اشکالها و پیامدهای خطرناک این نگرش و روش را در چند نکته میتوان برشمرد:
1. ارزش حدیث و اهمیت پرداختن به آن و دلیل پیدایش علم حدیث، به دلیل نسبت حدیث به معصوم و اعتبار قول (سخن)، فعل (کار) و تقریر (سکوت تأییدآمیز) معصوم است. ارزش حدیث معصوم از این روست که در راستی و درستی قول، فعل و تقریر معصوم، تردیدی نیست. معیار اندیشه و عمل است. اگر حدیثی از معصوم باشد و آن را نفهمیم، باید خود را به حد فهم آن بالا بکشیم. باید آن را تا میتوانیم توجیه کنیم، از رد آن و تردید در صحت و حقانیت موضوع آن بپرهیزیم و دیگر معلومات و اطلاعات خود را بر اساس آن اصلاح کنیم. قول، فعل یا تقریر دیگران، هرچند عالمی ربانی یا دانشمندی بزرگ باشند، چنین وزنی ندارد چرا که احتمال نقص و خطا در آنان میرود.
از سوی دیگر، هر سخن درست نیز موضوع علم حدیث نیست. سخن درست در عالم بسیار است اما سخن معصوم نیست. جای آن سخنان در علوم دیگر است.
بنابراین اگر شما متنی را به عنوان حدیث معصوم پیش روی خواننده میگذارید، باید مطمئن باشید که حدیث معصوم است.
2. وقتی شما متنی را به عنوان حدیث معصوم پیش روی مخاطب میگذارید، تلقی مخاطب این است که آن بیتردید حدیث معصوم است. اگر حدیث معصوم نباشد یا تردید در این باشد که حدیث معصوم است یا نه، شما به مخاطب دروغ گفتهاید. اگر تردید در آن است، یا باید این تردید را به مخاطب منتقل کنید یا از نقل آن درگذرید. عالمانی نامدار برخی از این روایتهای مشکوک را «به گمان صحت» یا از بیم رد احتمالی حدیث معصوم در کتاب خود آوردهاند اما خوانندگان «با یقین به صحت»، آنها را خوانده و نقل کردهاند.
3. تشخیص این که متن یک نقل، بیاشکال یا مفید است یا نه، بسیار دشوار است. نقلهایی نامعتبر و دارای مشکلات سندی هستند که برخی از عالمان نامدار، آنها را مفید و بیاشکال تشخیص دادهاند و در کتابهای خود مکرر نقل کردهاند اما با نگرش تحقیقی، معلوم شده است مخالف قرآن، مخالف روایات معتبر، مخالف عقل، مخالف علم و یا مخالف حس بودهاند. نباید تعجب کرد. عالمان نامدار، معصوم نیستند.
به فرض هم که یک نقل، بهواقع بدون اشکال باشد. مگر هر نقل بدون اشکال، سخن معصوم است؟ در نتیجه از اثبات صحت یک متن نمیتوان نتیجه گرفت که سخن معصوم باشد.
4. بنای برخی عالمان نامدار گذشته بر تلقی به صحت و قبول بسیاری از روایاتی بوده که سندشان مشکل داشته است. آنها به گمان خود راه احتیاط را پیش گرفته و از بیم رد حدیث معصوم، از رد نقلهایی مشکوک یا ضعیف خودداری کردهاند. توجه به این نداشتهاند که اگر معصومان بخواهند حدیثی به ما برسانند، آن را به روشهای ضعیف و به دست افراد دروغگو یا مشکوک به ما نخواهند رساند. مستندات دین خدا نیز آن قدر کم یا ضعیف نیست که با حذف موارد مجعول یا مشکوک، بر رکنی یا اصلی یا فرعی از آن رخنه یا لرزه افتد.
نتیجه برخی از این بهاصطلاح احتیاطها ورود روایاتی به کتابهای کهن حدیث شیعه و تلقی به قبول آنهاست، که ساختة دشمنان دانا یا دوستان نادان اهلبیت و مستلزم توهینهایی به معصوماناند.
از این رو صرف وجود نقلی در کتابی از عالمی معتبر، برای پذیرش و نقل آن به عنوان حدیث، کافی نیست. دروغ با نقل و تکثیر و ورود به کتابی از عالمی معتبر، راست نمیشود.
5. مراحل علمی اثبات درستی نسبت روایتی به معصوم و بحث دربارة متن آن از این قرار است:
(مرحلة 1) یافتن روایت همراه با سند آن در منبعی دست اول. در این مرحله، معلوم میشود که روایت، در منابع کهن دست اول است یا بعدها به متون شیعه وارد شده است.
(مرحلة 2) بررسی سلسلة سند روایت از نظر اتصال راویان به یکدیگر، معلوم بودن احوال راویان و درستی احوال آنان از نظر عدالت و وثاقت. در این مرحله معلوم میشود که روایت را میتوان متعلق و مرتبط به معصوم دانست یا نه.
(مرحلة 3) بررسی عدم مخالفت متن با مسلمات قرآنی، حدیثی، عقلی، علمی و حسی. از آنجا که احتمال خطا حتی در مورد راوی مورد اعتماد وجود دارد، در این مرحله، اگر روایت، مخالف یکی از مسلماتی باشد که از قرآن، روایات معتبر، موازین عقلی، اطلاعات علمی و ادراکهای حسی دریافتهایم، آن را کنار میگذاریم و خطای آن را ناشی از خطای دست کم یکی از افراد سلسلة سند میدانیم.
(مرحلة 4) بررسی و توضیح، تفسیر و در صورت لزوم، توجیه متن. در این مرحله، حدیثی را که بهراستی حدیث و سخن معصوم است، فهم میکنیم و میکوشیم که معانی نامفهوم یا اطلاعات نامعلوم آن را مفهوم و معلوم کنیم و راهی برای توجیه و حل تناقض یا تضاد احتمالی میان آن و دیگر اطلاعات یا روایاتی که داریم، بیابیم.
ملاحظه میشود که نخست باید ثابت کرد که نقلی بهراستی حدیث است، آن گاه در متن آن بحث و از آن دفاع کرد. دفاع از متنی که معلوم نیست حدیث باشد، کوشش بیهوده و کوفتن در خانهای بیساکن است.
6. باید آگاه باشیم که مشکل اصلی ادیان و مذاهب و اختلاف میان آنها، از دو چیز منشأ میگیرد: (1) دروغ گذشتگان و (2) باور آیندگان. اگر دروغ گذشتگان را باور کنیم و آن را به نسلهای آینده منتقل سازیم، خود در دروغگویی آنان سهیم شدهایم. نمیتوان کتابی را ــ فارسی یا عربی، معتبر یا نامعتبر، با نویسنده یا مترجمی عالم یا عامی، مشهور یا نامشهور ــ برداشت و روایتی را چشمبسته از آن برگزید و نقل یا بازنویسی یا تفسیر کرد یا مستند، دستمایه یا مقدمهای برای یک استدلال قیاسی، استقرایی یا تمثیلی قرار داد. چنان که گفته شد، ماهیت دروغ بودن یک دروغ، با نقل مکرر شخص یا اشخاص معتبر، یا تکرار و تکثیر آن تغییر نمییابد. از این رو نقل یک دروغ و یک جعل، به اعتبار شیوع آن، اگر دانسته باشد، نشر اکاذیب و اگر نادانسته باشد، در بهترین حالت، سادهلوحی و خوشباوری است وگرنه خود گونهای از دروغگویی به حساب میآید.
7. دفاع از نقلی با سندی مخدوش یا راویانی دروغگو یا ناشناس، دفاع از دروغ یا جعل یا موارد مشکوک است. این یعنی به رسمیت شناختن جعل، دروغ یا شک به عنوان منبعی برای علم و آگاهی دینی، نهادن بنیاد دین بر پایههایی سست، ارتقای مقام دروغگویان، جاعلان، قصهسازان و خرافهپردازان به حجتهای عقیدتی، فقهی، اخلاقی و تاریخی دین و اهمیت دادن به حرمت حدیثسازان بیش از حرمت معصومان.
8. خداوند به انسان عقل داده است تا معیاری در کنار دین، میزانی برای سنجش جایگاه انسان و حجتی میان انسان و پروردگارش باشد. گوینده یا نویسندهای که از وجود جعل و موارد مشخص آن در منابع روایی آگاه میشود، دیگر در نقل و بازنویسی دربارة معصومان یا از معصومان، حجتی برای تسامح، پژوهشگریزی و دست کم سستی در مراجعه به منابع نقادانه و آگاهیبخش و مشورت با پژوهشگران راستین حدیث، ندارد.
9. با توجه به کمبود یا نبود محدثان راستین و اهل تحقیق، برای پذیرش یک نقل به عنوان حدیث، تنها اعتماد به سخن عالمانی میتواند ملاک قبول یا رد یک روایت قرار گیرد که:
• متخصص و ناقد حدیث باشند و بتوانند دیدگاههای عالمان حدیث و مؤلفان آثار حدیثی را نقد و ارزیابی کنند.
• مندرجات و دستورهای کتابهای علوم حدیث (رجالالحدیث و درایهالحدیث) را نادیده نگیرند.
• نپندارند که سخن جاعلان (از طریق کتابهای اهل سنت یا به وسیلة خود شیعیان) به کتابهای حدیث شیعه راه نیافته است.
• نترسند که با رد یک نقل، مبادا حدیث معصوم را رد کرده باشند.
• نترسند که با رد حدیثی از یک کتاب معتبر، مبادا روح مؤلف آن را بیازارند یا او و اثرش را کمارزش جلوه دهند بلکه بهعکس، معتقد به شادمانی مؤلف و سپاس آن روح بزرگ از اصلاح خطای خود و کجروی آیندگان باشند.
• به توجیه یک نقل پیش از بررسی سند آن و اطمینان سندی به نسبت آن با معصوم دست نزنند.
• اگر ادعای حدیث بودن یا نبودن متنی دارند، آن را با ارایه نخستین و معرفی کهنترین منبع نقل، همراه با بررسیهای سندی و متنی آن به اثبات رساند.
10. از آن چه آمد، این موضوع باید برای خواننده روشن شده باشد که بر اساس روش عالمان پژوهشگر شیعه:
10ـ1. برای قبول روایات و استناد به روایات، باید نخستین منبع و مأخذ آنها را یافت و سند آنها (یعنی: سلسلة راویان آنها تا معصوم) را بررسی کرد. تنها روایات معصومان، آن هم از طریقِ (یعنی: سلسلة راویانِ) مورد اعتماد قابل پذیرش است زیرا اولاً در راستی و درستی سخن و کار معصومان تردید نیست و ثانیاً احتمال خطای راوی مورد اعتماد، اندک است.
10ـ2. روایاتی که سندی قابل قبول ندارند، قابل انتساب به معصوم نیستند گرچه محتوای آنها بیاشکال باشد، زیرا هر سخن یا کار راست یا درست، سخن یا کار معصوم نیست.
10ـ3. روایاتی که مخالف قرآن یا یکی از مسلمات عقلی، علمی، دینی یا حسی باشند، مردودند و قابل استناد نیستند گرچه راویان آنها مورد اعتماد باشند، زیرا راویان مورد اعتماد نیز معصوم نیستند و احتمال خطا برای آنها میرود.
10ـ4. بنابراین نمیتوان کتابی حدیثی یا تاریخی برداشت و به اعتماد نام و شهرت نویسنده یا گردآورنده یا شهرت محتویات آن، به هر چه در آن است، اعتماد کرد و آن را دستمایة سخنرانی، بازنویسی یا اقتباس ادبی و هنری قرار داد چرا که ماهیت یک دروغ یا خطا، با نقل و تکثیر آن ــ حتی به وسیلة بزرگان دین و دانش ــ تغییر نمییابد.
برخی شبهههای روششناختی و پاسخ آنها
با این حال شبهاتی در پیروی از این روش حدیثشناسانه وجود دارد که پاسخ برخی از آنها به طور صریح یا ضمنی در بالا آمد. در اینجا به طرح و پاسخ شبهاتی دیگر مرتبط با روششناسیِ مراجعه و استناد به حدیث میپردازیم که گاه مطرح میشوند:
1. اعتبار حدیث و اعتبار کتاب
در کتابهای حدیثی آمده است که یکی از قراین اعتبار حدیث، وجود آن در کهنترین کتابهای معتبر است. برخی از این نتیجه میگیرند که نیازی به بررسی حال راویان برای احادیث مندرج در کتابهای معتبر کهن نیست.
پاسخهایی بسیار برای این ادعا وجود دارد که به وسیلة برخی از عالمان بزرگ از جمله آیتالله العظمی سید ابوالقاسم خویی در مقدمة «مُعجَمُ رِجالِ الحَدیث» آمده است. در اینجا به عنوان پاسخی کوتاه و ساده میگوییم که وجود حدیث در کتابی معتبر، قرینهای ظنّی ــ نه یقینی ــ برای صحت حدیث است، آن هم در زمانی که دلیل یا قرینهای مخالف برای تضعیف حدیث نباشد. در صورت وجود دلایل یقینی علیه یک حدیث ــ مثلاً مخالفت با نص یا ظاهر قرآن ــ وجود حدیث در کتابی معتبر، قوتی به آن نمیبخشد چرا که ظن، تاب تحمل در برابر یقین یا ظن قویتر ندارد. در صورت وجود دلایل ظنی علیه یک حدیث نیز ظن مخالف، ظن موافق را تضعیف میکند و راهی جز پژوهش باقی نمیگذارد.
همچنین توضیحی را به نقل از نقدنوشتار «نقش تعهد بر ویرانۀ استناد: ...» دربارة نقش کتاب معتبر در اعتبار روایت میآوریم:
«این نکته را در نظر باید گرفت که اعتبار یک روایت، به درج آن در اثری معتبر از مؤلفی بزرگ یا نقل دیگران از آن نیست. اعتبار حدیث یا روایت شیعی به این است که بازگوی سخن (قول)، کار (فعل) یا سکوت تأییدآمیز (تقریر) معصوم باشد. اطمینان از انتساب سخن به گویندۀ آن، از اطمینان به سند نقل آن برمیخیزد. پس اعتبار روایت، به راویانی است که در زنجیرة روایت قرار دارند. ...
آن گاه که زنجیرۀ راویان، از راویانی معتبر و مورد اعتماد (عادل یا موثق) تشکیل شده بود، متن حدیث نیز مورد بررسی قرار میگیرد چرا که حدیث ممکن است اشکال متنی داشته باشد. به هر حال، راوی، هر چند عادل و موثق باشد، معصوم و مصون از خطا در شنیدن، دیدن یا تفسیر موضوع نقل نیست و اعتماد به او ممکن است به نقل خطای او از سوی دیگر راویان بینجامد. به همین دلیل است که حتی اعتماد به نقل روایت در کتابی معتبر از عالمی بزرگ نیز نمیتواند دلیل قبول بیقیدوشرط روایت باشد چرا که آن عالم بزرگ نیز مصون از خطا در تشخیص صحت و سقم متن روایت، یا تشخیص در عدالت یا وثاقت راوی نیست. حتی ممکن است احتیاط در رد حدیث، مایة آن شود که عالمی بزرگ، از سر احتیاط و از بیم رد حدیثی درست، به درج حدیثی نادرست در کتاب خویش دست زند. این کار بهواقع نیز در آثار عالمان بزرگ، رخ داده است. بزرگی مؤلفان و اعتبار آثار تنها میتواند اعتنای ما را به روایات مندرج در کتاب آنها بیشتر کند به این معنی که تعداد روایات درست کتاب آنها را نسبت به روایات نادرست، بیشتر فرض کنیم نه این که یقین به درستی یکایک روایات مندرج در آثار آنها داشته باشیم.
بنابراین برای بررسی روایات و اعتماد به آن چه راویان ادعای دیدن یا شنیدن آن میکنند، در نخستین گام، چارهای جز بررسی سلسلۀ سند آنها نیست."(سیدعلیمحمد رفیعی، کتاب ماه کودک و نوجوان، شمارة 161، اسفند 1389، صص 14 ــ23.)
2. بررسی سندی و اعتماد به «اصحاب اجماع»
در تاریخ حدیث شیعه و کتابهای علومالحدیث شیعیان، 18 تن از بزرگان یاران ائمه و محدثان معاصر معصومان به عنوان «اصحاب اجماع» یاد میشوند. ادعا دربارة آنان چنین بوده است که این افراد، اهتمام و دقت در صحت احادیث به کار میبرده و از نقل حدیث از افراد نامعتبر خودداری میکردهاند. از این رو اگر سلسلة سند از طریق راویانی مورد اعتماد، به هر یک از آنان برسد، دیگر نیازی به بررسی بقیة سند به لحاظ اتصال سند تا معصوم یا بررسی حال دیگر راویان تا معصوم نیست و حدیث، صحیح شمرده میشود.
اما امروزه محققان، هم در منشأ و هم در صحت این ادعا برای این گروه از بزرگان راویان حدیث خدشه وارد ساخته و اصل موضوع را مردود اعلام کردهاند. نیز چنین اعتمادی به اصحاب اجماع را نامعقول دانستهاند. به بیان دیگر، اعتماد به روایت کسانی که اصحاب اجماع از آنها روایت میکنند، به صرف روایت اصحاب اجماع از آنها، هیچ دلیلی ندارد. (برای آگاهی بیشتر نگاه کنید به: سید ابوالقاسم خویی، مقدمة «مُعجَمُ رِجالِ الحَدیث»؛ یا: «درآمدی بر علم رجال: ترجمة مقدمة مُعجَمُ رِجالِ الحَدیث آیتالله العظمی سید ابوالقاسم خویی»، ترجمة عبدالهادی فقهیزاده، از انتشارات امیرکبیر، مقدمة چهارم، عنوان دوم (سند اصحاب اجماع)، صص 64 ــ 67)
3. نقد روایات و اعتبارسنجی «قاعدة تَسامُح در اَدِلّة سُنَن»
هشت روایت با مضمونهایی تقریباً مشابه در کتابهایی روایی از شیعه و سنی دیده میشوند که وجه مشترک آنها در این است که: اگر به کسی برسد که کاری، فلان ثواب را دارد و او به امید آن ثواب دست به آن کار بزند، خداوند، آن ثواب را به او خواهد داد گرچه واقعیت چنان نباشد که به او رسیده است.
از این روایتها نتیجه میگیرند که لزومی به بررسی سندی و سختگیری در استناد برخی از روایتها به معصوم نیست.
پاسخ این است که از این هشت روایت، تنها دو روایت دارای سندی بدون اشکالاند که آن دو نیز یک راوی مشترک دارند و آن «هِشامِ بنِ سالِم» است. از این رو میتوان آن دو را در حکم یک روایت دانست. یکی از آن دو روایت را که در اصول کافی آمده است، عیناً و با ترجمه و توضیح حال راویان آن میآوریم تا نمونهای نیز برای یک سلسلة سند در حدیثی صحیح با راویانی مورد اعتماد باشد:
"عَلیُّ بنُ اِبراهیمَ، عَن اَبیهِ، عَنِ ابنِ اَبیعُمَیرٍ، عَن هِشامِ بنِ سالِمٍ، عَن اَبیعَبدِاللهِ (ع)، قالَ: «مَن سَمِعَ شَیئاً مِنَ الثَّوابِ عَلی شَیءٍ فَصَنَعَهُ، کانَ لَهُ، وَ اِن لَمیَکُن عَلی ما بَلَغَهُ.»" (محمّد بن یعقوب کُلَینی، اصول کافی، ج 3، کتابُ الایمانِ وَ الکُفر، بابُ مَن بَلَغَهُ ثَوابٌ مِنَ اللهِ عَلی عَمَلٍ، حدیث 1 (شمارة ترتیب حدیث در کتاب: 1680))
ترجمه و توضیح:
علیّ بن ابراهیمِ [قمی از راویان موثق و از استادان محمد بن یعقوب کلینی صاحب کتاب «الکافی»]، از پدرش [ابراهیم بن هاشم قمی، نخستین نشردهندة حدیث عالمان کوفه در قم]، از [محمد] ابنِ اَبیعُمَیرِ [اَزدی، از راویان بسیار موثق]، از هِشامِ بنِ سالِمِ [جَوالیقی، از راویان موثق]، از اَبوعَبدِالله [امام جعفر صادق] (ع) [روایت میکند که آن حضرت] فرمود: "کسی که ثوابی را برای چیزی بشنود و آن را به جا آورد، آن ثواب برای او خواهد بود، گرچه چنان نباشد که به او رسیده است."
از این روایت دریافت میشود که خداوند مهربان، امید بندة مطیع خود را ناامید نخواهد کرد و حتی اگر خبری به دروغ یا خطا دربارة ثواب عملی به او رسیده باشد و او آن را راست پندارد و به امید دستیابی به آن ثواب دست به آن عمل زند، خداوند، آن ثواب را به او خواهد داد. همین و بس.
حال میپرسیم که آیا از این روایت، استنتاج یا دریافت میشود که:
1. کسی نباید دربارة درستی خواندهها یا شنیدههای خود تحقیق کند؟
2. آیا کسی که عملی را به گمان درستی و ثواب، انجام میدهد، دیگر نباید به تحقیق دربارة درستی نقل آن بپردازد؟
3. آیا کسی که عملی را به گمان درستی و ثواب، انجام میدهد، اگر از کسی دربارة نادرستی آن چیزی شنید، باز هم نباید به تحقیق دربارة درستی آن بپردازد؟
4. آیا کسی که عملی را به گمان درستی و ثواب، انجام میدهد، اگر پس از تحقیق به نادرستی نقل آن پی برد، باز نیز ثواب مندرج در نقل نامعتبر را خواهد یافت؟
5. آیا شما نباید کسی را که به امید ثواب، عملی را به گمان اعتبار یک نقل انجام میدهد و ثواب میبرد، از نادرستی یا بیاعتباری آن نقل آگاه کنید؟
6. آیا لزومی به بررسی صحت و اعتبار روایات نیست و وقتی شما اطمینان به اعتبار یک نقل نداشتید، میتوانید آن را به عنوان نقل معتبر برای دیگری بازگو کنید یا بر اساس آن فتوا بدهید تا مردم با عمل به آن، ثوابش را ببرند؟
7. آیا شما حق دارید برای ترغیب مردم به کارهایی که فکر میکنید خیر است، حدیثهایی دربارة ثواب آنها جعل کنید تا مردم، هم به آن کارها دست بزنند و هم ثواب ببرند؟
8. آیا این حدیث و پرسشهای بالا قابل تعمیم به اطلاعات تاریخی یا مسائل عقیدتی هم هستند؟ به بیان دیگر، آیا میتوان این نتیجه را از حدیث بالا گرفت که: کسی که اطلاعاتی تاریخی یا موضوعی عقیدتی را بشنود و آن را بپذیرد، خداوند، آن اطلاعات یا باور او را ارج خواهد نهاد، گرچه چنان نباشد که به او رسیده است؟
ملاحظه میشود که پاسخ همة پرسشهای بالا منفی است و هیچ استلزام منطقی میان متن آن حدیث با نتایج بالا نیست. بنابراین توجیهی منطقی برای استخراج یک دستورالعمل یا قاعده از این حدیث وجود ندارد. علاوه بر این، هر یک از گزارههای بالا خلاف دستوری عقلی یا آموزهای قرآنی هستند و تالی فاسد هر یک از آنها بسیار است.
با این حال از قرن دهم هجری قمری به بعد، برخی به استخراج دستورالعملی از این حدیث و حدیثهای مشابه آن پرداخته و آن را «قاعدة تَسامُح ــ یا مُسامحه ــ در اَدِلّة سُنَن» نام نهادهاند که به معنی «آسانگیری نسبت به مستندات (یا در سندیت احادیث مرتبط با) مستحبات» است. در مقابل، برخی از فقهای شیعه یا سنی این قاعده را بهکلی نپذیرفته و آن را مخالف با آموزههای دینی و دارای تالی فاسدهای بسیار ذکر کردهاند. برخی پذیرفته و آن را منحصر به مستحبات دانستهاند. برخی دیگر از پذیرندگان، آن را به مکروهات و اخلاقیات و برخی به فضایل معصومان نیز تعمیم دادهاند. موافقان و مخالفان این قاعده و گسترة آن، بحثها و دلیلهایی دارند که در کتابهای گوناگون فقهی و اصولی مطرح شده است.
اما گفتیم که هیچ تلازم منطقی میان آن روایت درست با مفاد قاعدة تسامح در ادلة سنن وجود ندارد. به تالی فاسد این قاعده نیز اشاره داشتیم. از جملة آن چه مخالفان این قاعده به عنوان تالی فاسد آن مطرح کردهاند، میتوان به این اشاره داشت که پذیرش این قاعده موجب ورود امور ساختگی به حیطة فرهنگ، معارف و آداب دینی و اشاعة آنها میشود و این زمینهساز بدعت و تحریف در دین است. جای دادن نقلهای نامعتبر مربوط به مستحبات و مکروهات، دعا و نیایش، اخلاقیات، تاریخ زندگی معصومان، فضایل بزرگان دین، مصایب اهلبیت و امور اعتقادی در حوزة قاعدة تسامح، سبب تحریف تاریخ، فرهنگ و معارف دینی میشود. افزون بر اینها ورود روایات ضعیف و ناسازگار با مسلمات و مستندات محکم دینی در منابع حدیثی و تسامح در استناد به آنها زمینة خردهگیری مخالفان را فراهم خواهد ساخت.
افزون بر آن چه گفتهاند، اگر توجه کنیم، راه دادن امور نامعتبر به جمع آموزههای دینی، آنها را در تقابل و تضاد با یکدیگر قرار میدهد. چه وقتها و نیروها که به این سبب از دینداران، مطالعهکنندگان و پژوهشگران گرفته میشود. رواج امور ضعیف و نامعتبر در جامعه به آنها مشروعیت و تقدس میبخشد. این امور بهمرور بدل به رویّه و سپس سنت میشوند و مخالفت با آنها مخالفت با دین تلقی میشود. آن گاه به پژوهشگران و کسانی که دم از واقعیات دین بزنند، تهمت بیدینی زده میشود. این، آتش ستیزها را میافروزد، آسیبها به دینداران و دینشناسان واقعی میرساند و خونها از آنان به زمین میریزد.
ملاحظه میشود که تسامح در بررسی، نقد و رد روایات مشکوک، حتی اگر مرتبط با امور شخصی، فردی و درونی انسانها هم باشند، مایه ایجاد مفاسد و مشکلاتی بسیار در زندگی فردی و اجتماعی، علمی و معنوی و دنیوی و اخروی خواهد شد.
4. خلط صحت سند، صحت مضمون و صحت انتساب به معصوم
متأسفانه بسیاری از مؤلفان، گویندگان و حتی گاه پژوهشگران دینی به این نکته توجه ندارند، که صحت متن یک نقل، حقیقتی است و صدور متن از معصوم حقیقتی است دیگر. این دو نیز حقیقتی متمایزند از صحت سند. از این رو یا با بحث دربارة اثبات صحت یا اثبات امکان صحت متن یک نقل میخواهند ثابت کنند که این نقل، از معصوم است یا از معصوم میتواند باشد، یا رد آن امری ناصواب است؛ یا تنها با استناد به صحت سند، صحت صدور آن از معصوم را بیتردید میپندارند.
در مخالفت با این دیدگاهها، شیخ طوسی در کتاب «العدة فی اصولالفقه»، قراینی را برمیشمارد که برپایة آنها میتوان گفت که مضمون خبری واحد درست است. قراینی که او برمیشمارد عبارتاند از: موافقت متن با دلایل عقلی و مقتضای دلایل عقلی؛ مطابقت متن با نص قرآن یا آیهای عام یا خاص از آن، یا مدلول یا فحوای آن؛ موافقت متن با سنت متواتر قطعی؛ و موافقت متن با عقایدی از شیعه که همة شیعیان بر آن اتفاق نظر دارند. اما شیخ در انتهای این بحث خود به نکتهای مهم اشاره میکند که بسیاری از دینپژوهان از آن غافلاند. او میگوید: همة این قراین دلیل بر صحت مضمون خبر دارند اما دلالتی بر خود این امر ندارند که خود آن خبر صحت داشته و به واقع رخ داده باشد، چرا که ممکن است آن خبر ساختگی باشد (الطوسی، العدة فی اصول الفقه، ج 1، 1376، 372).
ملاحظه میشود که بحثهای متنی در موضوع یک حدیث، گرچه وقتی بسیار از موافق و مخالف را دربارة صحت یا عدم صحت متن میگیرند، با این حال به فرض صحت متن، دلیل جعلی نبودن حدیث نیستند. مگر یک جاعل نمیتواند حدیثی موافق یا نامخالف با امری مسلم را بسازد و آن را به معصوم نسبت دهد؟ مگر درستی یک سخن به معنی آن است که آن سخن از معصوم است؟ مگر این همه سخن راست را که در عالم زده شده است، معصومان به زبان یا قلم آوردهاند؟ بنابراین برای اثبات صحت صدور حدیثی از معصوم، در گام اول، راهی جز روی کردن به پژوهشهای رجالی نمیماند.
به عکس، چنان که در برخی از کتابهای درایهالحدیث تصریح شده است، حتی ممکن است حدیثی به لحاظ راویان و رجال حدیث صحیح، حسن یا موثق باشد اما مضمون آن در مخالفت با مسلمات کتاب خدا، سنت قطعی و موازین عقلی، نقلی و علمی قرار گیرد. علت آن است که حتی راویان بزرگ و مورد اعتماد با همة عظمت، جلالت و مقام والای ایمانی خود، معصوم از خطا، سهو و نسیان نیستند. (به عنوان نمونه، نگـ.: غفاریصفت، 1384، 265 و مثالهایی که در این باره از راویانی ارجمند با روایاتی مشکلدار آورده است).
از این رو جمود و تعصب بر متن یک روایت بدون ملاحظة موازین سندی، عقلی، نقلی و علمی، کاری مؤمنانه و خردمندانه نیست.
5. سطح سخن و صحت صدور از معصوم
برخی بر آناند که بسیاری از منقولات منسوب به معصومان نیاز به سند ندارند چرا که سطح والای سخنان معصومان به حدی است که خود، سند انتسابشان به معصوماند و نیاز به وجود سند برای آنها نیست.
شاید بتوان صفحاتی بسیار را در بیان اشکالهای منطقی و روششناختی این مدعیات، افزون بر آن چه تاکنون گفته شد، پر کرد و خروج از قواعد منطق و علوم حدیث و آموزههای قرآنی و حدیثی را به آنها نسبت داد. اما برای پرهیز از اطالة کلام، به یک مثال نقض برای این ادعاها بسنده میشود که بیان ماجرایی است میان «شیخ احمد اَحسائی» (سرسلسلة فرقة شیخیّه) و «شیخ محمدحسن نجفی» (معروف به «صاحب جواهر») مؤلف کتاب «جواهرالکلام»، که در کتاب «قصص العلماء» نوشتة «میرزا محمد تنکابنی» از علمای عصرقاجار آمده است:
"شیخ احمد [اَحسائی] ... میگفته است که من قطع به احادیث دارم و از نفس حدیث برای من قطع میشود که کلام امام است؛ و حاجت به [علم] رجال و نحوِ آن ندارم. ... در وقتی از اوقات، شیخ احمد [احسائی] به نجف رفت. شیخ محمدحسن صاحب «جواهرالکلام» ... خواست که این سخن را مکشوف کند که شیخ احمد [اَحسائی] از نفس عبارت میتواند که قطع کند که این کلام امام است یا نه. پس شیخ محمدحسن [صاحب جواهر] رَحِمَهُالله حدیثی جعل کرد و کلمات مُغلَقه در آن مندرج ساخت که مفردات آن در نهایت حُسن و مرکبات آن بیحاصل بود و آن حدیث مجعول را در کاغذی نوشت و آن ورق را کهنه کرد از مالیدن و بالای دود و غبار نگه داشتن. پس آن را به نزد شیخ احمد [اَحسائی] برد و گفت که «حدیثی پیدا کردهام؛ شما ببینید که آن حدیث است یا نه و آیا معنی آن چیست.» شیخ احمد [اَحسائی] آن را گرفت و مطالعه نمود و به شیخ محمدحسن [صاحب جواهر] گفت که: «این، حدیث و کلام امام است.» پس آن را توجهات بسیار کرد.
پس شیخ محمدحسن [صاحب جواهر] آن ورقه را گرفت و بیرون رفت و آن را پاره کرد." (تنکابنی، بی تا.، 54)
6. حجیت استناد، از وهم تا یقین
گاه گفته میشود: ممکن است یک راوی مجهول، راستگو باشد. ممکن است یک راوی ضعیف یا حتی دروغگو، در برخی نقلهای خود امین، دقیق یا راستگو باشد. از این رو ممکن است برخی از نقلهای این راویان، سخن معصوم باشند. بنابراین کنار نهادن روایت به صرف مشکل راوی، ممکن است کنار نهادن سخن معصوم باشد و این به دور از احتیاط است.
در پاسخ باید گفت: بنای باور و عمل یک مسلمان نباید بر ظنیات باشد و ظن طبق تصریح قرآن، جای حق را نمیتواند بگیرد: إنَّ الظَّنَّ لایُغنی مِنَ الحَقِّ شَیئاً (سورة نجم (53)، آیة 28). تنها در علم اصول فقه و علوم حدیث، از این بحث میشود که نوعی خاص از ظن که ناشی از خبر واحد شخص عادل است، حجیت شرعی دارد. پس تنها خبر واحد شخصی که عدالت او احراز شده است، افادة ظن میکند آن هم تا وقتی که معارضی یقینی یا ظنی قویتر، در برابر خود نداشته باشد. این ظن خاص را که از تأمل و استدلال بر اساس مفهوم مخالف آیة نبأ و برخی آیات، روایات، سیره، اصول عملی و اطلاعاتی دیگر حاصل میشود، بهناچار در اخباری با شرط عدالت راوی، حجت میدانیم. اما خبر واحد شخصی که عدالت یا وثاقت او احراز نشده است، افادة ظن نمیکند چه رسد به افادة یقین. بدون یقین و ظن، چیزی نمیماند جز شک و وهم. خبر واحد مخبر مجهولالحال یا ضعیف، در خوشبینانهترین حالت، افادة شک یا وهم خواهد کرد زیرا حداکثر این است که احتمال صدق و کذب را یکسان داراست. اما وقتی ظن بهدشواری حجت شرعی باشد، آیا شک یا وهم میتواند حجیت شرعی داشته باشد؟
7. برساختههای روایی و ارزش میراث شیعی
یک پرسش دیرین همواره از سوی مخالفان نقد و پالایش احادیث مطرح میشده است: اگر بخواهیم این روایات را حذف و کارهای عالمانی را نقد کنیم، دیگر برای شیعه چه و که میماند؟
شاید مجموعة پاسخهایی را که میتوان پیش روی این پرسش و پرسشهای مشابه نهاد، بتوان در بندهای زیر خلاصه کرد:
1. مبانی اعتقادی و عملی شیعه، تنها در مجموعهای از روایات نیست. شیعه، قرآن را نیز به عنوان مبنای اعتقادی و عملی خود و یکی از مبانی سنجش روایات خود دارد. همچون مسلمانان دیگر، قرآن، نقش محوری در آموزههای شیعی ایفا میکند. شیعه حتی اگر هیچ روایتی نداشته باشد، قرآن را دارد. قرآن، میراثی بسیار ارزشمند است.
2. شمار روایات شیعی موجود در بحارالانوار، کتب اربعه و آثار تکمیلی آنها (مانند عوالمالعلوم) به چندصدهزار میرسد. با اثبات عدم اعتبار درصدی از آنها، باز به دستکم دهها هزار روایت معتبر خواهیم رسید. حتی با حذف چند هزار روایت نیز گنجینهای عظیم از روایات معتبر برای شیعه خواهد ماند.
3. اگر به زعم این اشکالکنندگان، شیعه، چیزی دیگر جز روایتهای نامعتبر ندارد، پس به عنوان یک شیعه، به چه باور داریم، به چه میبالیم و از چه دفاع میکنیم؟ شیعه بودن چه افتخاری میتواند داشته باشد؟
4. این که سخن عالمان شیعه، بدون هیچ تحقیقی حجت است و هیچ کس نباید آن را نقد کند، عقیدهای است که نهتنها مخالف عقل و باورهای اسلامی و شیعی است، بلکه با شیوه و سیرة عملی عالمان شیعه در نقد و تصحیح و تکمیل یکدیگر در تعارض قرار دارد. اگر نقد و رد احادیث و نظر عالمان، کاری نابهجاست، پس چرا عالمان شیعه دست به این کار زدند؟ سخن از حجیت بیقید و شرط سخن عالمان شیعه، به این معنی خواهد بود که شیعه برای عالمان خود نیز همچون معصومان خود، قایل به عصمت است.
5. فایدة علوم حدیث (علم رجالالحدیث و علم درایةالحدیث) چیست وقتی که قرار است حدیثی مورد نقد و بررسی سندی و متنی قرار نگیرد؟
8. حفظ باورهای مردم
گفتهمیشود که رد احادیث، به چالش کشیدن باورهای مردم است و نباید باورهای مردم را به زیر سؤال برد.
این سخن با فلسفة بعثت انبیا، رسالت عالمان در آموزش مردم و تصحیح باورهای مؤمنان، فلسفة وجودی علم کلام و بحثهای اعتقادی میان ادیان و مذاهب، بحثهای فقهی و پژوهشهای دینی در تضاد است. کوشش در حفظ خرافات و جعلیات و رفتارها و باورهای نادرست ملل و اقوام، با مردمشناسان، پژوهشگران فولکلور و فرهنگ عامه، باستانشناسان، تاریخنگاران، موزهداران و مسئولان میراث فرهنگی، متصدیان جذب گردشگر و مستندسازان است نه انبیای الهی، عالمان دینی، پژوهشگران حوزة دین، آموزگاران دانش، حکمت و معرفت و خیرخواهان، اصلاحگران، روشنگران، بیدارگران، طبیبان و مدافعان حقوق انسانها برای دانستن و آگاه شدن.
9. حفظ اعتماد مردم به مجموعة احادیث
گفته میشود که رد احادیث نامعتبر، به تضعیف اعتماد مردم به مجموعة احادیث ــ از معتبر و نامعتبر ــ میانجامد و این به صلاح نیست.
پاسخ را در یک واژة کلیدی و محوری اسلام باید جست: «حق». عقیده به درستی همة میراث گذشتگان همان اندازه با حقیقت سازگار نیست که عقیده به نادرستی همة آنها. وظیفة یک مسلمان آگاه، انتقال حقیقت به دیگران، شناساندن باطل و تصحیح کژفهمیهاست. اما کتمان حق از بیم کژفهمی هم به تقویت باطل میانجامد. آیا این درست است که مثلاً بگوییم: «مردم را از مصرف گوشت خوک یا مال حرام منع نکنید زیرا ممکن است از مصرف هرگونه گوشت یا مالی خودداری کنند.»؟
10. پالایش روایات و ضرورت ایمانی
برخی میپندارند که فرایند اثبات جعلی بودن یک روایت، از نقد سند و متن آن، گونهای خروج از تعبد ایمانی، تعهد قلبی، التزام عملی به امور ارزشی و حفظ حریم مقدسات است. آنها بیم این دارند که با این کار، خشم روان راویان و مقدسان و ناقلان و عالمان درگذشته را برانگیزند، علم و ایمان گذشتگان را به چالش بکشند و ذات خداوند و ارواح پاکان را از خود ناخوشنود سازند.
این پندارها، در پس ذهن برخی از مؤمنان صادق و سادهاندیش هر دین یا باور وجود دارد و مانع پالایش و تصحیح باور آنها و دستیابی به آموزهها و باورهای دین خالص است. این گروه یکی از مخالفان پالایش دین از امور غیردینی یا ضددیناند.
در این میان برخی از نامؤمنانی که به هر دلیل، وظیفه یا مأموریت خود را حفظ خرافات، جعلیات، دروغها و آموزهها و باورهای نادرست و ناروای یک دین میدانند، در جبهة گروه بالا قرار میگیرند و اغلب، آنها را به مخالفت با اصلاحگران و یا اندیشمندان دینی و کوشندگان راه دین خالص وا میدارند. دستاویز آنها نیز اتهامهایی مانند مخالفت با معصومان، شکستن حرمت متون مقدس و عالمان بزرگ، تضعیف ایمان مؤمنان و گرفتن چیزهایی از آنهاست که به وسیلة آن به خدا نزدیک میشوند.
اما از آیات قرآن گرفته تا سخن بزرگان علما، شواهدی برای این مدعا میتوان یافت که کار نقد و رد حدیث، نه تنها در تضاد با ایمان شیعی نیست بلکه ضرورتی ایمانی به شمار میآید. برای نمونه، در آیات 2 ــ 3 سورة زُمَر (39) در قرآن کریم آمده است:
"ما این کتاب را بهحق بر تو فرو فرستادیم. پس خدا را در حالی بپرست که دین را برای او خالص کرده باشی. آگاه باشید که دین خالص از آنِ خداست و آنها که سرپرستانی به جای او گرفتهاند و میگویند آنها را جز برای این نمیپرستیم که ما را هر چه بیشتر به خدا نزدیک سازند، خداوند میان این دو گروه اهل شرک و توحید در موارد اختلافشان داوری خواهد کرد. بیگمان خداوند، آن را که دروغگو و ناسپاس است، هدایت نخواهد کرد."
یکی از دفاعهای منطقی برای پالایش روایات و زدایش امور غیردینی از دین به منظور دستیابی به دین خالص، توجه به مفهوم عشق به دین و دوستداری امور و شخصیتهای دینی است. آن روی سکة دوست داشتن دین و هر چه مربوط به دین است، دشمنی با اشخاصی است که امری را جعل میکنند و آن را به دین نسبت میدهند. اینها به نوعی دشمن دیناند و دشمنی با دشمن دین، از لوازم ایمان دینی است. به عکس، دفاع از دشمن دین و برساختههای او که به نام دین و مقدسات عرضه میشوند، گونهای ضدیت با دین، ضدیت با امر دینی و ضدیت با مقدسات خواهد بود. شناساندن جاعلان و جعلیات آنها یکی از وظایف مؤمنان در ایفای وظایف ایمانی، دفاع از دین، حفظ حریم دین و دور کردن و زدودن گرد ناراستیها و نادرستیها از دامن کبریای دین خالص به شمار میآید.
بیتوجهی به ضرورت پالایش احادیث یا مخالفت با پالایش حدیث و انکار علوم حدیث (رجالالحدیث و درایهالحدیث) و کنار نهادن و نادیده گرفتن آن به بهانههای خروج از موازین اخلاقی و ایراد تهمت به راویان، به دلایلی بسیار مردود است. به عنوان نمونه، شهید ثانی در کتاب مشهور به «البدایة فی علمالدرایه» میگوید:
"شناخت آنها که روایتشان مقبول یا مردود است، از مهمترین بخشهای علم حدیث و سودمندترین آنها به شمار میآید و ضبط و حفظ آنها از ضروریترین فعالیتهای مرتبط با علم حدیث است. این به آن دلیل است که با این شناخت، روایت صحیح از روایت ضعیف تمیز داده میشود و میان حجت و غیرحجت جدایی میافتد. از این رو مصلحت آن مهمتر از مفسدة عیبگویی مسلمان یا اشاعة اطلاعات زشت دربارة مؤمنان است که در جرح راوی و ذکر عیوب او به کار میرود. به این دلیل عیبگویی راویان را جایز دانستهاند. علت این اهمیت نیز آشکار است: صیانت شریعت مطهر از داخل شدن چیزهایی که از شریعت نیستند و زدودن خطا و دروغ از آن." (شهیدثانی، 1381، 109)
اگر تنها همین دلیل منقول از شهید ثانی ملکه ایمان و عمل دستاندرکاران دین قرار گیرد، جز به روایاتی با راویان معتبر، اعتماد و استناد نخواهند کرد و پالایش روایات دینی را از لوازم غیرت دینی خواهند دانست.
منابع و مآخذ
قرآن کریم. ترجمۀ حسین استادولی. چاپ اول، انتشارات اسوه (وابسته به سازمان اوقاف و امور خیریه)، تهران: 1385.
تنکابنی، میرزا محمد. قصص العلماء. بیچا.، انتشارات علمیه اسلامیه، تهران: بیتا..
جامع تفاسیر نور: دائرهالمعارف چندرسانهای قرآن کریم. (لوح فشرده). مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، قم: بیتا..
رفیعی، سیدعلیمحمد. مجلسی، ملامحمدباقر: زندگی، زمانه، نگاهها، نقدها. چاپ اول، انتشارات قدیانی، تهران: 1381.
رفیعی، سیدعلیمحمد. شناخت انسان کامل: ضرورتی برای خلق و نقد متون و آثار دینی (1) و (2). در: کتاب ماه کودک و نوجوان، ش. ــ ش. 175 ــ 176، اردیبهشت ــ خرداد 1391.
رفیعی، سیدعلیمحمد. بازنویسی حدیث کساء برای بچهها: نگاهی به مشکلات محتوایی. در: کتاب ماه کودک و نوجوان، ش 96، مهر 1384، صص 134 ــ 141.
رفیعی، سیدعلیمحمد. نقش تعهد بر ویرانهی استناد: ... . در: کتاب ماه کودک و نوجوان، ش 161، اسفند 1389، صص 14 ــ 23.
الشهید الثانی، زینالدین بن علی. البدایة فی علم الدرایة (الرعایة لحال البدایة فی علم الدرایة). بوستان کتاب، قم: 1381.
الطوسی، محمد بن الحسن. العدة فی اصول الفقه. ج 1، ستاره، قم: 1376.
غفاریصفت، علیاکبر و صانعیپور، محمدحسن. دراسات فی علم الدرایة (تلخیص مقباس الهدایة). دانشگاه امام صادق و سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، تهران: 1384.
فقهیزاده، عبدالهادی (مترجم). درآمدی بر علم رجال: ترجمة مقدمة «مُعجَمُ رِجالِ الحَدیث» آیتالله العظمی سید ابوالقاسم خویی (ره). چاپ اول، انتشارات امیرکبیر، تهران: 1376.
الکلینی الرازی. اصول کافی. با ترجمه و شرح سید جواد مصطفوی. ج 1 ــ 3، بیچا.، انتشارات علمیه اسلامیه، تهران: بیتا.
الکلینی الرازی. الفُروعُ مِنَ الکافی. به تصحیح و تعلیق علیاکبر الغفاری، ج 6، بی چا.، دارالکتب الاسلامیه، تهران: 1350 ش. = 1391 ق..
مجلسی، ملامحمدباقر. عینالحیات. تصحیح علمی بر اساس دستنوشت مؤلف و کهنترین نسخهها به همراه گفتارها و پانوشتهای توضیحی، به تصحیح و توضیح سیدعلیمحمد رفیعی. چاپ اول، انتشارات قدیانی، تهران: 1381.
مجلسی، محمدباقر. اَلوَجیزَهُ فِی الرِّجال. تصحیح و تحقیق محمدکاظم رحمانستایش. الطبعه الاولی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران: 1420 هـ. = 2000 م..
محمدی ریشهری، محمد. پژوهشی دربارۀ حدیث کسا، چاپ اول، سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، تهران: 1388 .
المصطفوی، السید محمدکاظم. القواعد: مِأئهُ قاعِدَهٍ فِقهیَّه، معنیً وَ مَدرَکاً وَ مَورِداً. الطبعه الثالثه، موسسه النشر الاسلامی التابعه لجامعه المدرسین بقم المشرفه، قم: 1417 ق..
المظفر، محمدرضا. اُصولُ الفِقه. بیچا.، نشر دانش اسلامی، بیجا.: 1405 ق..
مَکتَبَهُ اَهلِ البَیت عَلَیهِمُالسَّلام. (لوح فشرده شامل بیش از 4700 جلد کتاب از تمامی مذاهب اسلامی). نسخة اول، مرکز المعجم الفقهی و مرکز المصطفی للدراسات الاسلامیه، قم: 1384.
الموسوی البجنوردی، السید محمدحسن. القَواعِدُ الفِقهیَّه. به تحقیق مهدی المهریزی و محمدحسین الدرایتی. ج 3. الطبعه الاولی، نشر الهادی، قم: 1419 هـ. ق. = 1377 هـ. ش..
الموسوی الخوئی، السید ابوالقاسم. مُعجَمُ رِجالِ الحَدیث وَ تَفصیلُ طَبَقاتِ الرُّواه. الطبعه الخامسه، مرکز نشر الثقافه الاسلامیه، تهران: 1413 هـ. = 1992 م..
ولایی، عیسی. فرهنگ تشریحی اصطلاحات اصول. چاپ اول، نشر نی، تهران: 1374.
نظر شما