چنین دلنوشتهای خود معرفی جذابی است برای «مرد رویاها»؛ فیلمنامهای که نویسنده، مقاطعی از مبارزات فکری و عملی چمران را با ملودرامی عاشقانه میآمیزد و چمرانی را تصویر میکند که رئال است؛ «چریکی مجتهد و عاشقپیشه!»
روایت از زندگی «مرد رویاها» با کوششهای یک نویسنده برای نگارش فیلمنامه در «بنیاد شهید چمران» آغاز میشود. زمانی که خود نگارنده هم درباره اینکه از کدام بُرش روایت زندگی این بزرگمرد را آغاز کند، با فردی به نام «مهندس ادیب» دیالوگ دارد: «نویسنده: (درمیماند و به فکر فرومیرود) دریای بزرگی که ریخته شده تو ظرفهای مختلف و همچنان خودش دریا باقی مونده/ مهندس ادیب: ولی اون ظرفها دیگه خیلیهاشون در دسترس نیستن/ نویسنده: (مبهوت) چرا؟/ مهندس ادیب: برای اینکه پر کشیدن، کوچ کردن و شهید شدن.» (صفحه 15)
این ایده که مخاطب بتواند ناگهان از دریچه عکسی متعلق به سال 1960 که چمران را در حال درس دادن به پروانه (همسر آمریکاییاش) نشان میدهد، به زندگی خصوصی چمران سرک بکشد، ضمن آنکه پایانی بر نگرانیهای نویسنده برای ورود به زندگی پرتلاطم چمران است، احساس کنجکاوی را در مخاطب برمیانگیزد و او به خود حق میدهد حالا که اینگونه وارد زندگی مجاهد بزرگی چون چمران شده، باید جزییات بیشتر و بیشتری را هم بداند!
شجاعی هم در مقام نویسندهای که در تمامی آثارش مخاطب را سایهوار همراهی میکند، در «مرد رویاها» نیز همگامِ ذهن مخاطبش پیش میرود. اینکه پای چمران چگونه به آمریکا باز شد و آیا پروانه اصالتاً آمریکایی بود؟ پرسشهاییاند که در اواخر قسمت نخست و ابتدای قسمت دوم فیلمنامه به خوبی پاسخ داده شدهاند.
دیالوگهای «مرد رویاها» به خوبی برشهای زندگی چمران را به هم پیوند دادهاند و با آنکه جای سوال را برای پیگیر شدن بخشهای بعدی فیلمنامه باقی میگذارند، انتظارات ذهنی مخاطب را در هر بخش بجا برآورده میکنند.
شجاعی خیلی مخاطبش را برای ورود به بحث مبارزههای چمران منتظر نگذاشته است و این وجه، از میانههای قسمت دوم فیلمنامه آغاز میشود. تصویر منعکس شده از فضای حاکم در میان جامعه سیاسی و روشنفکر آمریکا بسیار بیاغراق به نظر میرسد. نگارنده در بیان توصیفهای خود نه هجو میکند و نه غلو: «بعد از کنترل افراد باقیمانده در صف، دو نفر راهنما، اکیپ بازدیدکننده را به سمت سالنی هدایت میکنند. در کنار سالن، میزی قرار دارد که نوشیدنیهایی بر روی آن چیده شده. هرکدام از بازدیدکنندگان نوشیدنیای برمیدارد و برروی صندلی مینشیند...
راهنمای 1: ورود تکتک شما را به مقر سازمان ملل خیر مقدم عرض میکنم. دوست داریم شما احساس کنید که نه از سازمان ملل که از خانه خودتان بازدید میکنید؛ چرا که اینجا خانه امنی است برای همه ملتها با هر نژاد و زبان و رنگ و ملیتی...» (صفحه 57)
نگارنده در توزیع مناسب دیالوگهای مثبت میان شخصیتهای فیلمنامه دقت داشته است و با آنکه فیلمنامه بر محور شخصیت چمران شکل گرفته اما بیشتر سخنان مثبت و به یادماندنی از زبان شخصیت محوری بیان نشدهاند. در صفحه 269 از قسمت هشتم میخوانیم: «نفر آخر: نه تو آدم نیستی! سه شبانهروزه که داری ما رو میدوونی، هر وقت هم که به ما استراحت دادی، خودت یه کار دیگه کردی... اگه بگی آدمی دروغ گفتی! تو گرسنگی نمیفهمی، تو تشنگی نمیفهمی. تو خستگی نمیفهمی، کدوم آدمه که اینطوری باشه؟! (ناگهان بغضش میترکد، میزند زیر گریه و بر روی پاهای چمران میافتد) به خدا تو فرشتهای.»
همچنین مخالفان چمران و گروههایی مانند ساواک یا مامورهای حراست از جان شاه، یعنی محمدرضا پهلوی در آمریکا، به هیچ وجه احمق و دستپاچه جلوه نمیکنند، بلکه آنها افرادیاند که طبق قواعد خودشان، کاملاً هوشمندانه وارد عمل میشوند: «مامور 1: (به دومی) حالا باید چیکار کرد؟/ مامور2: من که نمیفهمم، اینها دارن انگلیسی داد میزنن!/ مامور 3: معلومه که دارن راجع به شاه حرف میزنن./ مامور 2: ما که نمیدونیم چی میگن./ مامور 1: با این همه داد و فریاد، لابد ازش تعریف و تجلیل که نمیکنن./ مامور 2: یعنی میگی باید اقدام کنیم؟/ مامور 1: نمیدونم... با وجود این همه پلیس!/ مامور 3: باید صبر کنیم دستور برسه.» (صفحه 156)
«مرد رویاها» فقط مبارزات چمران علیه شاه و ساواک را به تصویر نمیکشد، بلکه کتاب به ماجرای حضور چمران در مصر در دوران زمامداری جمال عبدالناصر و رفتن به دفتر وی، دریافت کمکهای نظامی از او برای آموزش نیروهای چریکی، آشنایی با امام موسی صدر و مُهیا شدن امکان حضور چمران در لبنان نیز میپردازد.
گفتوگوهای چمران با شخصیتهای محمد و صادق که از اواسط قسمت هفتم فیلمنامه آمده، آغازگر ورود به مبارزههای بینالمللی علیه سلطه است. در انتهای این فصل، نگرانیهای همسر چمران از ورودش به این بخش از مبارزات نیز آشکار شده است.
در مجموع، میتوان گفت «مرد رویاها»ی شجاعی، شهید چمرانی را معرفی میکند که معتدل است. مردی که نه فقط در شیوه زندگی شخصی و خانواداگی که حتی در مبارزهاش با دشمن درون و برون نیز میانهروی و اعتدال به زیبایی تجلی کرده است: «چمران: (به پروانه) واقعا حیف نیست آدم لذتهای شیرین زندگی رو رها کنه بره تو اون خاک و خلها و تق و توق و آتیشبازیها؟
پروانه: (خوشحال) تو هم که حرف دل منو میزنی! پس چرا یه تصمیم دیگه میگیری؟
چمران: آخه حرف دل تو این نیست که عزیز دلم! حرف تو اینه که این زندگی چند روزه هر جوری که باشه میگذره، آدم باید فکر اون زندگی اصلی و موندگار رو بکنه...» (صفحه 254)
چمران در آغاز مبارزههای جهانیاش در برابر سلطه، تمایل دارد که با امام موسیصدر آشنا و همراه شود. این تمایل به صورت متقابل در امام صدر نیز وجود دارد و شجاعی عالم رویا و ذَر را زمینهساز این آشنایی میکند: «(طباطبایی): شماها که همدیگر را نمیشناسین چطوری...
امام صدر: کی گفته همدیگه رو نمیشناسیم؟
طباطبایی: آخه قبلاً همدیگه رو ندیدین...
چمران: کی گفته همدیگه رو ندیدیم؟
امام صدر: من بارها به خواب ایشون مشرف شدم. ایشون بارها به خواب من تشریف آوردن. در عالم ذَر هم که حشر و نشر مبسوطی با هم داشتیم...» (صفحه297)
قلم شیوای شجاعی همانقدر که لطافت و رفاه زندگی چمران در آمریکا و اروپا را به خوبی تصویرسازی کرده است، وضعیت مبارزههای مصر، لبنان و لیبی و فضای موجود میان مردم این کشورها را هم به دقت و قوت بیان میکند. در بخشی از صفحه 389 که مربوط به مبارزههای چمران در بعلبک و در محوطه آموزشی میشود، میخوانیم: «در محل انفجار غوغایی برپاست. ماشینهای آمبولانس و شخصی در کار حمل و نقل مجروحین هستند. عده زیادی پیر و جوان به میدان آمدهاند تا کشتهها و مجروحین را جابهجا کنند. عدهای جنازههای تکهتکه شده را سر هم میکنند و در پارچهای سفید میپیچند...».
شاید بتوان از قول «ویلیام گلدمن» از استادان فیلمنامهنویسی که نوشتن یک فیلمنامه را مانند دادن هدیهای میداند که در آن نیّت مهم است، فیلمنامه «مرد رویاها» را هدیهای از شجاعی دانست که بر دل مینشیند.
«مرد رویاها» را انتشارات کتاب نیستان با شمارگان هزار و 500 نسخه، در قطع رقعی، 528 صفحه و به بهای 250 هزار ریال روانه بازار نشر کرده است.
نظر شما