روی خط خبری میلاد هشتمین امام انسانیت/ 9
چند سوال از امام هشتم که هیچ سوالی را بیپاسخ نمیگذارد/ رضا کیانیان
رضا كیانیان، بازیگر مشهدی سینمای ایران پیشتر مطلبی را درباره امام هشتم نوشته بود که ما به انگیزه ولادت امام رضا(ع) آن را مرور کرده ایم.
« برای یك نوجوان مشهدی كه آرزوهای دور و دراز دارد، چه جایی بهتر از حرم برای عقدهگشایی. وقتی از همه جای ایران كرور كرور زائر راهی مشهد میشوند و از امام هشتم مراد و طلب میخواهند و بعد راضی و امیدوار راهی میشوند به شهر و دیارشان، پس چرا یك نوجوان مشهدی كه سودای بازیگری دارد، راهی گوشه دنج حرم نشود و در میان آنهمه راز و نیاز جاری در میان رواقها و حیاطها رو به حرم ننشیند و با این امام مهربان دو كلمه حرف نزند و خواستهاش را نگوید. در آن روزگار برای من همه چیز در رسیدن به عشق و اول و آخرم یعنی بازیگری خلاصه میشد.
میخواستم مانند همه بازیگرانی كه دوستشان داشتم، كاری جز بازی نكنم. بذر این عشق سودایی را فیلمهایی كه در سینماهای مشهد میدیدم در جانم كاشته بود. تماشای آدمهایی كه زندگی را آنطور كه دوست داشتند میساختند و به آن چیزی كه میخواستند میرسیدند، برای هر نوجوانی حسرتبرانگیز بود. همین كه فیلم تمام میشد، همه نیاز بازیگری در جانم جمع میشد. مثل بغضی كه در گلوگیر كرده باشد. پس راهی حرم میشدم. جانی كه برای باز كردن گره جان و بغض گلو بهترین جای ممكن در مشهد است. میرفتم توی حرم و از ضامن آهو میخواستم كه توجهی به حال من كرده و حاجت بازیگر شدن مرا نیز در میان این همه حاجت ریز و درشت كه از سوی زائران بیان میشد، ادا بكند.
سالها گذشت و در میان رفتوآمد به حرم و سینما، جاهای دیگری هم برای رفتن پیدا كردم. كتابخانه، سالن تئاتر. آرام آرام بازیگری برایم فقط لذت بازی نبود، چیز دیگری شد. آرزوی كار بازیگری، شده بود تمنای بازی در بازی كه راست باشد. دروغ نباشد. حرفی باشد برای گفتن و رازی برای افشا. این تمنا معلوم بود با سینمای آن روزگار كه فیلمسازان ایرانی روانه پرده سینماها میكردند، خیلی جور درنمیآمد. آرزوهایم ابعاد دیگری پیدا كرده بود. همین كه پا به حرم میگذاشتم و مثل همه زائران روبهروی ضریح مینشستم از امام غریب میخواستم كه شرایط را تغییر بدهد. شرایطی كه در آن بازیگری چیزی باشد كه من دوست داشتم.
از آن روزهای راز و نیاز در حرم سالها میگذرد. نیازی به توضیح نیست كه امام رضا(ع) هر دو خواسته من را برآورده كرده.
اكنون هم بازیگرم و هم در فیلمهایی بازی میكنم كه دوستش دارم. اما رسیدن به این دو آرزوی بزرگ آیا باعث میشود كه من دیگر به حرم نروم و در میان آنهمه حاجتمند نشسته روبهروی حرم، ننشینم و راز و نیاز نكنم. اتفاقاً میروم. هر بار كه راهم به مشهد و حرم میافتد راهی میشوم. بدون شك برای من كه دو حاجت بزرگ در زندگی از این بزرگوار گرفته جای هیچ شبهای نیست كه همچنان سفره دل برایش باز كند. اما این سالها كه میروم حرم، به جای بیان آرزو، سؤال میكنم. سؤالاتی كه در زندگی برایشان پاسخی یا پیدا نمیكنم یا اگر پاسخی هست قانع نمیشوم. از امام رضا(ع) میپرسم كه چگونه است كه برای كار در یك اثر خوب هنری، باید از هزاران بیتخصص در هنر و متخصص در امور دیگر اجازه گرفت و برای هر آثاری نازل و یك بار مصرف، همه آماده صدور هزار مجوز و دستوراند؟ چطور است كار خوبی كه به آن اعتقاد دارم یا اجازه ندارد، اجرا شود یا اگر هم اجرا شد، به هزار بهانه محدودش میكنند؟
هرگز نفهمیدم چرا سینماهای شهرم باید تعطیل بشوند و ما بچههای سینمایی تو چرا نباید در شهر تو بهترین نمایش فیلمها داشته باشیم؟ چرا از وزارت فرهنگ و ارشاد، فقط ارشادش باقی مانده؟ چرا در شهر مشهد تئاتر ساخته نمیشود، تا ما بچه تئاتریها بتوانیم بهترین نمایشها را در شهر خودمان روی صحنه ببریم؟ چرا ما بچههای مشهد، نباید بهترین استودیوهای فیلمسازی را داشته باشیم؟ چرا برای فیلم ساختن باید برویم تهران؟ چرا مركز هنرهای نمایشی، تو مشهد نیست. چرا بچههای تئاتر مشهد نباید بهترین استودیوهای فیلمسازی را داشته باشیم؟ چرا برای فیلم ساختن باید برویم تهران؟ چرا مركز هنرهای نمایشی، تو مشهد نیست. چرا بچههای تئاتر مشهد باید غریبانه چشمشان به دست مركز باشد؟ مگر اینجا مركز نیست؟ چرا بهترین و زیباترین معماریهای جهان در شهر من نیست؟ چرا بهترین مجسمههای دنیا در مشهد كار گذاشته نمیشود؟ چرا بهترین سمفونیهای دنیا در مشهد اجرا نمیشود؟ چرا بهترین جشنوارههای هنری دنیا تو شهر مشهد نیست؟ چرا مشهد در شأن غربت توست، نه ولایت تو.
سؤالاتم را كه میپرسم. دلم كه خالی میشود، از حرم بیرون میآیم. مثل نوجوانی امیدوار و راضی با امام خداحافظی میكنم. اما غریب ساكت و پذیرنده در دل دنیایی از حاجت و نیاز در دل شهر مرا به حل مشكلاتم امیدوار میكند. دروغ نیست. من خودم شاهدم. امام هشتم هیچ سؤالی را بیپاسخ نمیگذارد.»
نظر شما