گزارش بزرگداشت مترجم ایرانی برنده مدال گوته در خانه هنرمندان
حسینیزاد: نگران بودم اسپانسر فیلم مستند زندگیام، کارخانههای ماکارونی و لاستیکسازی باشند!
بزرگداشت محمود حسینیزاد دارنده مدال گوته در ترجمه ادبیات آلمان به فارسی، عصر دیروز در خانه هنرمندان ایران برگزار شد. این مراسم با نمایش فیلم مستندی از زندگی کاری این مترجم و نویسنده همراه بود. تمام هزینههای این فیلم را انیستیتو گوته برعهده گرفته بود. به همین دلیل حسینی زاد از انستیتو گوته تشکر کرد که نگذاشتند اسپانسرهای این فیلم کارخانههای ماکارونی، لاستیک و بانکها باشند!
در این بزرگداشت که مورد استقبال بیش از 400 تن از علاقهمندان ادبیات و سینما قرار گرفته بود، محمود دولت آبادی، نرگس خدایی، مائده طهماسبیان و چند میهمان آلمانی از جمله راینر بوتز، مدیر برنامههای فرهنگی سفارت آلمان و انستیتو گوته حضور داشتند.
سخنرانان این مراسم نرگس خدایی، مائده طهماسبی، محمود حسینیزاد، سهیل متانی (سازنده فیلم مستند) و راینر بوتز بودند.
در بخشی از این مراسم، مائد طهماسبی که به گفته حسینیزاد تنها بازیگر سینما و تئاتر ایرانی است که به آلمانی روز تسلط دارد، قطعاتی از کتابهای ترجمه و تألیف حسینیزاد را داستانخوانی کرد. از آن جمله، قسمتی از تازهترین رمان یودیت هرمان بود که به گفته حسینیزاد یک ماه از انتشار آن در آلمان میگذرد و در دست ترجمه است.
بعد از داستانخوانی، محمود حسینی زادبه روی سن آمد و سخنرانی خود را به دو زبان فارسی و آلمانی انجام داد.
وی سپاسگزاری مفصّلی از دوستان خود و برگزارکنندگان این مراسم به جا آورد. پیش از همه از راینر بوتز مدیر موسسه گوته در تهران برای تأمین مالی سریع و صحیح این فیلم مستند تشکر کرد.
حسینیزاد تاکید کرد که این فیلم به هیچ عنوان فیلمی سفارشی نبوده و آشنایی خود با سهیل متانی کارگردان این فیلم را به سال گذشته و از ضیافتی که بعد از اهدای مدال گوته برایش ترتیب داده شده بود، مربوط دانست.
وی گفت: سهیل متانی آنجا بود و تمام مراسم را فیلمبرداری کرد اما متاسفانه در این فیلم هیچ استفادهای از آن تصاویر نکرد.
حسینیزاد درباره این فیلم نگرانی اصلی خود اسپانسرهای فیلم بیان کرد. چرا که خوش نداشت این فیلم مستند با حمایتهای کارخانه ماکارونی، لاستیکسازی و در بهترین حالت بانکها ساخته شود. او سپس به حمایتهای انیستیتو گوته از ساخت فیلم اشاره کرد.
تنها ترجمهای که به محمود دولت آبادی تقدیم شد!
در ادامه با تشکر از حضور محمود دولتآبادی در این مراسم گفت: من تا کنون کتابهای ترجمهام را به هیچ دوستی تقدیم نکردهام. تنها یک کتاب را به نام «گذران روز» که اولین کتاب از ترجمههای من از داستانهای جدید آلمانی است، به محمود دولت آبادی، یک دوست بسیار صمیمی تقدیم کردهام.
وی افزود: به این دلیل که در آن زمان برای ترجمه این کتابها بسیار شک و تردید داشتم و دولت آبادی مرا به این کار تشویق کرد.
در ادامه سهیل متانی، کارگردان مستند 40 دقیقهای از محمود حسینیزاد، با حضور روی سن از سرمایهگذاری انستیتو گوته برای ساخت این فیلم تشکر کرد و گفت: فیلم خیلی وارد جزئیات زندگی محمود حسینیزاد نمیشود و بیشتر بخشهای کاری و تکنیکی نویسندگی و مترجمی او تمرکز دارد و در نهایت نمایش این که چطور شد که این مترجم مدال گوته را دریافت کرد.
غالب فضای این فیلم 40 دقیقهای را که «بین دو دنیا روایت بیقراری» نام داشت مجموعه نماهایی ثابت از اتاق کار، اتاق نشیمن و ایوان خانه حسینیزاد به همراه عکسها، تصاویر روی جلد کتابها و به همراه گفتههای رو به دوربین محمود حسینیزاد به عنوان تنها کسی که در فیلم سخن میگفت، تشکیل میدادند. همچنین تصاویری از دریافت جایزه گوته و تصاویری از نقاشیهای انتزاعی و غیر فیگوراتیو حسینیزاد در این فیلم بودند. سکانس پایانی فیلم را هشت دقیقه داستانخوانیِ این نویسنده از یکی از داستانهای خود او تشکیل میداد که سکانسی تاثیرگذار بود.
ایده اصلی و داستانخوانی نویسنده مقابل دوربین
مائده طهماسبی در گفت وگو با خبرنگار ایبنا درباره این فیلم گفت: آنچه در این فیلم پیش از هر چیز برای من زیبا و مهم بود، احترامی بود که کارگردان فیلم برای سوژه اصلی فیلم قائل شد و اجازه داد که فیلم در حیطه موضوعاتی که محمود حسینیزاد میخواست باقی بماند و به موضوعات دیگر زندگی او سرک نکشید. بهعلاوه فکر میکنم نتیجه یک فیلم احساسی خیلی خوب ساخته شد که توانست برای کسی هم که محمود حسینیزاد را نمیشناسد، معرفی خوبی از او ارائه کند.
این بازیگر در این باره که آیا فیلم نمیتوانست گفتههای تعدادی از دوستان کثیر محمد حسینیزاد را هم در بربگیرد، نظر خود را چنین بیان کرد: در آن صورت یک کار عوامپسندانه و حتی تبلیغاتی از کار درمیآمد. مگر در قالبی که فقط دوستان حسینی زاد حضور داشته باشد و خود او در فیلم نباشد.
همچنین سهیل متانی به خبرنگار ایبنا گفت: این فیلم اولین اپیزود از مجموعه فیلمهایی درباره تعدادی از فرهیختگان است.
وی در پاسخ به این سؤال که چه ایده اولیهای برای ساختار این فیلم به عنوان فیلمی که از یک نویسنده ساخته میشود، وجود داشت؟ اظهار کرد: به طور کلی سعی کردم شیوهای مینی مالیستی را در ساخت این فیلم به کار ببرم و خود را درگیر یک سری کلیشههایی که بسیار تکرار شدهاند نکنم. من از ابتدا در ذهن داشتم که در فیلم بسیار از داستانگویی نویسنده استفاده کنم. در نهایت ساختار فیلم هم به نوعی داستانی بود که محمود حسینیزاد از زندگی خود تعریف کرد و در هشت دقیقه پایانی که یکی از داستانها را در مقابل دوربین روخوانی کرد.
مختصری از گفتههای حسینیزاد در فیلم
حسینیزاد در بخشی از این فیلم اشاره کرد که ترجمه از آلمانی را با نمایشنامههای برشت و به پیشنهاد یکی از دوستانش که روزنامهنگاری سیاسی بود، آغاز کرد.
وی از کتاب «قاضی و جلادش» نوشته فردریش درونمات که در جوانی به فارسی برگردانده بود، نام برد و این نویسنده را به عنوان کسی که سادگی و تازگیِ زبان آلمانی را به وی یادآور شده، تاثیرگذارترین نویسنده ادبیات معاصر آلمان بر روی خود دانست و گفت: در کتاب قاضی و جلادش با زبان آلمانیِ بینهایت سادهای برخورد کردم، همان زبان فاخری که گوته و شیلر با آن نوشتند. حالا دورنمات آن را در قالبی متفاوت سلیس، موجز و روان به کار میبرد.
وی به روند خلاقه ترجمه اشاره کرد و گفت: یکی از دلایلی که من دیر به سمت نویسندگی آمدم و سالهای متمادی ترجمه میکردم همین خلاقیت به کار رفته در ترجمههایم بود که مرا ارضاء میکرد و احساس نیازی برای نوشتن حس نمیکردم.
حسینیزاد همچنین مهمترین وظیفه مترجم را انتقال لحن نویسنده دانست و گفت: باید خوششانس بود تا نویسندهای را پیدا کرد که فضای فکریاش به مترجم نزدیک باشد تا مترجم بتواند قدرت خود را در انتقال لحن به رخ بکشد. برای من کتابهای یودیت هرمان اینگونه هستند.
در بخشی از این فیلم حسینیزاد با اشاره به سه مجموعه داستانش به نامهای «سیاهی چسبانک شب»، «آسمان کیپ ابر» و «این برف کی آمده»، درمورد نویسندگیاش توضیح داد: ادبیات برای من تجربه است. من در نوشتن از ایجاز بیهقی در جملهبندی و آزادیِ مولانا تأثیر گرفتم. مولانا را نه شاعر که نویسنده نثرهای آهنگین میدانم.
وی افزود: از نویسندگان معاصر ایران ابراهیم گلستان، گلشیری، غزاله علیزاده و شمیم بهار به دلیل همین ایجاز در نوشتن روی من تأثیر میگذاشتند.
در ادامه فیلم با بیان اینکه لوکیشن داستانهایش نقاط مختلف خانهاش هستند، گفت: در مورد فضاسازی داستان باید بگویم که علاقه خیلی زیاد من به سینما سبب شده تا داستانهایم را در میزانسهای سینمایی طراحی کنم. یعنی هر جملهای را که مینویسم، بازیگران آن صحنه را میزانسن میدهم، حتی نقطه دوربین را تعیین و اگر اغراق نباشد نورپردازی هم میکنم. به همین دلیل است که داستانهای من ساختاری شبیه فیلمنامه پیدا میکنند.
نظر شما