اختصاصی ایبنا در سالگرد درگذشت عبدالهادی حائری
انسانی که انسان ماند و با امید زیست/ یادداشت محسن جعفری مذهب
محسن جعفریمذهب، تاریخپژوه و عضو هیات علمی سازمان اسناد و کتابخانه ملی در یادداشت خود میگوید: دكتر عبدالهادی حائري تا توانست خود را از برخي عذرها رهاند و زندگينامه انساني خود را نوشت. زماني كه از ادامه زندگي جسماني نااميد شده بود نام اميد را براي شخصيت كتابش برگزيد.
دکتر محسن جعفریمذهب، ایرانشناس و نسخهپژوه کتابخانه ملی که دانشجوی پیشین دکتر حائری بود، در یادداشتی نوشته است:
«پيشتر بهطور مفصل نوشتهام كه زندگي علمي دانشمندان مانند كوه يخي است كه آثار منتشر شدهشان تنها بخش بيروني و ديدني آن است. و متاسفانه تنها از همين بخش است كه در ارزيابي كارنامه علمي دانشمندان بهره گرفته ميشود. بخش عمده تاريخ علم هرگز نوشته نميشود. اگر دانشمند خود ننويسد، ديگران بايد با تلاشهايي چون مصاحبه و خاطرهنويسي يا تحريك و تشويق دانشمند به خود زندگينامهنويسي، يا سرانجام مصاحبه با شاگردان و بازماندگان و بررسي آثار و اسناد و دست نوشتهاي بهجاي مانده از استاد، شايد به بخشي از بخش پنهان كوه يخ دست يابند و شايد نيابند. و چه خوب كه خودشان بنويسند كه كمتر مينويسند و عبدالهادي حايري از معدودترين آنها بود و آن هم با استفاده از انواع نامهاي مستعار و مختصر و...
نوشتن سرگذشتنامه و خاطرات كه اكنون رسم شده (و البته رسم بسيار خوبي هم هست) آثاري بسيار پاستوريزه به نمايش ميگذارند. افرادي كه تا توانستهاند در طريق قانون و شرع و اخلاق ره سپردهاند. آثاري كه از نويسنده و گوينده يك توجيهگر همه اعمال زندگي نشان ميدهد. با حذف همه بيراهيها و اشتباهات كه به گمان من كارساز نيست.
من در آخرين بخش زندگي عبدالهادی حائری شاگرد دانشگاه مشهد و گروه تاريخ شدم كه مصادف با بيماري وی بود و كلاسهاي تاريخ ايشان يك در ميان و برخي در منزلش برگزار ميشد. من هم كه ساكن مشهد نبودم و تنها در روزهاي درسي به مشهد ميرفتم حتي كمتر فرصت رفتن به اتاق دانشگاهي و منزلش را داشتم. شايد بهتر بود شاگردان قديميترش كه از روزهاي اول آمدنش به مشهد در حضورش بودند دربارهاش بنويسند اما در غياب يا بيخبري آنها، كمي درباره كتابش بنويسم.
نفس نوشتن خاطرات علمي و سرگذشت تلخ و شيرين فعاليتهاي علمي مقدس است و از عالم و عالم زادهاي چون عبدالهادي حائري مقدستر. او كه قيد و بند اخلاقي و مذهبي بيشتري در نوشتن مطالبي داشت كه به ديگران نيز مربوط ميشد. از نوشتن افعال بچگانه و كودكانه تا برخي اعمال عاشقانه و شايد غيراخلاقي كه مناسب طبع انساني انسان است اما به حكم شرع اقرار به گناه شمرده ميشود تا ابراز دشمنيهاي قوم و خويش و سنگ اندازيهاي آنان در پيشرفت علمي كه شايد گلههاي خانودگي را بر ميانگيخت. از بيان شكستهاي خود ابايي نداشت. از دوستيها و دشمنيها.
به گمان من دكتر حائري بيش از همه اعتقاد داشت كه انسان انسان است و بايد او را انساني ديد، با تمام كم و كاستيها. اعتقاد داشت انسان قديس نيست كه همه اعمال و رفتار و گفتارش مطابق عرف و شرع و قانون و اخلاق باشد. دكتر حائري در غرب درس خواند و خاطراتش نمونه اعترافات است كه با فرهنگ مسيحي سازگارتر است و البته نوشتن و گفتنش بدون مشكلات شرعي نيست. چگونه ميتوان سرگذشت و خاطرات را نوشت و از اشخاص ديگر بد نگفت و غيبت نكرد و اتهام نزد و در اماكن غيرقانوني و غير شرعي حضور نيافت و با افراد غيرموجه ديدار و صحبت نكرد. دهها عذر شرعي و قانوني و عرفي و اخلاقي باعث ميشود كه انسان همه را نگويد يا همه را راست نگويد يا سربسته و مستعار و با طعنه و كنايه بگويد. دكتر حائري تا توانست خود را از برخي از اين عذرها رهاند و زندگينامه انساني خود را نوشت و از اين جهت ارزش بزرگداشت و توجه بيشتر را دارد. زماني كه از ادامه زندگي جسماني نااميد شده بود نام اميد را براي شخصيت كتابش برگزيد.
آخرين بار دو هفته پيش از مرگ انسانياش او را در بيمارستان قائم مشهد ديدم. تا مرا ديد گفت چطوري آقاي جعفري ... بعد نيم ساعت درباره نامگذاريهاي عجيب و غريب گفتيم و خنديديم و اينكه نام اصلي خانوادگيش چه بوده و پدرش بهخاطر علاقه به فلسفه چه نامي را انتخاب كرد و چگونه پس از مرگ پدرش و توسط دايياش توانست نام حائري را براي خود برگزيند. دوربين همراه داشتم اما خجالت كشيدم عكس بگيرم. شايد براي كمتر كسي نوشته باشم اما براي او مينويسم كه تنها يك انسان بود با تمام مشخصات انساني. انساني كه تنها به اميد زنده بود و با اميد زنده ماند.»
نظر شما