شنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۳ - ۱۸:۲۷
مختارپور: نگرش روانکاوانه‌ای در خلق شخصیت‌های داستانی مرادی کرمانی دیده می‌شود/ از شخصیت «هوشو» تا رفتارهای «بچه‌های قالیباف‌خانه»

دکتر محمد مختارپور، نویسنده، پژوهشگر و پزشک روانشناس در نشست نقد و بررسی آثار هوشنگ مرادی کرمانی در خبرگزاری کتاب ایران گفت: مرادی کرمانی با تبحر و تسلطی بی‌نظیر به روانکاوی شخصیت‌های قصه‌هایش می‌پردازد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) نشست نقد و بررسی آثار هوشنگ مرادی کرمانی‏‏، چهارشنبه، دوازدهم شهریورماه با حضور دکتر محمد جعفری قنواتی، نویسنده وپژوهشگرارشد حوزه فرهنگ و ادبیات عامیانه؛ دکتر مجید پویان، نویسنده و استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه یزد؛ دکتر محمد مختارپور، نویسنده، پژوهشگر و پزشک روانشناس؛ کریم فیضی، نویسنده، روزنامه‌نگار و پژوهشگر و جعفر ابراهیمی شاهد، نویسنده و پژوهشگر حوزه کودک و نوجوان در سالن کنفرانس خبرگزاری کتاب ایران برگزار شد.

دکتر محمد مختارپور به عنوان دومین سخنران این نشست ، مقوله ترس و اضطراب در آثار هوشنگ مرادی کرمانی را بسیار پررنگ و قابل توجه ارزیابی کرد و ضمن برشمردن بخش هایی از چند کتاب این نویسنده از منظر اضطراب در دنیای مدرن گفت: اضطراب به عنوان مقوله‌ای شناخته شده از دیرباز در تمامی لایه‌های زندگی بشری نفوذ کرده و اثرات متفاوت شگرفی داشته است، به طوری که انسان‌ها هیچگاه از افکار وسواس گونه اندیشیدن به غایت جهل آسوده نبوده‌اند.

این نویسنده و پژوهشگر ادامه داد: اضطراب و تشویش در آثار ادبی نویسندگان متعددی به چشم می‌خورد و حتی در برخی از این آثار، شخصیت داستان یک کاراکتر وسواسی و اضطرابی دارد. در این میان پرداختن به اثرات شگرف و عمیق اضطراب در آثار هوشنگ مرادی کرمانی جای بسی تامل دارد.

وی تصریح کرد: مرادی کرمانی با نگرشی بسیار روانکاوانه و دقیق لحظات پر دلهره شخصیت‌های داستانش را با جزییات بیان می‌کند و گاه این دید روانشناسانه در ظاهری فیلسوفانه نمودار می‌شود. وی خاستگاهی کویری دارد و زادگاهش همواره از رفاه و بهرمندی بی‌نصیب مانده است. از سوی دیگر اولین تجربه اضطرابی‌ مرادی کرمانی از دست دادن مادر و محرومیت از مهر مادری است، حتی اولین دیدارش با پدر که در 6ـ 5 سالگی روی می‌دهد بار اضطرابی مضاعفی برایش به ارمغان می‌آورد. 

بیان اضطراب انتظار در «شما که غریبه نیستید»
مختارپور در ادامه به شخصیت «هوشو» در«شما که غریبه نیستید» پرداخت و گفت: در بخشی از این اثر آمده است «هوشو سرکلاس نزدیک در می‌نشیند تا وقتی سروکله پدرش پیدا شود او را به خانه ببرد. دایما نگران وارد شدن پدرش به مدرسه است تا مورد استهزاء همکلاسی‌هایش قرار نگیرد...» در واقع مرادی کرمانی اضطراب انتظار (Anticipatory Anxiety) را در مطلب فوق چنان زیبا بیان می‌کند و به گونه‌ای به جزئیات آن می‌پردازد که گوئی خواننده، شاهد بدتر شدن حال شخصیت کاظم و نیز شاهد بروز دلهره در هوشوی دانش‌آموز است. او بسیار خلاقانه لحظات بی‌قراری هوشو را هنگام نشستن سر کلاس و ورود همزمان کاظم به مدرسه ترسیم کرده و اضطراب ناشی از آن را بدون هیچ کم وکاستی به خواننده منتقل می‌کند.

وی گفت: همچنین در کتاب «بچه‌های قالیباف‌خانه»، مرادی کرمانی زوایای اختلال اضطرابی منتشر را به گونه‌ای زیبا در سراسر داستان به خواننده منتقل می‌کند. «اسدو» که در قالیباف خانه کار می‌کند و زنش «خجیجه» که آبستن است مصداق عینی این نوع از اضطراب هستند. اسدو که بر اثر دعوا با اوستا، کارش را از دست داده و هیچگونه کاری از دستش بر نمی‌آید، بر اثر بی کاری و فقر و تنگ‌دستی حتی کفش‌های نواش را برای تامین مخارج زندگی می فروشد. خجیجه با پاهای کج که موقع راه رفتن زانوهایش به هم می‌خورد با ستون فقرات پشتی خمیده و کج که بر اثر کار در قالیباف‌خانه چلاق و شل شده است دائما نفوس بد می‌زند و نگران سلامتی بچه و وضع حمل خودش است. اسدو بر اثر فقر و بیکاری و اضطراب ناشی از بی‌پولی دچار بی‌خوابی و هراس شده و دائماً در تعارض با اطرافیان و اوستای قالیباف‌خانه به سر می‌برد.

اضطراب های مادرانه
مختارپور ادامه داد: همه شخصیت‌های این کتاب به نوعی درگیر اضطراب و نگرانی بوده و در پی راه‌های برون رفت از این شرایطند. به عنوان مثال «مشتی کوکب»، مادر خجیجه، نگران دختر باردارش است و با سوزاندن زاغ (زاج)، پختن آش نذری و حتی قربانی کردن جوجه در پی برطرف کردن چشم زخم از تنها دخترش است. درواقع اضطراب زیادی در سراسر این داستان بر فضای کلی حاکم است و مرادی کرمانی با بهره‌گیری استادانه از هنر قصه‌گویی واستفاده از خلاقیت بی‌نظیرش به جزئیات این اضطراب فراگیر می‌پردازد. 

اضطراب جدایی در شخصیت «نمکو» مشهود است
وی تصریح کرد: از جمله اضطراب‌های که بیشتر ریشه و منشاء در کودکی دارد اضطراب جدایی است. اضطرابی که کودک در سنین پایین بر اثر جدا شدن از مادر و خانواده‌اش تحمل می‌کند، زمینه و پایه‌ای برای اضطراب و دلهره‌های آتی و بزرگسالی وی خواهد بود. به عنوان مثال «نمکو» کودکی است که در ازاء مبلغ ناچیزی قرار است برای کار در قالیباف خانه ، خانواده‌اش را به مقصد روستایی دیگر ترک کند. کودک نگرانی که از ترس جدایی از خانواده و مادرش گریه می‌کند و بی تاب است و بیقراری می‌کند و بالاخره «ماش شیطونو» نمکو را با ترفندی از مادرش «لیلو» جدا می‌کند.

وی افزود: در حقیقت نمکو در زندگی جدیدش بعد از ترک خانه و کاشانه دچار اختلال تطابقی می‌شود. این اختلال که به دنبال جدایی نمکو از مادرش رخ داده است به خوبی در متن داستان به تصویر کشیده می شود. مرادی کرمانی با ظرافتی خاص حالات کودکانه نمکو را در بستری از تشویش و نگرانی به خواننده می‌نمایاند و در ادامه همین اختلال تطابقی، ناسازگاری و تعارض با محیط جدید و فرار از قالیباف‌خانه رخ می‌دهد تا جایی که نمکو پاورچین پاورچین سعی در نزدیک شدن به در کارخانه و فرار از محیط جدید دارد.

اضطراب ناشی از بدبختی
این نویسنده و پژوهشگر گفت: افکار و رفتار وسواسی که بعضاً‌ ریشه در اعتقادات مذهبی نیز دارد از جمله مواردی از اضطراب است که مرادی کرمانی به خوبی به آن پرداخته و آن را در قالب بخشی از داستان شما که غریبه نیستید، در زمان کودکیش در سیرچ ـ زادگاهش ـ به تصویر کشیده است. این فکر وسواسی که با اجبار نیز همراه است مربوط به ورق‌های کنده شده قرآن است که قرار است «هوشو» طبق سفارش «ننه بابا» آنها را به زیارتگاه کمرکش کوه ببرد. در همین فصل است که می‌بینیم تعبیرهای زیبا و کودکانه هوشو از بدبخت شدن و اضطراب ناشی از بدبختی چقدر زیبا و لطیف بیان شده است.

وی یادآوری کرد: مرادی کرمانی در کتاب «قصه‌های مجید» به زیبایی تمام به مقوله اضطراب موقعیتی می‌پردازد و این که چگونه این دلهره و نگرانی ها در شرایط خاص رخ می‌دهند . جالب توجه اینکه در ادامه قصه نحوه مقابله و رفع این نگرانی را نیز در قالب داستانی به شیوه کاملاً هوشمندانه و با پرداختن به جزئیات  عرضه می کند.

وی افزود: نکته قابل تامل آن است که هر گاه نام کتاب «قصه‌های مجید» را می‌شنویم ، اولین شخصیتی که به ذهن متبادر می‌شود معلم مدرسه است. او که معلمی سختگیر است در هیاتی آراسته وخط کش به دست در ذهن تجسم می‌یابد و هرگاه معلم یکی را صدا می‌زند که به پای تخته بیاید، مجید هری دلش می‌ریزد و رنگش می‌پرد و عین گچ سفید می‌شود که نمونه بارز اظطراب محیطی است.

داستان «تسبیح» نمونه بارز اضطراب شخصیتی
این نویسنده گفت: مرادی کرمانی در داستان «تسبیح» به اضطراب و استرسی اشاره می‌کند که مجید هنگام آموختن جدول ضرب در کودکی تجربه می‌کند. او می‌گوید: «هر وقت چشمم به تسبیح، مخصوصا تسبیح دانه درشت و زرد رنگ می‌افتد بدنم مثل بید بنا می‌کند به لرزیدن و از خجالت خیس عرق می‌شوم. مجید بیا ببینم چکار کردی؟...» در واقع قهرمان داستان مرادی برای فائق آمدن بر ترس و دلهره ناشی از تسبیح معلم، سعی در تهیه تسبیح دانه درشت زرد رنگ دارد تا با صدای تق و توق افتادن دانه‌هایش عادت کند و حواسش موقع جواب دادن پرت نشود.

وی تصریح کرد: مرادی کرمانی در ادامه، روش پایان دادن به این ترس را در معرض قرارگیری (Exposure therapy) که روشی درست و بخردانه است می‌داند. در حقیقت مجید که با دیدن تسبیح آقای معلم دچار اختلال اضطرابی متعاقب حادثه (PTSD) شده ، برای خلاصی و رهایی ، تصمیم به تهیه تسبیح درشت و سنگی، درست عین تسبیح آقا معلم می گیرد.

مختارپور افزود: ازسوی دیگر مرادی کرمانی قصه کوتاهی در مورد «فوبیا» دارد. در جایی که هوشو از مار می‌ترسد و از خواب مار نیز آشفته می‌شود،دلالت بر دوران کودکی او و حبس شدن توی یک سبد، آن هم در پستوی خانه توسط بزرگترها دارد که تجربه شخصی خود نویسنده است. به علت وجود احتمالی مار در پستو ، ذهن کودکانه شخصیت داستانی همواره هراسان و مضطرب است.

همچنین داستان «مادر» در مجموعه «لبخند انار» که واگویی یک تراژدی انسانی در بخش کویری فلات ایران است، نمونه‌ای از اضطراب واکنشی شدید و جدی است در برابر فاجعه‌ای عظیم و انسانی در زلزله‌ای ویرانگر.

اضطراب ناشی از خشونت
وی گفت: در کتاب «خمره»،شخصیتی به نام آقای صمدی می‌بینیم که معلم مدرسه است و به علت شکسته شدن خمره مدرسه سخت مستاصل شده است. او به علت مشاجره دانش آموزان در یک لحظه تسلط بر خویشتن را از دست داده و با مشت و لگد به جان «ابراهیمی» یعنی یکی از دانش‌آموزان می‌افتد. ابراهیمی نفسش بند می‌آید و به سکسکه می‌افتد. جای لگد بر پهلوی او سیاه می‌شود و در این موقعیت است که دست آقای صمدی می‌لرزد.

این نویسنده و پژوهشگر ادامه داد: درواقع طبق نظریه اریکسون، اضطراب از نظر تکاملی به ترس از هم پاشیدگی در زندگی کودکی مربوط است که از ترس واقعی یا تخیلی از دست دادن موضوع مورد علاقه (LOVE OBJECT) و یا ترس از آسیب جسمی ناشی می‌شود. این نوع از ترس و اضطراب ناشی از آن در این اثر به خوبی عنوان شده است.

وی بیان کرد: انسان همواره از مکانیسم‌های دفاعی برای از بین بردن اضطراب استفاده می‌کند که ناخودآگاه بوده و بر طبق نظریه فروید به آن «سیگنال‌های اضطراب انگیزان» می‌گویند. همانطور که در پایان کتاب «بچه‌های قالیباف‌خانه» می بینیم اسدو، خانه و کاشانه‌اش را ترک می‌کند و ازقالی، قالیباف‌خانه، قالیباف و از افرادی که با کفش بر روی قالی راه می‌روند متنفر است و به منظور یافتن شغل و حرفه جدید مهاجرت می‌کند. او این روش تدافعی را برای کاستن از اضطراب و دلشوره‌هایش برمی‌گزیند.

مختارپور افزود: در حقیقت مطابق نظریه یادگیری ریشه‌های اضطراب در هوشو را می‌توان از این منظر نیز نگریست. هیچ‌یک از شخصیت‌های داستان مرادی کرمانی ذاتاً شخصیت استرسی و اضطرابی ندارند که از طریق همانندسازی و تقلید الگوی اضطرابی از والدین، ترس و دلهره به آنان آموخته شود. این شخصیت‌ها گاهی با یک محرک ذاتاً ترسناک روبه‌رو می‌شوند و با شرطی سازی آن را جابجا کرده و یک اضطراب جدید به وجود می‌آورند.

این پژوهشگر یادآوری کرد: مرادی کرمانی با تبحر و تسلطی بی نظیر به روانکاوی شخصیت‌های قصه‌هایش می‌پردازد. جزئیات را چنان زیبا بیان می‌کند که گویی در تمامی صحنه‌ها حضور فعال و جدی دارد. او با تجربه‌های گرانبهایی که بخشی از آن میراث روزگاران سخت و بی‌رحم است به واگویی لحظات پرتنش و استرس‌زا می‌پردازد. لحظاتی که هر ثانیه از آن با کندی و فشار روانی زیادی سپری می‌شود. شخصیت‌های داستان‌هایش همواره با تلاش سعی در فائق آمدن بر اضطرابشان دارند و دائماً در پی یافتن راهی جدید و روشی نو برای بر طرف کردن موانع اضطرابی هستند.

وی افزود: آنچه مرادی کرمانی را از سایر نویسندگان هم رده‌اش متمایز می‌سازد روحیه سرسخت و خستگی ناپذیر کویری و در عین حال طراوت و سرزندگی و لطافت روح حساس و بزرگ اوست که از او انسانی متواضع، ملایم، آرام و در عین حال بسیار مهربان ساخته است.

متن کامل اظهارات دیگر کارشناسان این نشست در خبرگزاری کتاب ایران منتشر خواهد شد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها