گزارش نشست سوم و چهارم «همایش تاریخ و علوم سیاسی»
خلیلی: تاریخ، قدرت میان فرمانروایان و فرمانبردان و قانون اساسی متنی صامت است
محسن خلیلی، دانشیار علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد در همایش «تاریخ و علوم سیاسی» گفت: تاریخ و علوم سیاسی پیوندی تنگاتنگ دارند. تاریخ، عبارت است از روایت رخدادهای همپیوند با کشاکش در عرصه قدرت میان فرمانروایان و فرمانبران.و قانون اساسی، یک متن است؛ صامت و خاموش.
محسن خلیلی با ارایه مقاله «بایستگی تاریخدانی در بازشناسی بنیانهای تاریخی زایش قوانین اساسی» با اشاره به پیوند تنگاتنگ تاریخ و علوم سیاسی عنوان کرد: تاریخ و علوم سیاسی پیوندی تنگاتنگ دارند. تاریخ، عبارت است از روایت رخدادهای همپیوند با کشاکش در عرصه قدرت میان فرمانروایان و فرمانبران. و قانون اساسی، یک متن است؛ صامت و خاموش.
وی ادامه داد: تولید هر متن در شرایط ویژه و در پیوند با قدرت صورت میپذیرد. آفرینش قوانین اساسی، بستری تاریخی دارد و دستآمد انباشتگی رویدادهای گوناگون تاریخی است اما قوانین اساسی در واقع یک «ابرنهاد»اند که تمامی نهادهای سیاسی را در خود آمیختهاند.
خلیلی در ادامه با اشاره به نهادهای سیاسی اظهار کرد: نهادهای سیاسی، پدیدههای زمانمند و مکانمند هستند و به این سبب تاریخیاند. در واقع قانون اساسی بیش از آن که یک «مادرنهاد» حقوقی باشد یک متن مالامال از «تاریخ» است که بازشناسی و بازنمودن درونمایههای آن در گرو پدیدارشدن فرا رشتگی است. اگر بتوان از پژوهشهایی همچون تاثیر تحولات سیاسی ـ تاریخی در شکلگیری مضامین اصول قانون اساسی، سخن گفت آنگاه مشخص میشود که نگاه تکبعدی تا چه حد میتواند کوتهبینانه باشد؛ زیرا به جای شناخت موضوع و بدفهمی آنچه بناست شناخته شود منجر میشود.
تاریخ از پایین، هستی بیبنیان و سیاست مقاومت
«تاریخ از پایین، هستی بیبنیان و سیاست مقاومت» عنوان مقاله میثم قهرمان در این همایش بود. وی با تاکید بر تاریخ به عنوان هستی بیبنیان گفت: در این نوشتار تاریخ را به عنوان هستی بیبنیانی تعریف میکنیم که همواره ضوابط قدرت مسلط برای سیاستورزی، بنیانی را برای آن میسازند و بیان دیگر با مبنا قرار دادن اندیشههای دریدا، درصدد نشان دادن رابطه میان تاریخ و سیاست مقاومت و رهایی بهعنوان بازپرسی از تاریخ هستیم.
قهرمان در ادامه با اشاره به شالودهشکنی تاریخ عنوان کرد: تاریخ قابل شالودهشکنی است؛ بدین معنا که میتوان در آن ردپای زمانها، چیزها و دیگرانی را یافت که حضورشان نادیده گرفته شده است و برای بیان این تجربه تفاوت نیازمند به کارگیری روابط قدرت ریز انسانی هستیم تا از این طریق، از تاریخ به مثابه یک هستیشناسی کلان عبور کرده و به تاریخ به مثابه هستیشناسیهای بیبنیان توجه کنیم. هستیشناسیهایی که انسان را قادر میسازند برگزینند. بیندیشند و عمل کنند و با عیان کردن امکانات و محدودیتهایشان به آن چیزی که هستند، تبدیل شوند.
بازسازی نسبت تاریخ و معرفت سیاسی
در ادامه نشست دوم تورج رحمانی با مقالهای با عنوان «بازسازی نسبت تاریخ و معرفت سیاسی» با اشاره به تفاوت در تبیین نسبت میان تاریخ و شئون زندگی انسان بیان کرد: تاریخ در سپهر معرفت بشری همواره از موقعیت ویژهای برخوردار بوده است. روایتهای متفاوت در تبیین نسبت میان تاریخ و شئون زندگی انسان شاهدی بر جایگاه متفاوت آن به شمار میرود. اگرچه در خصوص روایتهایی چون تاریخگری به مثابه قائلشدن به سیری مشخص و از پیش تعیین شده برای تاریخ بحثها و مناقشههای بسیاری درگرفته است و در این باب اندیشمندانی چون پوپر آن را زمینهساز توتالیترایسم و جامعه بسته میدانند و از همین زاویه در رهیافت فلاسفهای چون هگل و مارکس میتازند اما این به معنای انکار حیثیت تاریخی زندگی و اندیشه انسان نیست.
وی با تاکید به ماهیت تاریخی اندیشه انسان افزود: در همین راستا اندیشمندانی چون دیلتای و هایدگر به ماهیت تاریخی اندیشه انسان تاکید داشتهاند. به این معنا که امکان زندگی و اندیشه برای انسان با تاریخ میسر خواهد بود. به تعبیری در این روایت تاریخ از شأن وجودی برای انسان برخوردار میشود. به یک معنا تاریخ در ارتباط با انسان دارای شأن وجودی میشود از این رو در معرفت سیاسی نیز چه در وجه فلسفی و چه وجه تئوریک آن ارتباط ویژهای با تاریخ شکل میگیرد که این ارتباط بیانگر همان شأن وجودی است بدین سان امکان وجود و تحقق فلسفه و نظریه سیاسی با تاریخ میسر میشود.
از حقیقت و امر سیاسی تا تلاقی تاریخ و سیاست در یک پرسش
نشست چهارم این همایش به ریاست دکتر شقایق حیدری، عضو انجمن علوم سیاسی و با ارایه مقالههایی از سوی رضا نصیری حامد، عضو هیات علمی دایرهالمعارف اسلامی، محمدجواد غلامرضا کاشی، استادیار علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی و حسین مصباحیان، استادیار گروه فلسفه دانشگاه تهران برگزار شد.
رضا نصیری حامد با تکیه بر نظریههای آلن بدیو در مقاله «حقیقت، رخداد و امر سیاسی با نگاهی به آرای آلن بدیو» گفت: حقیقت به مثابه امری مطلق و استعلایی به روشهای مختلفی درک و بیان شده است. در کنار دیدگاههایی که آن را قابل دسترسی و بازنمایی نمیدانند، دیدگاههایی هم بودهاند که حقیقت را قابل فهم و دریافت میدانسته و بر امکان بازنمایی آن به طرق گوناگون باور داشتهاند. در این میان آلن بدیو بر این باور است که حقیقت فینفسه قابل دریافت و تجربهکردن نیست. بنابراین برای فهم آن باید به مشخصههایی توجه کرد و حقیقت در آنها ظهور و تبلور مییابد. حقیقت از نظر وی نه در فلسفه بلکه در حوزههای چهارگانه سیاست، عشق، هنر و علم متجلی میشود.
وی با تعریف رخداد در ادامه عنوان کرد: مساله مورد توجه «بدیو» در هر یک از حیطههای فوق رخداد یعنی چیزی است که اتفاق میافتد و در وضعیت متداول و معمول گسست و شکاف ایجاد میکند. رخداد هرچند در شرایط تاریخی خاصی رخ میدهد، اما در عین حال از شرایط خاص و منحصر به فردی برخوردار است که آن را فراتر از تکرار و روزمرگی قرار میدهد به همین سبب است که رخداد میتواند نماینده و نشانهای از حقیقت باشد چون حقیقت نه در وجه استعلایی و ماورایی خود بلکه در همین قالب رخداد خود را باز نمینمایاند.
این بیان مشابه توصیف امر سیاسی و حاکمیت سیاسی است که کارل اشمیت آن را به عنوان معجزه بیان کرده بود. هرچند حقیقت خود را در رخدادها متبلور میکند و نیز به رغم اینکه بدیو به رخداد اهمیت زیادی میدهد، با این حال حقیقت به رخدادهای موجود فرو کاسته نمیشود. این امر او را از نسبیگرایی و پساساختارگرایی دور میکند چون وی بر این باور است که حقیقت به خودی خود نامتناهی است ولی همزمان سعی دارد آن را با رخدادهای متکثر موجود آشتی دهد.
دانش سیاسی به منزله تاریخ با نگاهی به روایت ویتگنشتاینی
محمدجواد غلامرضا کاشی با مقالهای با عنوان «دانش سیاسی به منزله تاریخ» با نگاهی به روایت ویتگنشتاینی اظهار کرد: فیلسوفان و دانشمندانی که روایت ویتگنشتاینی از فرمهای زندگی و بازیهای زبانی را به حوزه علوم انسانی انتقال دادند از امکانی دیگر نسبت میان علوم انسانی و منجمله علوم سیاسی و تاریخ پرده برداشتهاند. در این روایت نه تنها تاریخ راه به انحلال یا حاشیه نمیبرد بلکه به عکس علوم سیاسی است که خود به نحوی به تاریخ تبدیل میشود و به این معنای دوگانه پیشین میان تاریخ و علوم سیاسی منحل میشود. آنچه موجب این تحلیل است بازتعریف مفهوم وضع واقعه، یک ابژه یا چیز مستقل از ذهن و مستقل از زمینه و دیگر وضعهای واقع نیست. آنچه یک وضع واقع است در حقیقت از جنس ربط و نسبت است.
این استادیار دانشکده علوم سیاسی علامه در ادامه با اشاره به ظهور دانش سیاسی به منزله مطالعات تاریخی اشاره کرد و گفت: ظهور دانش سیاسی به منزله مطالعات تاریخی، حاصل ناامیدی از شکلدهی به روایتی ارزش زدوده از علم سیاست است. شکست تلاشهای رفتارگرایان برای شکلدهی به علم سیاست با قواعد عام و جهانشمول، پیوند میان علم و هنجارهای اخلاقی را در حوزه سیاست اجتنابناپذیر کرده است.
تلاقی تاریخ و سیاست در یک پرسش فلسفی
حسین مصباحیان در مقاله «تلاقی تاریخ و سیاست در یک پرسش فلسفی: حقوق جهانی بشر یا تکلیف جهانی دولتها؟» با اشاره به اصول مندرج در اعلامیه جهانی حقوق بشر (1948) افزود: آیا اصول مندرج در اعلامیه جهانی حقوق بشر 1948 به راستی جهانی هستند یا همچنان که بسیاری از متفکران حوزههای مختلف علوم انسانی بحث کردهاند، سندی است ریشه گرفته از فرهنگ، فلسفه، تاریخ و وقایع سیاسی غرب و از این رو با سنن فرهنگی ـ فلسفی ملل غیرغربی ناسازگار است.
آیا ادعای یک دولت مبنی بر ضرورت تاکید بر سنن و شاخصههای فرهنگ بومی، میتواند تعیین کننده قلمرو و حقوقی باشد که ملت آن دولت باید از آن برخوردار باشند؟ آیا در فراسوی پرتنش دو سویهگرایی بین هژمونی فردگرایی (متکی به حقوق فردی ـ سیاسی) و مقاومتهای فرهنگی ملل غیرغربی، مللی که مستعد به صحنه آوردن حقوق اجتماعی ـ اقتصادی بشر هستند، میتوان از ضرورت گشودن راهی سوم، راهی که در آن حقوق فردی و حقوق اجتماعی با هم همراه شوند، سخن گفت؟
مصباحیان در ادامه مقاله در صدد پاسخ دادن به این سوالات برآمد و گفت: این مقاله با ارجاع به سوالاتی که فهرست شد، تلاش کرده است تا با قرار دادن اعلامیه جهانی حقوق بشر (1948) در مدح تاریخی ـ فلسفی آن و نیز در متن جهانی آکنده از تنوعات فرهنگی، نتیجه بگیرد که اعلامیه موجود به جهانی حقوق بشر نمیتواند اعلامیه جهانی برای بازتاب حقوق اساسی بشر تلقی شود اما میتواند و باید منشوری جهانی برای تکلیف دولتهای قلمداد شود و چون چنین است ضرورت دارد اعلامیه جهانی موجود به نفع اعلامیهای قویتر، اعلامیهای که هم شامل دخالت همه فرهنگها و هم حاوی حقوق اجتماعی بشر باشد، حرکت داده شود.
رویکرد تحلیلی افقی نو در همکاریهای میان رشتهای
سخنرانی پایانی نشست روز نخست «همایش تاریخ و علوم سیاسی« به «رویکرد تحلیلی افقی نو در همکاریهای میانرشتهای؛ مورد تاریخ سیاسی» اختصاص داشت که دکتر محمد علی اکبری، استادیار گروه تاریخ دانشگاه شهید بهشتی تهران آن را ارایه کرد.
وی با اشاره به ویژگیهای رویکرد تحلیلی افزود: رویکرد تحلیلی با پیش فرض تفریطگرایان همرای است که امر تاریخی در مقام هستیشناختی پاره پاره است و این چند پارگی است که خاصبودگی به پدیدههای تاریخی بخشیده است. در رویکرد تحلیلی خاص بودگی امر تاریخی به دو معنا درنظر گرفته میشود. همانند تام میان پدیدههای تاریخی و دیگر خاص بودن ادوار تاریخی حیات تاریخی انسانها. بر این اساس در رویکرد تحلیلی، تاریخ بشر در ادوار جهانی دورهبندی نمیشود اما باید توجه داشت که پذیرش شکلهای متعدد هستی تاریخی به این معنا نیست که نتوان آن را با شیوه مشترکی شناخت.
وی ادامه داد: رویکرد تحلیلی با قرار دادن «الگو» به جای «نظریه» جهانشمول و قائل شدن به استقلال نسبی «مفاهیم» از دستگاههای نظری امکان حصول معرفت تاریخی را امکانپذیر میسازد.
این استاد دانشگاه تاریخ شهید بهشتی با اشاره به رویکرد تحلیلی تاریخ سیاسی اظهار کرد: تاریخ سیاسی تحلیلی؛ در منظر رویکرد تحلیلی، تاریخ سیاسی از مطالعه الگومند استفادهای از مفاهیم مشروط برای شناخت تحولات و پدیدههای سیاسی در تاریخ استفاده میشود. پژوهشگر در این نوع تحقیق میتواند از الگوها تو مفاهیم علوم سیاسی به طور مشروط استفاده کند.
در پایان روز نخست همایش «تاریخ و علوم سیاسی» پرسش و پاسخ از سوی حاضران در جلسه مطرح شد.
نظر شما