چهارشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۳ - ۰۹:۰۰
نقد تفسیر قرآن آیت الله طالقانی و نظر آیت الله مصباح/ شهید مطهری گفت من و شریعتی دنبال طالقانی حرکت کردیم

حجت الاسلام دکتر فاضل میبدی معتقد است «کتاب‌های طالقانی و همچنین تفسیر قرآن او قابل نقد است اما خلوص و عملکرد اخلاقی طالقانی قابل نقد نیست؛ طالقانی هیچ گاه کسی را طرد نکرد، سعه صدر و بزرگواری داشت و اخلاقی بودن او را نمی‌توان زیر سوال برد.»

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، هومان دوراندیش: اواخر شهریور ماه مصادف است با درگذشت آیت الله طالقانی؛ روحانی بزرگواری که امام خمینی(ره) او را «ابوذر زمان» می‌خواندند. یک عمر مبارزه سیاسی، کتاب‌های طالقانی را تا حد زیادی به محاق برده است. امروزه کمتر کسی از طالقانی به دلیل اهمیت کتاب‌هایش یاد می‌کند.
در افکار عمومی و خاطره‌ تاریخی ایرانیان، مبارز بودن او بر متفکر بودنش غلبه کرده است. محمدتقی فاضل میبدی، عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم و استاد دانشکده مفید قم، در گفت‌وگو با ایبنا، درباره هر دو وجه شخصیت آیت الله طالقانی سخن می‌گوید.

او معتقد است طالقانی انسان دردمندی بود که مبارزه با ظلم و استبداد را بر گوشه‌نشینی در حجره‌های بحث و فحص فقهی و علمی ترجیح داد و حتی در مقام مفسر قرآن هم، تفسیری دردمندانه نوشت که به کلی متفاوت از تفسیر عالمانه علامه طباطبایی بود.
گفت وگوی خبرگزاری کتاب را در نقد و بررسی کتاب های آیت الله طالقانی می خوانید:

سال‌ها پیش آیت الله مصباح گفت که دلیل اهمیت و برجسته شدن آیت الله طالقانی، مبارزات سیاسی وی بوده است و گر نه کتاب‌های طالقانی وزن و اعتبار علمی چندانی ندارد. این توصیف درباره آثار و جایگاه علمی آیت طالقانی درست است یا نه؟

نه، این توصیف به کلی غلط است.

چرا؟

به دلیل این‌که مرحوم آیت الله طالقانی در نجف درس خوانده بودند و از مرحوم آ سید ابوالحسن اصفهانی اجازه اجتهاد داشتند و پس از این‌که از نجف به قم می‌آید، ظاهراً از مرحوم آقای حائری هم اجازه اجتهاد کسب می‌کنند. از نظر بنده در این‌که آیت الله طالقانی از نظر فقه و اصول و سواد حوزوی فرد مجتهدی بود و اگر در حوزه‌ها باقی می‌ماند کمتر از آیت الله بروجردی و دیگران نمی‌شد، هچ تردیدی نیست. ولی مرحوم آیت الله طالقانی انسان دردمندی بود و زمانی که دید جامعه او گرفتار استبداد شاهنشاهی و رواج لیبرالیسم و مارکسیسم است، احساس کرد باید حوزه را رها کند و در سنگر علمی، اجتماعی و سیاسی قرار گیرد. تفسیر نوینی که طالقانی از قرآن ارائه کرد، بی‌شک یکی از بنیادی‌ترین تفاسیر عصری در عصر حاضر است. من اصلاً این قضاوت را قبول ندارم که کتاب‌های مرحوم طالقانی وزن علمی بالایی ندارد. شما کتاب‌های طالقانی در دهه‌های 1320 و 1330 را با سایر کتاب‌های مذهبی آن زمان مقایسه کنید. پس از این مقایسه است که ما حق داریم درباره کتاب‌های طالقانی قضاوت کنیم.

پس چرا تفسیر قرآن آیت الله طالقانی حتی بین حوزویان و روحانیان با اقبال و استقبال چندانی مواجه نیست؟

کلاً تفسیر در حوزه‌های ما چندان مورد قبول نیست. به کتاب‌های فقهی اقبال بیشتری وجود دارد. قرآن و تفسیر قرآن در حوزه همیشه مظلوم واقع شده. مرحوم آیت الله طباطبایی هم وقتی  تفسیر قرآن می‌نوشت مظلوم بود. برای این‌که در حوزه بیشتر با چهارصد تا پانصد آیه قرآن سر و کار دارند. یعنی با آیات فقهی قرآن. آیات غیر فقهی چندان مورد توجه نیست. مرحوم طالقانی می‌خواست بین قرآن و جامعه‌ای که گرفتار آن مشکلات و مسائل بود، پیوندی برقرار کند. از این‌رو تفسیر نوین آیت الله طالقانی نه یک تفسیر صد در صد علمی بلکه تفسیری دردمندانه است که بخش اعظم آن در زندان نوشته شده است. طالقانی می‌خواست نسل جوان آن روز دریابد که قرآن چه می‌گوید و برای چه آمده است. زمانی که طالقانی احساس کرد جوانان ما به دلیل مشکلات اجتماعی و طبقاتی جامعه ایران و جذابیت شعارهای اقتصادی لیبرالیستی و به‌ویژه کمونیستی جذب مکاتب غربی می‌شوند، کتاب «مالکیت در اسلام» را نوشت. این کتاب آیت الله طالقانی واقعا یک کتاب علمی است. او در کنار کار تفسیری‌اش، که با هدف ایجاد پلی ارتباطی بین جامعه و قرآن صورت می‌گرفت، در برابر مکاتب غربی‌ای که مدعی حرف‌های نو در زمینه اقتصاد بودند، تلاش کرد تا نشان دهد که اسلام هم در اقتصاد حرفی برای گفتن دارد و به همین دلیل کتاب «مالکیت در اسلام» را نوشت.

شاید الان کسی این کتاب را بخواند و ده‌ها نقد هم به آن داشته باشد. به هر کتابی که پنجاه سال پیش نوشته شده باشد، نقدهای زیادی می‌توان وارد کرد. ولی مهم این است که طالقانی فرزند زمان خودش بود و برای نسل خودش حرف نو داشت و یکی از کسانی بود که جریان روشنفکری دینی را در ایران پایه‌گذاری کرد. در سال 1351 در جلسه‌ای که مرحوم مطهری و دکتر شریعتی هم حضور داشتند، یک عده می‌گفتند کسی که نسل جوان را با اسلام واقعی آشنا کرد، شریعتی بود. عده‌ای هم می‌گفتند پیشگام این مسیر، آقای مطهری بوده. در این میان مرحوم مطهری صریحاً می‌گوید پایه‌گذار آشنایی نسل جوان با دین اسلام نه من هستم نه شریعتی؛ بلکه آقای طالقانی بودند که این راه را باز کردند و ما هم به دنبال او حرکت کردیم. سپس مرحوم مطهری به مدت نیم ساعت درباره پیشتازی طالقانی و فعالیت‌های وی در این زمینه، سخنرانی می‌کند. مرحوم دکتر شریعتی هم می‌گوید من در کتاب «کویر» به مناره‌ای در کویر اشاره کرده‌ام و منظورم از این تمثیل، مسجد هدایت و آقای طالقانی بود که در سال‌های اختناق پس از 28 مرداد همچون مناره‌ای در کویر می‌درخشید. جریان روشنفکری دینی در سده اخیر را نمی‌توان منهای آیت الله طالقانی مطالعه کرد.

جدا از مقابله با مارکسیسم و لیبرالیسم، کتاب‌های طالقانی را از چه حیث دیگری مهم می‌دانید؟

آقای طالقانی در دو سنگر سخت مبارزه کرد. یکی سنگر مبارزه با خرافات، دیگری سنگر مبارزه با استبداد. حدود صد سال قبل کتابی با نام «محو الموهوم» از مرحوم اسدالله خرقانی منتشر شده. خرقانی عالم روشنفکری بود که به شدت با خرافات مخالف بود. این کتاب یکبار چاپ شد ولی زود فراموش شد. مرحوم طالقانی در اواسط دهه 1320 این کتاب را مطالعه می‌کند و می‌بیند کتاب بسیار مناسبی برای مبارزه با خرافات است. مقدمه‌ای بر این کتاب می‌نویسد و آن را از نو چاپ می‌کند. در زمینه مبارزه با استبداد هم کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» آیت الله نایینی را با نگارش مقدمه‌ای، مجدداً منتشر می‌کند. کتاب نایینی شاهکاری در زمینه مبارزه با استبداد است. آیت الله طالقانی هم در زمان خودش احساس می‌کرد مشروطه دارد از بین می‌رود و استبداد دوباره در حال بازگشت به جامعه ایران است. او می‌دید که برخی از روحانیان هم در گوشه نجف یا قم نشسته‌اند و تماشاگر ظلم هستند و حرکتی هم نمی‌کنند. طالقانی با نگارش مقدمه و بازنشر کتاب نایینی، می‌خواست نشان دهد که فقیهی مثل نایینی، از قانون مشروطیت دفاع کرده، با سلطنت مطلقه مخالفت کرده و با استبداد دینی و غیر دینی هم مبارزه کرده است. طالقانی جامعه را گرفتار استبداد می‌دید و در مقدمه کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» می‌نویسد: «آن دوره‌ای که در قم سرگرم تحصیل بودم، روزهایی بود که مردم این کشور سخت دچار فشار استبداد بودند. مردم بر اثر وحشت از یکدیگر می‌رمیدند. جان و مال و ناموس مردم تا عمامه اهل علم و روسری زنان مورد غارت و حمله مامورین استبداد بود. این وضع چنان بر روح و اعصابم فشار می‌آورد که اثر آن دردها و بیماری‌هایی است که تا پایان عمر باقی خواهد بود. در آن روزها با خود می‌اندیشیدم که این بحث‌های دقیق در فروع احکام مگر برای عمل و سعادت فرد و اجتماع نیست؟
مردمی که یک فرد یا یک دسته بی‌پروا این گونه بر او حکومت و ستم نمایند، آیا روی صلاح و سعادت خواهد دید؟ آیا نباید بیشتر نیروی فکر و عمل را در ایجاد محیط مساعد و جلوگیری از اراده‌های خودخواهانه متوجه نمود؟» (ص 8) طالقانی در مقدمه «تنبیه الامه ...» و سایر آثارش به خوبی نشان داده است که در پی خرافه‌ستیزی، خودخواهی ستیزی و استبدادستیزی است. او معتقد بود علما باید درد جامعه را درست بفهمند. یعنی نمی‌توان فقط در حوزه علمیه قم نشست و تماشاگر یا فراهم‌کننده زمینه بروز استبداد بود.

نهایتا شما در میان آثار طالقانی، کدام کتاب‌ها را مهم‌تر از بقیه می‌دانید؟

تفسیر قرآن او و یا مقدمه‌اش بر کتاب «تنبیه الامه ..» را مهم‌تر از بقیه نوشته‌هایش می‌دانم. البته باید این نکته را اضافه کنم آنچه در آیت الله طالقانی جوان‌ها را جذب می‌کرد، در درجه اول نه سخنان علمی وی بلکه نحوه برخورد، تحمل، اخلاق و تسامح او بود. این‌که به هر فکری توجه کند و با صاحب آن فکر دوستانه بحث کند، یعنی در یک کلام اخلاق و سلوک عملی طالقانی، مهمترین سرمایه او در جذب جوان‌ها به اسلام بود. طالقانی کسی بود که به آنچه که معتقد بود عمل می‌کرد. وقتی کشور ما گرفتار استبداد سلطنتی و مارکسیسم و سوسیالیسم و لیبرالیسم شد، طالقانی با اینکه استعداد رسیدن به مقام مرجعیت را داشت، همه چیز را رها کرد و از قم به تهران بازگشت و در سنگر مبارزه جای گرفت و سال‌های زیادی از عمرش را در زندان و تبعید سپری کرد. طالقانی عالمی نبود که در گوشه حوزه علمیه قم بنشیند و فقط تحقیق کند و کتاب بنویسد، بعد بگوید کتاب من از کتاب فلانی بهتر است. به هر حال در آن زمان، پررونق‌ترین کتاب‌ها طالقانی «پرتوی از قرآن» و «اسلام و مالکیت» بود.

چرا روی کتاب «پرتوی از قرآن»تاکید دارید؟

برای این‌که با درد جامعه گره خورده است. تفسیر او دردمندانه است. تفسیر المیزان علامه طباطبایی عالمانه و فیلسوفانه نوشته شده اما تفسیری است که چندان با درد جامعه گره نخورده است اما تفسیر فلسفی طالقانی با مشکلات جامعه پیوند خورده است و من این را می‌پسندم.

یعنی می‌فرمایید تفسیر آیت الله طالقانی، در قیاس با تفسیر علامه طباطبایی، به روح قرآن نزدیک‌تر است؟

بله، تفسیر طالقانی به روح قرآن و روح جامعه نزدیک‌تر است. البته تفسیر عالمانه آقای طباطبایی هم کار بزرگی بوده است. جوانانی که تفسیر علامه طباطبایی را می‌خواندند، شاید برخی شبهاتشان رفع می‌شد ولی آنها در جامعه‌ای زندگی می‌کردند که دچار ظلم و اختلاف طبقاتی بود؛ بنابراین در مواجهه با این مشکلات به نسخه‌ای دینی نیاز داشتند تا تکلیف خودشان را بدانند. طالقانی برای انسانی که بی‌هویت شده بود، نسخه‌ای سودمند می‌پیچید و به خوبی به او نشان می‌داد که راه نجاتش در قرآن پیدا می‌شود. طالقانی به آن جوان‌ها می‌گفت راه نجات شما نه در سوسیالیسم و لیبرالیسم که در قرآن است.

شما فرمودید طالقانی توامان با لیبرالیسم و مارکسیسم مبارزه فکری می‌کرد. اما به نظر می‌رسد نگاه او به دین، بیشتر متاثر از سوسیالیسم و مارکسیسم بود تا لیبرالیسم.

ولی این به معنای افکار کمونیستی در آثار طالقانی نبود. طالقانی ضمن این‌که به مالکیت معتقد بود، در صدد حل مشکل جامعه‌اش بود. مالکیتی که که در آن دوران در جامعه ما از طرف برخی فقهای ما به رسمیت شناخته می‌شد، مالکیت نامحدود بود. فقط می‌گفتند شما وجوهاتت را بپرداز، دیگر هر چه ثروت داری مال خودت است. یعنی مالکیت و ثروت بی‌حد و حصر. با این نگاه ممکن بود بسیاری از افراد متشرع باشند اما ثروت کلانی داشته باشند. فقر و گرسنگی بیداد می‌کرد ولی شخص ثروتمند مذهبی می‌گفت من وجوهات ثروتم را پرداخته‌ام. کتاب‌های مرحوم آیت الله طالقانی به خوبی نشان می‌دهند که او با این نگاه اقتصادی مخالف بود. او می‌گفت درست است که اسلام مالکیت را به رسمیت شناخته است، اما اگر در جامعه‌ای فقیر وجود داشت، ما نباید بگوییم شما وجوهاتت را بپرداز، مالکیت و ثروتت هر اندازه که باشد اشکالی ندارد. طالقانی به این فرمایش حضرت علی (ع) بسیار توجه می‌کرد. علی (ع) می‌فرماید: «هر کجا ثروت انباشته‌ای دیدم، در کنارش حق ضایع شده‌ای هم دیدم.» طالقانی در کتاب‌هاش به این نکته مهم اشاره کرده است که فقهای ما در گذشته بیشتر با کفر مبارزه کرده‌اند تا با ظلم؛ ولی اسلام آن اندازه که نسبت به ظلم حساس است، به کفر حساس نیست. این حرف آقای طالقانی بود. او می‌گفت چرا ما این قدر به کسی که حرفی علیه اسلام زده، این قدر حساسیم و سریعاً او را مرتد اعلام می‌کنیم اما نسبت به کسی که ظلمی مرتکب شده، حساسیت چندانی نداریم. در حالی که ما می‌گوییم: المک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم. طالقانی معتقد بود لبه تیز قرآن هم متوجه ظلم است و جوامعی هم که هلاک شدند به دلیل ظلمشان هلاک شدند. ما هنوز هم به این نکته مهم مطرح شده در کتاب‌های طالقانی توجه کافی نداریم. جامعه ظلم‌زده خطرناک‌تر از جامعه کفرزده است. کفر از دل ظلم بیرون می‌آید. پیامبر هم می‌فرمود بعد از من سعی کنید جامعه را به فقر نکشانید که اگر جامعه‌ای به فقر کشیده شود، به کفر کشیده خواهد شد. طالقانی به خوبی متوجه شده بود که مایه و اساس کفر فقر است و ظلم اجتماعی.

ولی درباره اولویت موضع‌گیری علیه ظلم یا کفر، به نظر می‌رسد تجویز کتاب‌های طالقانی و مطهری متفاوت است. یعنی حساسیت شهید مطهری بیشتر متوجه کفر و التقاط بود نه ظلم.


نه، مرحوم مطهری هم در کتاب «اقتصاد اسلامی» حساسیتش را نسبت به ظلم نشان داده است. اما فرق مطهری و طالقانی این بود که آیت الله مطهری بیشتر کار نظری می‌کرد. مرحوم طالقانی انسانی دردمند و اهل عمل بود. او می‌گفت من درد جامعه را احساس می‌کنم و باید با مشکلات جامعه مبارزه کنم. طالقانی هم در سنگر علم کار می‌کرد هم در سنگر عمل. هم مبارزه با جهل داشت هم مبارزه با ظلم. از این‌رو مرحوم مطهری هیچ وقت کارش به زندان نکشید ولی مرحوم طالقانی سال‌ها در زندان و تبعید بود. آقای مطهری انسانی بود که فلسفه خوانده بود و شاگرد علامه طباطبایی بود. به نظر بنده، آنچه  جوانان آن عصر را جذب اسلام می‌کرد، نه حاشیه آقای مطهری بر «اصول فلسفه و روش رئالیسم»  یا کتاب «خدمات متقابل ایران و اسلام» بلکه مشی عملی و تفسیر قرآن دردمندانه مرحوم طالقانی بود. من خیلی به آقای مطهری علاقه‌مندم و به او و کتاب‌هایش افتخار می‌کنم ولی نسخه‌ای که در آن دوران بیشتر به درد جوانان ما می‌خورد، تفسیر «پرتوی از قرآن» طالقانی یا کتاب «اسلام و مالکیت» او بود.

آیا این‌که آیت الله طالقانی بیش از این‌که با کتاب‌هایش جوانان را جذب اسلام کند، از طریق شخصیت و سلوک عملی‌اش آنها را جذب می‌کرد، یکی از علل پیدایش گروهی مثل مجاهدین خلق در جوار طالقانی و ابتلای آنها به آن سرنوشت دردناک نبود؟

نه، من این حرف را قبول ندارم. شما می‌توانید همین اشکال را به قرآن هم وارد کنید. یعنی بگویید خوارج هم از دل قرآن بیرون آمدند. از دل هر دین و مکتبی ممکن است یک سری انسان ناباب بیرون آیند ولی این‌که بگوییم مرحوم طالقانی دیدگاه‌هایی داشت که منطقاً به پیدایش مجاهدین خلق منجر شد اشتباه است. دیدگاه‌های او و مجاهدین خلق درباره اسلام یکی نبود. اما طالقانی به دلیل تسامح و سعه صدری که داشت مجاهدین جذب او می‌شدند. در حسینیه ارشاد هم بسیاری جذب مجاهدین خلق شدند. حتی در قم و مدرسه حقانی هم کسان بسیاری جذب مجاهدین خلق شدند در حالی که اصلاً آیت الله طالقانی را ندیده بودند. مکتب آیت الله طالقانی یک مکتب عینی و عملی بود و با دردهای جامعه مبارزه می‌کرد اما این‌که بگوییم مجاهدین خلق از دل این مکتب بیرون آمدند، این حرفی کاملاً انحرافی است.

ولی شاگردان شهید مطهری مجاهد و فرقانی نشدند. چرا؟

آیت الله طالقانی در مدرسه هدایت تدریس می‌کرد و از دل آن مدرسه، انسان‌های پاکی درآمدند که هنوز هم به اسلام اعتقاد دارند. ولی چون طالقانی در کوران مبارزه بود، واقعیت این بود که انسان‌های زیادی جذب مکتب طالقانی می‌شدند که مستقیماً شاگرد او نبودند. مجاهدین خلق در بعضی بیانیه‌هایشان از امام خمینی(ره) هم دفاع می‌کردند. این‌که آنها از اسلام منحرف شدند، دال بر این نیست که ما بگوییم از تئوری آیت الله طالقانی مجاهدین خلق بیرون آمدند. اگر اخلاق و سعه صدر و خلوص آیت الله طالقانی و امثال او غالب بود، جوانان ما به انواع انحرافات کشیده نمی‌شدند؛ نه مجاهد می‌شدند، نه بی‌دین و نه در حسرت خروج از کشور. برخی تنگ‌نظری‌های ما باعث شد که گروهی از جوانان ما از قطار انقلاب و دین پیاده شوند.

در مجموع شما معتقدید وجه اصلی اهمیت آیت الله طالقانی، مثل شهید بهشتی، عملکرد اوست نه کتاب‌هایش.

من می‌گویم کتاب‌های طالقانی را می‌توان نقد کرد. تفسیر قرآن و مالکیت در اسلام و سایر کتاب‌هایش را باید خواند و قطعاً هم قابل نقد است اما خلوص و عملکرد اخلاقی طالقانی قابل نقد نیست. طالقانی هیچ گاه کسی را طرد نکرد. سعه صدر و بزرگواری داشت. اخلاقی بودن او را نمی‌توان زیر سوال برد ولی کتاب‌های او را، مثل کتاب‌های شهید بهشتی و هر متفکر دیگری، می‌توان نقد کرد. کدام کتاب است که غیر قابل نقد باشد. آنچه قابل نقد و نفی نیست، انسانیت و اخلاق‌مداری آیت الله طالقانی است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها