در عرضه و فروش كتاب همه اين عوامل موثرند. آنچه امروزه با آن مواجهيم نامناسب بودن شرايط بسياري از اين عناصر است. مثلا وقتي در باره توزيع كتاب سخن گفته ميشود نبايد از اين نكته غفلت كرد كه پخشكننده كتاب نيز با مشكلات خاص خود مواجه است و نميتوان او را مقصر نهايي معرفي كرد. لازم است شرايط كتابفروش، خواننده كتاب در شهرستانها، حمل و نقل كتاب و مانند اينها را در نظر داشت. براي پخشكنندگان كتاب اصلا به صرفه نيست كه كتابها را به شهرستانها بفرستند. دليل اين امر هم اندكبودن خوانندگان كتاب در شهرستانهاست. در نظر بگيريم موزع يا همان پخشكننده، بخواهد اثري را به شهرستان ارسال كند. اولا چون خواننده كم است بنابراين كتابفروشها هر كتابي را حتي به امانت هم نميگيرند. دوم اينكه حتي اگر كتابفروش حاضر به قبول كتاب شود و آنرا به امانت بگيرد ممكن است كتاب مدتها در قفسه بماند و سرمايه پخشكننده، از جريان بيفتد. نكته بعد آنكه وقتي تعدادي از كتابها پس از مدتي، فروش نرفت كتابفروش آنرا به پخشكننده كتاب عودت ميدهد كه هزينه عودت كتاب به تهران بايد توسط پخشكننده پرداخت شود. علاوه بر همه اينها بخشي از كتابها هم در اثر جابهجاييهاي مداوم صدمه ميبينند كه خسارت آنرا هم بايد پخشكننده بپردازد. حتي اگر فرض كنيم كه تعدادي كتاب هم فروش رفت، زمان فروش، به اندازهاي زياد است كه بخشي از سرمايه پخشكننده را راكد ميكند.
به اين ترتيب اگر كتاب به شهرستانها ارسال و خوب توزيع نميشود نتيجه خواست و اراده پخشكننده نيست بلكه شرايط است كه او را وادار به اتخاذ چنين تصميمي ميكند.
در اين مورد حتي كتابفروش هم مقصر نيست. او فضاي اندكي براي كتاب دارد و قفسههاي او نميتواند جاي صدها كتاب منتشرشده باشد. بنابراين او مجبور به انتخاب است و طبيعي است كتابي را انتخاب كند كه امكان فروش آن بالا باشد و چه كتابي بهتر از كتابهاي كمكآموزشي!
به عنوان نمونهاي ديگر ميتوان به كتابخانهها هم اشاره كرد. اگر قرار است كتابي ديده شود بايد همه عوامل از جمله اين مراكز شرايط را براي ديدهشدن فراهم آورند. اگر كتابخانهها كتابهاي خاصي را خريداري و در قفسههاي خود جاي دهند صد البته همه كتابها ديده نخواهند شد. البته اين بدان معنا نيست كه اگر نهاد كتابخانههاي عمومي كشور صرفا دست به خريد كتابهاي موردنظر خود بزند كتابهاي خريدارينشده اصلا ديده نشوند. نبايد فراموش كرد خريد كتابهاي خاص از طرف اين نهاد، قبل از همه به اعتبار كتابخانهها صدمه ميزند و باعث ميشود سالنهاي مطالعه صرفا به خواندن كتابهاي درسي اختصاص پيدا كند.
نقش نويسندگان هم در فروش كتاب اهميت زيادي دارد. در كشورهاي ديگر نويسندگان از هر فرصتي براي معرفي كتاب خود بهره ميبرند. البته اين فرصت را بيشتر ناشران در اختيار نويسندگان قرار ميدهند اما نويسندگان با حضور در مجامع مختلف و حتي مسافرتهاي طولاني به ديدار خوانندگان ميروند و در باره كتاب خود با آنها به صورت چهره به چهره به گفتوگو ميپردازند. نويسنده ايراني كمتر به اين نكته توجه دارد گرچه در همين مورد هم موانع و مشكلاتي هست كه بخشي از آنها خارج از اراده نويسنده است. مثلا ناشران با بنيه ضعيف خود قادر نيستند هزينههاي سفر يك نويسنده را تامين كنند. يا براي حضور نويسنده در يك مدرسه يا دانشگاه يا مركز بايد مجوزهايي صادر شود كه كار را با مشكل مواجه ميكند.
راديو و تلويزيون هم در اين باره تاثيرگذارند. آيا اين رسانه همانقدر كه براي يك بازيگر يا فوتباليست هزينه ميكند براي معرفي نويسندگان كشور، با سليقهها و افكار متنوع، سرمايهگذاري دارد؟
به هر تقدير چرخه نشر و فروش و معرفي اثر، چرخهاي چند وجهي و كاملا پيچيده است. كافي است وضع اقتصادي جامعه باعث صدمه زدن به طبقه متوسط، كه بيشترين كتابخوان را دارد، شود تا فروش كتاب بهشدت افت كند.
كتاب و نويسنده در صورتي ميتوانند به خوبي در جامعه معرفي شوند كه همه اين عناصر مهيا باشد. با اينهمه و در صورتي كه شرايط آماده نباشد نبايد نويسنده از نوشتن دست بدارد. به يقين از جمله عواملي كه ميتواند در پيدايش شرايط مطلوب براي كتاب بسيار موثر باشد نوشتن و نوشتن است. بايد نويسنده بنويسد تا از خلال آن، هم خود را به جامعه معرفي و هم راه را براي عرضه هر چه بهتر كتاب هموار کند. ننوشتن، نه تنها مشكلي را حل نميكند كه بر دامنه مشكلات خواهد افزود. كسي كه ننويسد حضورش در جامعه به صفر ميرسد و كتابي هم به جامعه روانه نميشود. بايد نوشت. يادمان باشد كتابهاي زيادي هم هست كه فروش خوبي دارند.
نظر شما