چرا «غدیر» به چالشیترین مسأله تبدیل شده است؟ آیا غدیر یک راهحل و چارهجویی فراگیر، جهانشمول و انسانشمول است؛ یا یک درگیری و مجادلهجویی در انشعابیگری، گروهبندی و فرقهآفرینی، یا حاصل و دستاوردی در شکلها و تشکلهایی ساخته و پرداخته به نام خودی و غیر خودی؟! ... تا کی و چند، همان حرف و حدیثهای همیشگی را باید تکرار کنیم که بالاخره حق با کیست و چرا چنین شد و چنان نشد؟! و به دنبال آن، گلایه و نفرین و آههای گاه و بیگاه!! ...
در این یادداشت و یادکرد، همه حرف، بر سر آن است که بیایيم اندیشمندانه و مسئولیتپذیرانه به سراغ خود مولا برویم و با مروری بر اندیشهها، رویکردها و راهکارهای او، با نگره و نگاهی دیگر ــ با رویکردی انسانيـجهاني ــ به بازخوانی و بازنگاری غدیر بنشینیم.
هرچه بود و هرچه هست؛ بالاخره غدیر، جغرافیایی تنگ و تنها نیست؛ مرزبندی، اقلیمیگری، محدودیت و محدودهنگری نیست.
غدیر هر قدر مهم باشد، یقین دارم که تنها در حدود اثبات یک ماجرا در کش و قوسهای تاریخیـجغرافیایی نیست. غدیر، اثبات و اثباتیگری نیست. محدودهبینی، محدودیتگرایی و محدودهگری نیست که محصول و فراوردهای انشعابی و متفرقه به نام «خودی و غیرخودی» از درون آن سر برآورد!
غدیر، هرچه بود و هرچه هست، هیچ کدام از اینها نیست. مولا بارها میگفت که من شما را برای خدا میخواهم. این یعنی، حق؛ یعنی، حقانیت و بالاخره، توسعه و رهایی از بندها، زنجیرها و قیدهای طبیعی، اقتصادی، سیاسی و معرفتی.
غدیر، رویکردی انسانیـجهانی، برای رفتار و رسیدن به اهداف الهیـانسانی است و «امام» در کتاب غدیر، انسانی فراآمده است که از درون و بیرون، همه پیروان، تابعان، همراهان و خویش را ــ نه برای سلطه، سلطنت، خدمتگیری، بهرهکشی و برخورداري، بلکه برای برآمدن، برتر شدن، انسانی اندیشیدن، جهانی نگریستن و خدایی شدن ـ نیاز دارد.
غدیر، نقطه عطف و اتصال آغازینیست که طی آن، باید بتوانیم نموداری از استمرار امامت و رهبری ترسیم کنیم. امام، الگوی همه دیگرانیست که در زمان و زمین با او میتوانند همزیستی داشته باشند. امامت و ولایت، اغراقیگری و غلو مابی نیست و ما ـ حتی ـ به آن کس که در نماز جماعت در پیش میایستد و نمازگزاران دیگر ــ در همه حرکات، عبارات، کلمات و سکنات ــ او را مقتدا و الگوی خود قرار میدهند، «امام» میگوییم؛ پس، امام و امامت، امری نسبی است همانطور که در قرآن، به پیشوایان و پیشاهنگهای کفر و کافری هم گفته شده است: «ائمهی کفر» (سوره توبه، آیه 12). جالب آنکه به عنوان یک «اصل» در نماز جماعت و در موضوع «امام و امامت» به هیچ وجه برتریجویی و برتریخواهی جایی ندارد به طوری که اگر جای مُهر امام از جای مُهر مأموم بالاتر باشد، نماز باطل میشود! آری، در فرهنگ و تفکر امام و امت، نمیشود امام در موقعیت و وضعیتی ــ از نظر ساختاری ــ بالاتر و برتر قرار گیرد.
غدیر، یک چیستی است. غدیر، یک رویکرد است؛ رویکرد و راهکاری در جان و جهان انسان.
غدیر در واقع، هم استراتژی است و هم تاکتیک. بیانیهای جهانی در زبان و ادبیات انسانیـجهانی تشیع و شیعهگری. به نامههای مولا و سخنرانیهای او در کتاب عزیز نهجالبلاغه بنگرید و بخوانید که همگی، حکایت از رویکرد رهاییسازی آگاهانه و باورمندانه مردمی و عمومی برای جذب و جلب مشارکتی همگانی و انسانی دارد.
یکی از ویژگیهای اصلی و همیشگی مولا این است که در هر جا که باشد ــ در مسجد، باغ، نخلستان و پهنه جنگ، فرقی نمیکند ــ همانجا را کلاس و کارگاه آموزشی میکند. همین حالا بلند شوید و نگاهی به خطبهی 216 نهجالبلاغه کنید که موضوع آن «حقوق متقابل حکومت و مردم» است. گویی این نظریهپردازی ــ که مولا در آن حق، حقگزاری، حقگرایی و مردمسالاری را با همه شاخهها و تقسیمبندیهایش تعریف و تبیین میکند ــ در یک همایش و هماندیشی بینالمللی و جهانی مطرح شده است؛ در حالی که این گفتار ــ و شاید بهتر باشد بگویم «درسگفتار» ــ صرفا، سخنرانی مولا در صحرای صفين، خطاب به یاران، هواداران و شاید برخی از اعضا و افراد سپاه جنگاور رویاروی اوست!
و چه خوب میشد اگر ما کتاب و مکتوبهای نهجالبلاغه را در یک بازخوانی، بازنگری و بازنگاری اسامی ــ از نو، دوباره، تازه به تازه و بدون هرگونه پیشداوری ــ مینگریستیم و میخواندیم!
غدیر، دعوت و فراخوانی به تمرکز و مرکزیت متقارن و متوازن است. آنهایی که جلوتر رفتهاند و تندروی کردهاند، بهتر آن است که برگردند و آنهایی که واپس گرايیدهاند و عقب ماندهاند، بگذارید که برسند:
الیمینُ و الشِّمالُ مَضِلَّة، و الطریق الوُسطی هِیَ الجادَّة! (خطبه 16 نهجالبلاغه)
امامت، استبداد و خودکامهگری نیست؛ آگاهی بخشی، احیاگری و رهاییگری است. جامعه مطیع، منقاد، بیدردسر و خاموش، جامعه مطلوب و موردنظر در کتاب غدیر نیست. کتاب نهجالبلاغه، نمونهای روشن و راهبردی از تفکر و تعریف یک ساختار نظاممند در تدوین، تالیف و نگارش کتاب غدیر است.
غدیر نیامده است که با مرزبندیهای کوچک، قبیلهای و بومی به گونهای به پیلهکردن و به پیله خود رفتن دامن بزند!
غدیر، زبان و ادبیات امامت و رهبری است و رویکرد امامت و رهبری هم، فراگیریست و نه درگیری ... در ذهن و زبان اندیشه و فرهنگ سازمانی و تشکیلاتی «امامت»، جهانشمولی و انسانشمولی تعریفها و نظریهها، حرف نخست و زیربنایی را میزند.
رویکرد غدیر آن نیست که در آن بخواهیم بگوییم این باشد، آن نباشد. در غدیر میخواهیم بگوییم که بگذارید همه باشند و به درستی باشند. بگذارید همه بیایند و هیچ فرد و نیرویی حذف نشود. بگذارید همه به نقطهی صفر، به نقطه تعادل، تمرکز و مرکزیت برادری و برابری برسیم.
غدیر، استراتژی امامت و رهبری ـ و نیز تاکتیک اجرایی آن ـ است و حرف اول و آخر آن هم، این است که امامت و رهبری، تفاخر، ریاست و تسلط نیست، بلکه مسئولیت، تعهد و پیمانگزاری است؛ و این تعهد و مسئولیت را نباید به هیچوجه به ظالمان، خودکامگان، خودخواهان، زیادهطلبان و انحصارگران سپرد و واگذار کرد:
قال: اِنّی جاعِلکُ لِلّناسِ اماماً؛ قال: و من ذرّیتی؟ قال، لایَنالُ عهدی الظالمین! (قرآن: بقره/ 124)
خدا به ابراهیم گفت: تو را برای همه مردمان، «امام» قرار دادم؛ پرسید: از تبار من هم؟! گفت: پیمان من، به ظالمان نمیرسد!
نیکوترین رویکرد در نگارش کتاب غدیر، مستندسازی و استناد بندها و پیوندهای آن به کتاب آسمانی قرآن و کتاب زمینی نهجالبلاغه است.
پس بیایید ببینیم و بنگریم که خدا در قرآن چه میفرماید و بنگریم و ببینیم که خود مولا ـ به عنوان بنیانگذار امامت و رهبری در تشیع ـ چه میگوید؛ سپس با رویکردی به نام «بازگشت به کتاب» ، «کتاب غدیر» را بنگاریم...
غدیر،رویکردی صددرصد مردمیست. غدیر، مردمیگریست و نه عوامیگری. غدیر، نظریهای انسانیـجهانیست؛ نه طایفهگری، سلطهطلبی و سلطنتگرایی ... غدیر، رویکرد همه جانبه مردمی، آن هم برای از میان برداشتن محرومیتها، ناکامیها و مصائب همگانیست:
اَاَقنَعُ مِن نَفسی بِاَن یُقالُ امیرالمومنین وَ لا اُشارِکُهُم فی مکارِهِ الدَّهرِ؟! (نامه 45 نهجالبلاغه، خطاب به فرماندار بصره)
آیا همین قدر دلخوش باشم که به من بگویید «امیرالمومنین»، در حالی که با مردمان، پیروان و رهروان خویش، هیچگونه همراهی و همدلی در ناگواریها و مصائب روزگار نداشته باشم؟!
و هدف از چنین دیدگاه و نظریهای، آن است که با کاربست، پیادهسازی و اجرایی کردنش، هیچ ستمدیدهای گرسنگی نکشد و هیچ ستمگری به فرصتهای متعدد امتیاز خواری و شکمبارگی نرسد:
... اَن ال یُقاروا عَلی کِظِّةِ ظالِمٍ، وَ لاسَغَبِ مَظلومُ! (خطبه 3 (شقشقیه)/ نهجالبلاغه)
پس میبینیم که نقطه اشتراک و تلاقی قرآن و نهجالبلاغه در امامت و رهبری آگاهانه و برنامهدار و در تعهد، پیمانگزاری، مسئولیتپذیری، محرومیتزدایی و رهاییگری است:
... لاینال عهدی الظالمین
... اَخَذَاللهُ علی العلّماء... (نهجالبلاغه/ خ 3، شقشقیّه)
یعنی، امامت و رهبری و آگاهانه و حساب شده و با برنامه، یک «قرارداد»، «قانون» و «مسئولیتی تخلفناپذیر».
آری، نمیشود امام بود و ظالم بود؛ نمیشود امام بود و با مظلومان نبود!
نظر شما