در «نارنجی پوش» داریوش مهرجویی بازی کرده، تعدادی فیلمنامه نوشته، چند کتاب مستقل دارد و برای کتاب های زیادی طرح زده و تصویرگری کرده است.
توی خانه اش هم کتابخانه ای دارد با هزاران جلد کتاب و خلاصه هرچه یادش می آید خودش را در حال خواندن و خواندن و خواندن دیده است.
اردشیر رستمی که این روزها سخت در حال نقاشی کشیدن برای برپایی نمایشگاه آثارش است، مثل همیشه با نگاهی ویژه و راهکارهایی متفاوت پا به بحث مان گذاشت. از تجربه کتاب هایی گفت که در سطل آشغال انداخته و جلدهایی که هنوز هم پاره شان می کند! و از خیلی چیزهای دیگر کتاب و کتابخوانی. گفتگوی ایبنا با او را بخوانید.
پیشنهاد شما برای کم کردن فاصله کتاب و کتابخوانی مان با دنیا چیست؟
در وهله اول باید از تشکل هایی که کتاب را به خوبی می شناسند حمایت شود. چاپ کتاب یک مقوله است و عرضه آن مقوله ای دیگر. متأسفانه ما در توزیع و عرضه، مشکل داریم و به درستی نمی توانیم این کالای فرهنگی را به دست مردم برسانیم. هر جامعه ای نیازمند دانش است و اگر کتاب، خوب عرضه شود افراد به سراغ آن می آیند.
نکته بعد هم این که از برگزاری نشست های کتاب غافل نشویم؛ این نشست ها می توانند نقش بسزایی در حل مشکلات موجود داشته باشند. البته تلویزیون هم خیلی می تواند به این موضوع کمک کند، اما متأسفانه اهل فرهنگ نیست و سیاستش، ترویج بی فرهنگی است!
به دامِ پر زرق و برق کتاب هایی با اسم قشنگ و متن دروغ افتاده اید؟
خیلی زیاد. (با تأکید) از کودکی تا همین امروز. در بچگی پول هایم را جمع می کردم و از کتاب فروش های کنار خیابان، یک کتاب 50 یا 100تومانی می خریدم. کتاب توی پلاستیک بود و فروشنده نمی گذاشت آن را باز کنم و ببینم. تازه بعد از خرید و ورق زدن متوجه می شدم درباره موضوع دیگری است! مثلا من می خواستم از هیپنوتیزم بدانم سر از جادو جمبل در می آوردم! بنابراین بی درنگ، کتاب را پاره می کردم و در سطل آشغال می انداختم.
پس در انتخاب کتاب، زیاد اشتباه کرده اید؟
بله. اسم های قشنگ، فریبم می دادند.
یعنی کتاب ها را به خاطر اسم یا طرح جلدشان انتخاب می کنید؟
نه. الان دیگر مسئله فرق کرده است. حالا دیگر قبل از خرید هر کتاب درباره اش پرس و جو می کنم و تا چند صفحه از آن را نخوانم، نمی خرم. البته پیش آمده که کتاب هایی را به خاطر طرح جلد یا بی فرهنگی موجود در آن نخریدم. خیلی از کتاب ها را هم به خاطر متن شان می خرم اما چون طرح جلدشان بد است، جلد را پاره می کنم!
این طوری که خراب می شود!
نه. اتفاقا آن را اصلاح می کنم. کتاب باید از نظر زیبایی شناسی دارای مؤلفه هایی باشد که وقتی نیست، مجبورم جلدش را پاره کنم و پلاستیک بگیرم!
اردشیر رستمی، تازه های کتاب را چه طوری سراغ می گیرد؟
همیشه در کتاب فروشی ها هستم(می خندد). البته اگر فرهنگ استفاده از اینترنت را بلد بودیم، گشت و گذار مجازی هم می توانست کتاب های خوبی نصیبمان کند. اما من زیاد با اینترنت رابطه ای ندارم چون وقتم را می گیرد و از متن، روانه حاشیه ام می کند.
پس حسابی هوای کتاب های کاغذی را دارید و دور آنلاین، خط کشیده اید!
تا امروز فقط کاغذی خوانده ام. البته کار درستی نیست چون به قطع درختان منجر می شود. به نظرم تا بیش از این طبیعت نابود نشده، باید از چاپ کتاب های کاغذی جلوگیری شود.
در گرانی و ناخوشی بازار نشر، چه طور مردم را به خرید و صرف کتاب دعوت کنیم؟
اگر مردم چیزی را دوست داشته باشند، برایش هزینه می کنند. وقتی حاضرند 150 هزار تومان برای خوردن یک وعده غذا در فلان رستوران بپردازند، کتاب را هم اگر به همان اندازه خوشمزه باشد و نیازهایشان را رفع کند می خرند.
یعنی گرانی، عامل بازدارنده خرید نیست و پای عشق و خوشمزگی کتاب که در کار باشد همه چیز حل می شود؟
شاید کتابی گران باشد اما ممکن است در آن با جمله ای مواجه شوید که زندگی تان را زیر و رو کند و این میلیاردها تومان می ارزد. پس نباید به قیمت پشت جلد، فکر کرد؛ محتوا بسیار با ارزش تر از قیمتی است که می پردازید.
اما این که گفتید شامل همه کتاب ها نمی شود!
خب دیگر باید حواستان باشد تا به دام پر زرق و برق کتاب های دروغ نیفتید و پولتان هدر نرود.
پس آقای کاریکاتوریست برای خرید کتاب های خوب دست به جیب است و گران بودنش هم اهمیتی ندارد؟
صد در صد. البته باید بگویم کتاب، گران نیست چون هیچ چیز خوبی گران نیست!
کاریکاتوریست و شعار؟!
باور قلبی ام را گفتم؛ از شعار دادن فرار می کنم.
بسته پیشنهادی اردشیر رستمی، از دنیای کتاب های جذاب و خواندنی؟
بی شک هر کتابی را که بخوانید خیلی خوب است و اندیشه تان رشد می کند. در دوران سربازی، یک تکه روزنامه کنار سطل آشغال پادگان پیدا کردم که در آن شعری از محمد الماغوط شاعر سوری بود. همان روزنامه پاره مرا با شعر جهان آشنا کرد. به نظرم حتی خواندن روزنامه باطله را هم از دست ندهید چه رسد به کتاب.
بیشتر حوالی چه کتاب هایی، پرسه می زنید؟
کتاب های شعر. اتفاقا پرسه های دوست داشتنی و خیال انگیزی هم دارم. معمولا آثار شاعرانه ای که به بازار می آید را از دست نمی دهم. البته به اشعار رضا حیرانی، مرتضی محمودی، مسعود احمدی و سپیده جدیری بیشتر علاقه مندم. از مطالعه معماری و هنر هم غافل نمی شوم. اما این روزها با شعرهای شاعران بزرگ روس پرسه می زنم.
پس بازی در نقش شهریار حسابی کار خودش را کرده و هوایی شعر شدید.
( می خندد) نه. بازی در سریال شهریار، بخش کوچکی از زندگی من بود و ذاتا عاشق شعرم.
روزگار بی کتاب مثل؟
تنه خشک درختی در برهوت که دیگر توانایی جوانه زدن ندارد.
نظر شما