تا این هفته تصور میکردم مادری معمولی هستم. شام و نهار میپزم و به درس فرزندانم رسیدگی میکنم. اما امروز متوجه شدم من یک افراطگرا هستم، زیرا خانه را پر از کتابهای مخرب کردهام.
ما کتابهایی چون سری کامل هری پاتر، آن فرانک: خاطرات یک دختر جوان، موشها و آدمها، جایی که وحشیها هستند، جادوگر شهر اوز، زنان کوچک، هریت جاسوس، آلیس در سرزمین عجایب، بازی گرسنگی، گرگومیش، کشتن مرغ مقلد و بسیاری کتابهای دیگر در خانهداریم.
من ناخواسته کتابخانه کودکان خود را با کتابهایی پر کردم که در مدارس یا کتابخانهها به دلیل محتوا و متناسب بودنشان، به چالش کشیده شدهاند. بهعبارتدیگر من مادری هستم که کتابهای ممنوعه برای فرزندانم میخرم. اما در دفاع از خود باید بگویم که فکر نمیکردم موضوعات این کتابها تا این حد بحثبرانگیز باشند.
همچنین من خطایی بزرگتر از خریدن این کتابهای شرورانه برای فرزندانم مرتکب شدهام و آن خواندن این کتابها برای آنها است. برخی از این کتابها رازمانی که پسرم کودکی نوپا بود، هنگام خواب برایش میخواندم و سهگانه بازی گرسنگی را وقتی 13 ساله بود برایش خریدم.
اما آیا اگر میدانستم چنین داستانهای تفرقهافکنانهای را به خانه خود میبرم، از خرید آنها کوتاه میآمدم؟ خیر.
وقتی جوانتر بودم، کتابهای تحریکآمیز نسل خود مانند صلح جداگانه، 1984 و برای همیشه را میخواندم و شاید خوششانس بودم که به یک خواننده سیریناپذیر تبدیلشده بودم.
کتابها دریچههایی بودند رو بهسوی دنیاهایی که من هرگز تجربه نکرده بودم. آنها مرا وادار به تفکر عمیق درباره روابط، عدالت، فرهنگ، دوستی، سیاست، خانواده، آزادی، انتخاب، عشق و هجران میکردند. با آنها گریه کردم، عصبانی و گاهی گیج شدم. هرچه بیشتر میخواندم، جهان برایم گستردهتر میشد.
پدر و مادرم هرگز آنچه را میخواندم سانسور نمیکردند و در کتابخانه ما کتابهایی بود که دیگران شاید آنها را پنهان میکردند. من میخواهم فرزندانم چنین چیزی را تجربه کنند. داستانها میتوانند وحشتناک، تکاندهنده، نگرانکننده، مبتذل، صریح، غمگین، نژادپرستانه، تاریک یا ناامیدکننده باشند و من ترجیح میدهم فرزندانم پیش از آنکه چنین مفاهیمی را شخصاً تجربه کنند، با آنها در کتابها روبرو شوند.
من میخواهم آنها را برای زندگی آماده کنم نه اینکه صرفاً از آنها محافظت کنم. همچنین میخواهم ببینند که چنین داستانهایی میتوانند روشنگرانه، پالاینده، خوشبینانه، شجاعانه، آموزنده و امیدبخش نیز باشند. دوست دارم تفکر آنها گسترده شود نه محدود.
حرفهای من به این معنی نیست که هر نوع کتابی را برای کودکان مناسب میدانم.
کتابخانهها باید در میان کتابهایی که برای طیف وسیعی از کودکان فراهم میکنند، برای بچههای کوچکتر که هنوز برای برخی موضوعات احساسی یا شناختی آماده نیستند، تدابیر محافظتی در نظر بگیرند. بااینحال اعتقاددارم که کتابخانهها باید مخازنی بیطرف برای همه نوع داستان باشند. این به عهده ما والدین است که در انتخاب کتابها به فرزندانمان کمک کنیم و نظارت کنیم چه میخوانند.
من به نظر پدر و مادرهایی که برخلاف من فکر میکنند، احترام میگذارم اما اجازه هم نمیدهم دنیای کودکان من به دلیل ارزشهای شخص دیگری محدود شود.
بنابراین مطمئن هستم که این هفته نیز کتابهای ممنوعه را برای فرزند خودخواهم خواند. امیدوارم شما نیز چنین کنید.
نظر شما