به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) این کتاب، دربردارنده 40 عکس با موضوع دفاع مقدس و 40 داستان کوتاه از نویسندگان ایرانی درباره آن عکسهاست. «بالهای خونین فُطرس» اواخر سال 1392 منتشر شد، ولی آن چنان که باید مورد توجه قرار نگرفت، در حالی که خود نوعی کوشش برای نشاندادن زوایایی از دفاع مقدس میهن ماست.
«چنگ میخورد دلش همچو چمنزار زیر چکمه. رژه میرود آشوب در رگهایش. پرسه میزنند، پرسه. پرسه میزنند در جان و تنش. نگاهی به آسمان دارد تا به عرش. میچکد اشکی از درد بر لب. نمیجنبد نگاهش. در آغوش خواهد گرفت. آرام میگیرد آرام آرام. بر زمین میخورد شانههایش. خاک برمیخیزد به پایش. پر میکشد در تب و تاب. خواب میرود تن، و حال سجده میکند خاک برایش. از زمین تا آسمان سالها فاصله گم میشود، حل میشود در زمان. فاصله میگیرد فاصله از فاصله. نزدیک میشود نزدیکتر. گرم میشود، داغتر. متولد میشود. خواب رفته است تن.» اینها عبارتهایی است که سیدمهدی مدیرواقفی در ابتدای کتاب «بالهای خونین فُطرس» آورده است.
از جمله نویسندگانی که بر اساس عکسهای این کتاب، داستان نوشتهاند میتوان به ایوب آقاخانی، اصغر استاد حسن معمار، جواد افهمی، زهرا پورقربان، مجید پورولی کلشتری، راضیه تجار، میترا داور، باقر رجبعلی، سارا عرفانی، مجید قیصری و نصرتالله محمودزاده اشاره کرد که آثارشان از میان داستانهای سفارشداده شده انتخاب شده است.
کوتاهترین داستان کتاب، یک داستان مینیمالیستی از باقر رجبعلی است و مربوط به عکسی که نوجوانی را جلو «بساط» خردهفروشی مواد خوراکی نشان میدهد. با هم میخوانیم:
« - معلوم هست اینجا اطراف جبهههای جنگ، در جایی که همه آسماناند، تو روی زمین برای چه کسی بساط خوراکی پهن کردهای؟
- منو راه نمیدن به جبهه. میگن سنّم کمه و اونجا نمیتونم تفنگ به دست بگیرم. فکر میکنن جبههی جنگ فقط توپ و تانک و تفنگه!»
«بالهای خونین فُطرس» به کوشش سیدمهدی مدیرواقفی با شمارگان یکهزار و 100 نسخه،102 صفحه، کاغذ گلاسه، رنگی، مصور و به بهای 200 هزار ریال، از سوی انتشارات افراز، منتشر شده و گویا جلد دومی هم داشته که مشخص نیست چه زمانی چاپ شود!
نظر شما