دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۳ - ۱۴:۳۹
اختلاف نظر دکتر زرین‌کوب و شهید مطهری درباره نحوه ورود اسلام به ایران در گفت وگوی ایبنا با محسن غرویان

دکتر عبدالحسین زرین‌کوب در کتاب مشهور «دو قرن سکوت» از رفتار اعراب مسلمان در ماجرای فتح ایران و اسلام آوردن ایرانیان، انتقاد می‌کند و در مجموع ورود اسلام به ایران را با «غارت و کشتار» توام می‌داند اما شهید مطهری در کتاب «خدمات متقابل ایران و اسلام» از عملکرد اعراب مسلمان در ایران دفاع می‌کند و می‌گوید اگر ایرانیان با اعراب همکاری نمی‌کردند، حکومت ساسانیان فرونمی‌ریخت و اسلام در ایران فراگیر نمی‌شد.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - هومان دوراندیش: 25 شهریور سالروز درگذشت دکتر عبدالحسین زین‌کوب است. زرین‌کوب ادیب و مورخی فرهیخته بود که عمری به دور از غوغا و هیاهو، تحقیق کرد و قلم زد. متن زیر گفت و گویی است با محسن غرویان، استاد حوزه علمیه قم، درباره اختلاف نظر عبدالحسین زرین‌کوب و شهید مرتضی مطهری در مساله «نحوه‌ ورود اسلام به ایران».

عبدالحسین زرین‌کوب در کتاب «دو قرن سکوت» از عملکرد اعراب مسلمان در جریان فتح ایران، بسیار انتقاد کرده و آنها را به خشونت متهم کرده است. شهید مطهری هم در کتاب «خدمات متقابل ایران و اسلام» ضمن مخالفت با توصیفات و انتقاداتی از این دست، تاکید کرده است که ایرانیان با روی باز پذیرای اسلام شدند. شما درباره اختلاف نظر مطرح شده در این دو کتاب، چه نظری دارید؟

واقعیت‌های تاریخی در گذشته محقق شده است اما تفسیرها و تحلیل‌های تاریخی بر اساس دیدگاه و هندسه ذهنی مفسرین و مورخین متفاوت است. در هرمنوتیک جدید هم این بحث مطرح است که متون دینی و ادبی و نیز وقایع تاریخی، بر اساس ذهنیت مفسر، تفسیرهای مختلفی پیدا می‌کنند. مساله ورود اسلام به ایران هم یکی از این حوادث است که تفسیرها و تحلیل‌های گوناگونی درباره آن مطرح شده است. برخی مستشرقین اصرار دارند که اسلام را دین شمشیر معرفی کنند و با قدرت شمشیر وارد کشورهای گوناگون شده است و اعراب با فتوحاتی که داشتند، به زور ایرانیان و مردم سایر سرزمین‌ها را وادار به پذیرش اسلام کرده‌اند اما برخی دیگر معتقدند اسلام خودش جاذبه‌ای دارد، چون‌که هماهنگ با عقلانیت و فطرت است و در مساله عدالت اجتماعی جذابیت ویژه خودش را دارد، و ایرانیان هم اسلام را با آگاهی و علم و معرفت پذیرفته‌اند و این طور نبوده که به زور شمشیر اعراب مسلمان شده باشند. شهید مطهری هم چنین دیدگاهی دارد. او معتقد بود ایرانی‌ها با سابقه فرهنگی و فلسفی‌ای که داشتند، اسلام را پذیرفتند. در ایران باستان، پهلویون صاحب فلسفه بودند و حکیم سبزواری هم در منظومه‌اش به این موضوع اشاره می‌کند و می‌گوید ایرانیان باستان فلسفه تشکیک وجود را داشتند. به هر حال سابقه تمدنی و فرهنگی ایرانیان بالا بود و همین سابقه و ذهنیت موجب شد که آنها اسلام را یک دین پیشرفته، عقلانی و هماهنگ با فطرت بیابند و آن را بپذیرند. من فکر می‌کنم این تحلیل با گوهر دیانت اسلامی سازگارتر است و شهید مطهری هم مدافع این دیدگاه بود. دیدگاه آقای زرین‌کوب هم طرفدارانی دارد. البته هر یک از این دو دیدگاه باید قرائن و شواهد و دلایل خود را ارائه کنند.

دکتر زرین‌کوب در کتاب خودش درباره فتح مدائن نوشته است:«تازیان به تیسفون درآمدند و غارت و کشتن پیش گرفتند. سعد در ورود به مدائن نماز فتح خواند: هشت رکعت ... بدین‌گونه بود که تیسفون با کاخ‌های شاهنشاهی و گنج‌های گرانبهای چهارصد ساله‌ی خاندان ساسانی به دست عربان افتاد و کسانی که نمک را از کافور نمی‌شناختند و توفیر بهای سیم و زر را نمی‌دانستند، از آن قصرهای افسانه‌آمیز جز ویرانی هیچ بر جای ننهادند.» شهید مطهری احتمالاً از این نکته آزرده خاطر بود که اگر این توصیفات را درباره آن اعراب بپذیریم، در واقع تصویری نامطلوب از یاران مستقیم پیامبر را پذیرفته‌ایم و این سؤال هم پیش می‌آید که پیامبر یارانش را چگونه تربیت کرده بود که آن‌ها به کشتار و غارت ایرانیان پرداختند.

چنان‌که گفتم، در تحلیل وقایع تاریخی اغراض، انگیزه‌ها و ذهنیت قبلی تحلیلگر کاملاً تاثیرگذار است و این عوامل در چگونگی نفسیر وقایع تاریخی نقش بسزایی دارند اما به نظر من، پس از ورود اعراب به ایران، قطعاً و طبیعتاً آنها با مقاومت‌هایی از سوی ایرانیان مواجه شدند و اعراب هم با کسانی که در برابرشان مقاومت می‌کردند، برخورد فیزیکی داشتند و خشونت‌هایی را اعمال کردند. ولی سرجمع وقایع مربوط به ورود ایران به اسلام را در نظر بگیریم و تحلیل کنیم، من هم مثل شهید مطهری معتقدم تا جاذبه‌های ذاتی در دین اسلام وجود نمی‌داشت، اسلام نمی‌توانست در اذهان و دل‌های ایرانیان نفوذ کند. همین که اسلام تا کنون در ایران باقی مانده است، نشان‌دهنده این است که اسلام مایه‌ها و پایه‌های فطری محکمی داشته است که ایرانیان آن را پذیرفته‌اند.

مرحوم مطهری در «خدمات متقابل ایران و اسلام» در اثبات اقبال ایرانیان به اسلام می‌گوید که اعراب مسلمان تا اروپا هم پیش رفتند ولی اسلام در اروپا ریشه ندواند چرا که اروپایی‌ها فاقد آن اقبال ایرانیان به اسلام بودند. یعنی نه اهتمامی به مسلمانی ورزیدند، نه از جنگ با مسلمانان دست کشیدند.

البته من معقتدم که زمینه‌های فرهنگی و فکری و فلسفی ایران و اروپا متفاوت بود. به هر حال ایران سرزمین شیخ اشراق‌ها و حکماء فارس قدیم بوده و حتی مرحوم آمیرزا محمود شهابی در کتاب «رهبر خرد» می‌گوید اصل و اساس علم منطق از آن ایرانیان است. یعنی علم منطق را ابتدا ایرانیان تدوین کردند نه ارسطوی یونانی. ایرانی‌ها سابقه فکری و فلسفی گسترده‌ای در دوران پیش از اسلام داشتند. من فکر می‌کنم این زمینه فکری موجب شد که ایرانیان از تمدن و فرهنگ اسلامی استقبال کنند و آن را بپذیرند.

نکته‌ای هم که شاید برای ملی‌گرایان یا میهن‌دوستان ایرانی آزاردهنده است، این است که مرحوم مطهری در کتاب خود درباره ایران قبل از اسلام به گونه‌ای سخن می‌گوید که گویی ما باید از ایران باستان به کلی شرمنده باشیم. یعنی ما ایرانی‌ها تا پیش از اسلام اصلاً آدم‌حسابی نبودیم و عرب‌ها آمدند ما را به آدم‌هایی شایسته بدل کردند.

من فکر می‌کنم باید زاویه دید مورد نظر شهید مطهری را در نظر بگیریم. مطهری نظر منفی‌اش متوجه حکومت‌های استبدادی سلطنتی در ایران باستان بود و ظلم و ستم شاهان ایرانی، حرمسراهای آنها، شهوترانی و عیش و عشرت درباریان ایران باستان را در نظر داشتند که تلویحاً یا تصریحاً می‌گفتند ما باید بابت برخی وقایع و امور ایران باستان شرمنده باشیم. منظور شهید مطهری حکمت و عرفان و فلسفه ایران قبل از اسلام نبود. خود شهید مطهری از سابقه فلسفی درخشان ایرانیان قبل از اسلام اطلاع داشتند و نقدی هم به نفس فلسفه‌ورزی در ایران باستان نداشتند. من نقد شهید مطهری را متوجه ظلم و عیش و عشرت شاهان ایران باستان می‌دانم.

احمد شاملو در یکی از شعرهایش می‌گوید: «اعراب فریبم دادند.» البته شاملو حکومت ساسانیان را هم «برج موریانه» می‌خواند که با تلنگری فروریخت. ولی حرف اصلی او این بود که اعراب به انسان ایرانی وعده عدالت دادند و ایرانیان هم به هوای عدالت، برج موریانه را بر اعراب در گشودند اما اعراب پس از تسلط بر ایران، عادلانه رفتار نکردند. شما چه نظری درباره این دیدگاه دارید؟

از گذشته، بحث‌هایی ناسیونالیستی درباره ورود اسلام به ایران وجود داشته. به هر حال یک سری از روشنفکران ما حس ناسونالیستی پررنگی داشته‌اند و از این منظر درباره اعراب و ایرانیان صدر اسلام بحث کرده‌اند و ایرانیت را بر اسلامیت ترجیح داده‌اند. ولی دیدگاه شهد مطهری این بود ناسیونالیسم و ایرانگرایی نباید آن قدر در ما قوی باشد که آن را بر اسلامیت ترجیح دهیم و اسلام را هم با عربیت نباید یکی بدانیم. تمدن اسلامی را باید از مساله تقابل عرب و عجم جدا کنیم.

ولی منتقدینی مثل زرین‌کوب و شاملو – که البته شاملو ناسیونالیست نبود – حرفشان این بود که ظلم بالاخره ظلم است و فرقی نمی‌کند که این ظلم در ذیل حکومت ساسانیان رخ دهد یا در ذیل خلافت اسلامی. منتقدانی از این دست، می‌گویند ظلم قبل از ورود اعراب مسلمان به ایران، وجود داشت و بعد از ورود آن‌ها هم باقی ماند؛ بنابراین مبارزه با ظلم مهم‌تر از کفر و دین است و از این حیث، ورود اعراب مسلمان به ایران، دستاورد چشمگیری نداشت.

این مساله ظریفی است. هیچ کس از ظلم و ستمگری دفاع نمی‌کند. ظلم در هر حکومت و تمدنی که رخ دهد محکوم است. ولی من فکر می‌کنم که جنبه فکری اسلام بر جنبه‌های دیگرش غلبه دارد؛ جنبه‌های نامطلوبی که ما بخواهیم آن‌ها را به عربیت و اعراب منسوب کنیم. به نظر من، بحث فکری را باید از بحث ملیت جدا کرد. اسلام را نباید با ملیت عرب یکی انگاشت.

یعنی شما می‌فرمایید یکی از پاسخ‌های شهید مطهری به منتقدانی مثل عبدالحسین زرین‌کوب می‌توانست این باشد که اعمال و اقدامات اعراب آن زمان را، ولو که برخی از آن اعراب جزو یاران پیامبر بوده باشند، نباید به پای اسلام نوشت؟

بله، در اطراف پیامبر افراد زیادی بودند که ادعای یاری پیامبر را هم داشتند ولی قطعاً مورد قبول پیامبر گرامی اسلام نبودند. یعنی بحث ستم و ظلم احتمالی برخی از اطرافیان پیامبر به ایرانیان را، آن هم پس از وفات پیامبر، بحثی جدا از اصل دین اسلام و فرهنگ اسلامی است. برخی از نزدیک‌ترین اصحاب پیامبر در حق حضرت علی (ع) هم ظلم کردند. رفتار آن‌ها متوجه خود آنهاست نه متوجه اصل دین اسلام.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 6
  • نظرات در صف انتشار: 3
  • نظرات غیرقابل انتشار: 16
  • دکتر خان اوعلان خدایی ۲۳:۰۵ - ۱۳۹۸/۰۴/۲۷
    از نظر علمی نوعی تضاد در نوشته ها و آثار زرین کوب دیده می شود او از یک طرف فیلسوفان و عارفان بزرگی مانند مولوی را به دلایل عیر قابل توجیه مورد نکوهش قرار می دهد .از سوی دیگر از اقوام مختلف تحت عنوان عوام یاد می کند..همچنین فال حافط را بدون توجیه منطقی و فقط بر اساس اهداف نامشخص ترویج می دهد ..که اینگونه عملکرد و نظر با نحوه پوشیدن لباس و کراوات و به طور کلی سبک زندگی او ظاهرا قابل توجیه نیست.و از اینکه نامش در اسناد لژهای فراماسونری شریف امامی و...درج شده مشکلات منتسب به ایشان را بیشتر می کند.
    • دوست ۱۳:۴۷ - ۱۳۹۸/۰۴/۲۸
      بهتر است قضاوت های دقیق و مستند داشته باشیم نه شعاری و شتابزده.برای نقد زرین کوب که دهها کتاب دارد باید یک کتاب مفصل مسندات جمع و سپس تحلیل کرد جناب دکتر خدایی بزرگوار
    • مجید ۱۹:۴۷ - ۱۳۹۸/۰۹/۰۷
      لبه جای ترور شخصیت نقد علمی کنید نمی‌توانید فقط خاموش باشید
  • ۱۴:۰۲ - ۱۳۹۸/۰۴/۲۸
    دکتر خدایی بزرگوار آیا شما خودتان پایان نامه تان را با یکی از رهبران جبهه ملی دکتر باوند نگذرانده اید؟چرا اینقدر تند می روید برادر همکلاس عزیز و بزرگوار.شما باید دیگران را به اعتدال دعوت بفرمایید؟
    • خان اوغلان خدایی ۲۲:۴۶ - ۱۳۹۸/۰۹/۱۳
      سلام. من دقیقا به اعتدال معتقدم و عدم تناسب میان اعتقاد شخصیتی مثل زرین کوب به فال حافظ با سایر سبک روشنفکرانه زندگی اش یا دیدگاه افراطی او علیه مولوی و برخی ملاحظات دیگر در افکارش را مطرح کردم .و الا عضو جبهه ملی بودن را نقد نکردم ...و این نقد منافاتی با احترام به استادان بزرگوار دیگر ندارد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها