دیوید میچل اکنون شهرت زیادی در رماننویسی دارد و بسیار نسبت به کار خود و قرارداد اخلاقی نانوشته میان نویسنده و خواننده متعهد است.
میچل در سال 1969 در یک شهر ساحلی بزرگ در انگلستان به نام «ساوتثپورت» متولد و در «مالورن» بزرگ شد. او در رشته ادبیات در دانشگاه کنت تحصیل کرد و سپس به سیسیل و ازآنجا برای دوره تدریس 8 ساله به ژاپن رفت. میچل پس از بازگشت به انگلستان با همسر ژاپنی و پسر و دخترش به وستکورک در ایرلند رفت و در آنجا ساکن شد.
وی در مورد ارتباطات خود میگوید: وقتی انسان مسنتر میشود، سبک زندگی خاصی را برای خود انتخاب میکند که متناسب با شناخت او از خصوصیات خود است. من فاقد قدرت عاطفی لازم برای داشتن دوستان زیاد هستم و درنتیجه دایره ارتباطاتم محدود است.
میچل میگوید وقتی با خوانندگان رمانهایش گفتگو میکند، آنها معمولاً نظراتی میدهند که او از آنها چیزهای زیادی میآموزد و از این ایدهها که شاید به ذهن او خطور نکرده استقبال میکند.
تحسین آثار او از سال 1999 با انتشار رمان روحنوشت Ghostwritten آغاز شد و سپس با «رؤیای شماره 9» و «اطلس ابر» که جایزه کتاب سال ریچارد و جودی را از آن خود کرد و فیلم اقتباسی آن با استقبال خوبی مواجه شد، ادامه یافت.
ششمین و آخرین رمان او به نام «ساعتهای استخوان» نیز نامزد دریافت جایزه بوکر 2014 شد. میتوان گفت قدرت تخیل میچل در داستانهایش همیشه از اعتقاد و اطمینان راسخ او سرچشمه گرفته است.
وی در مورد افزایش ایمانی که اجازه داد داستانهایش در میان رئالیسم و تخیل و گذشته و آینده بهپیش روند، صحبت میکند. میچل میگوید آنچه دوست دارد در مورد رمانهایش اتفاق بیفتد این است که خواننده با ورق زدن هر صفحه کتاب تحت تأثیر قرار بگیرد و ضربان قلبش با خواندن کلماتی که در مورد چیزهای غیرواقعی هستند، بالا و پایین شود.
میچل معتقد است فانتزی بهاندازه کیهانشناسی جالب و خوب است. وقتی میخواهید قوانین حاکم بر شخصیتهای داستان را تعیین کنید باید حتی در مورد فیزیک کوانتومی ماوراءالطبیعه فکر کنید و این جالب است. البته طرحهای داستانی فانتزی معمولاً با تکلف و تصنع جهانی در تقابل هستند. میچل اذعان میکند که انجام این کار مخاطرات زیادی دارد و اگر نویسنده آن را درست اعمال نکند، کتابش با شکست مواجه خواهد شد، و برعکس اگر بتواند بهخوبی از عهده بیان داستان فانتزی برآید به موفقیت بزرگی دست خواهد یافت.
زمانی که او ملقب به «موراکامی انگلیسی» شد، هرگز دین خود به این استاد ژاپنی را انکار نکرد اما او مدتها پیش از آن چنین مسیری را برای داستاننویسی خود در پیشگرفته بود.
سال گذشته او با همکاری همسرش خاطرات «نائوکی هیگاشیدا» به نام «دلیل پریدن من» را به انگلیسی ترجمه کرد. خانواده میچل با دو زبان انگلیسی و ژاپنی صحبت میکنند و او معتقد است این موضوع باعث درک چگونگی تکامل انسان باوجود تنوع زبانهای مختلف برای آنها شده است.
میچل که بهعنوان یک هنرمند، صاحب سبک و فرم شناختهشده دراینباره میگوید: من به زبان علاقهمند هستم اما این طرح و شخصیتهای داستان هستند که مرا به تفکر وامیدارند. همانگونه که در کودکی داستانهای اورسولا لو گویین و اکنون کتابهای چخوف، دیوید پیس یا میشل فابر مرا وادار به اندیشیدن میکنند.
پس از رمان «قوی سیاه سبز» و رمان تاریخی «هزار پائیز جیکوب دو زوت»، رمان «ساعتهای استخوان» روایتی ترکیبی از روحنوشت/Ghostwritten و «اطلس ابر» محسوب میشود. در ساعتهای استخوان زندگی فردی به نام هالی سایکس در طول 6 دهه، از سالهای پرکشمکش 1980 تا دوره آخرالزمانی 2040 و نبرد کیهانی میان دو گروه خوب و بد روایت میشود.
ساعتهای استخوان به موضوع محدودیتهای انسان فانی و منابع سیاره زمین اشاره دارد. به گفته میچل هرآن چه در مورد یک فرد واقعیت دارد، به همان اندازه در مورد یک تمدن نیز واقعیت دارد. ما در طول عمر خود تمدنها را میسازیم و اگر مراقب نباشیم ممکن است تبدیل به بیماریهای لاعلاجی شویم که مرگ تمدنها را تسریع کنیم. و البته ما مراقب نیستیم، به نفت خوکردهایم و افکار و ذهن خود را بر روی حافظههای کامپیوتری ذخیره کردهایم درنتیجه حافظه تمدن ما برای به یادآوردن نیازمند شبکه برق شده است. ساعتهای استخوان از بعد فانتزی نیز دارای درونمایه موردعلاقه میچل یعنی تناسخ هویت در طول قرنها و در میان قارهها است.
میچل میگوید من به خوانندگانم ایماندارم و میدانم آنها خیلی با من تفاوت ندارند. وقتی خوانندگان نیز چنین اعتماد و باوری را به من میدهند، آیا این احساس فوقالعادهای نیست؟ ازآنجاکه من بهعنوان یک خواننده تأثیر آن را میدانم، تشویق میشوم که بهعنوان نویسنده نیز اینگونه تأثیرگذار باشم.
نظر شما