندگانی است که حتی جایزه ادبی نوبل را هم برده اند و بنابراین دانستن دلیل استفاده از کلیشه های تصویری مهم جلوه می کند.
پاسخ کوتاه به این سوال اینکه اغلب رمانهای افریقایی از جانب یک عقیده (شبیه آنچه شیر سلطان جنگل است) منتشر می شود. اما از آنجایی که در عصر طراحی های درخشان و زیبای کتاب به سر می بریم ، تداوم کلیشه های تصویری خستگی را در ذهن متبادر می سازد.
پیتر مندلساند طراح جلد کتاب و کارت پستال و مدیر موسسه Knopf سعی می کند با توضیح این مطلب به ما بگوید چرا کلیشه های بصری در این نوع کتابها دائما بازیافت می شوند؟
وی دلیل اول را تنبلی می داند که هم در قسمت افراد درگیر با این موضوع و هم موسساتی که مسوول هستند، دیده می شود. به گفته وی مانند امریکایی ها که دوست ندارند در مورد سایر نقاط دنیا بدانند، وقت برای جستجو صرف نمی کنند و به کلیشه ها روی می آورند. برخی مواقع نیز ویراستارها و افراد درگیر با کتاب فراموش می کنند که جلد کتاب می تواند تاثیر گذار باشد (حتی در مورد موضوعاتی که درباره افریقاست یا در افریقا رخ می دهد) در مورد داستانی شرقی اغلب پس زمینه پاییزی را به خاطر می آورند و این شرق شناسی مبهم در کنار بازاریابی، اغلب باعث می شود که آنها فکر کنند که شاید کتاب غیر از فلان پس زمینه، فروش نرود!
ظاهرا حس قوی رفتن در خطی که قبلا دیگران رفته و موفق شده اند در مورد جلد کتاب افریقایی وجود دارد، راهی که زود قابل فهم بوده و همگان می گویند اینجا افریقاست و داستان داخل کتاب نیز مربوط به همین سرزمین است.
نگاه استعماری نیز یکی دیگر از دلایل و مشکلاتی است که در مورد افریقا عمیقا ریشه دوانیده و قرار دادن درخت اقاقیا و غروب آفتاب کنایه های تاریخی به این سرزمین است که شاید غربی ها بیشتر به حیوانات آن اهمیت می دهند.
اما این مشکل چگونه حل می شود؟ تغییر نگاه غربی ها به افریقا و ابداع استراتژی بازاریابی های جدید برای فروش کتابهای افریقایی می تواند راه حل باشد اما به گفته مندلساند شاید بتواند پیش بینی کرد که ممکن است سالها بعد بهترین رمان افریقایی بدون کلیشه های موجود را بتوان به فروش رساند اما فعلا باید با درخت اقاقیای لعنتی(به تعبیر مندلساند) و غروب آفتاب سر کرد.
برگرفته از مقاله : مایکل سیلوربرگ در سایت کوآرتز
نظر شما