یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۳ - ۰۹:۴۸
او که درد شعر داشت و درد هنر

تا نگاه می‌کنی وقت رفتن است وقت رفتن کسانی که هنوز حرف‌هایشان ناتمام بود. وقت رفتن قیصر امین پور آن‌هم در اوج و شکوفایی شاعرانگی و در چهل و هشت سالگی. هشتم آبان ماه که می‌شود باید باور کنیم که باز همان حکایت همیشگی رفتن و رفتن در میان است. قیصر امین پور هم پیش از آن‌که باخبر شود پر کشید و رفت تا دریغ و حسرت همیشگی را بر جان‌ودل شعر باقی بگذارد. هرمز علی پور شاعر جنوبی یادداشتی را در اختیار خبرگزاری کتاب ایران قرارداده است که سال‌هاست این سخنان را دردمندانه از دل بر زبان و قلم می‌آورد.

خبرگزاری کتاب ایران ( ایبنا ) - هرمز علی پور : اگر قرار است از قیصر بگویم، می‌خواهم مثل همیشه خودم حرف بزنم؛ یعنی با نگاه یک شاعر به نگاه شاعری دیگر. این‌که جایگاه او در شعر کجاست و آیا فضاهای تازه دارد یا پیشنهاد و مسائلی چنین، کار محققان و پژوهشگران است.

از نظر من امّا، پذیرفته‌شدن شاعری از سمت خواص و بعد عوام، البته نه عوام مطلق، وجه ممیّزه آن، اگرچه عریان و آشکار نیست، امّا برمبنای آن می‌توان شاعران واقعی و شاعران حاشیه‌نشین را تشخیص داد. دیگر این‌که در نگاه شاعر به شاعر آموخته‌ام و تمرین کرده‌ام که مفتّش بی‌رحمی نباشم با توقع مطلق خواستن شاعر و نیز معصوم بودنش.

قیصر ثابت کرده است که شاعر است و شاعری است که پیرامون او بسیار گفته و نوشته شده و می‌شود. او زندگی پرفراز و فرود و پوست‌اندازی‌هایی داشته است. شاعری که سرنوشت خودش را زندگی کرد، با خود و جامعه صادق بود و مراقب خود، و نیز قدری خوددان، در هر زمینه‌ای یا به قول بعضی در هر ژانری که اثر خلق کرده است.

اولین بار از قیصر شعر «می‌خواستم شعری برای جنگ بگویم» را شنیدم، موقعی که من سی و چند ساله بودم و همان موقع بود که دانستم قیصر شاعر است. او می‌توانست، به شعر نابی به معنای خالص برسد، که زادگاه شعر او، خطه «ناب» بود . در زندگی نیز می‌توانست پزشک شود یا صاحب شغل‌های پردرآمد دیگر. او امّا درد شعر داشت و درد هنر؛ زیرا که در دوران جوانی نقاشی هم می‌کشید امّا شعر، جادوی دیگری داشت برای او.

غزل‌های او نسبت به جوان‌های دیروز و امروز، عالی و متفاوت نیست امّا هنوز دلپذیرند و در شعر نیمایی هم چون خود شعر نیمایی در شعر معاصر ما به اشباعی رسیده است اجتناب‌ناپذیر، پس قیصر چه می‌توانست بکند و همین شعرهای نیمایی او، با توجه به شرایط شعر نیمایی، قابل پذیرفتن و حتماً متناسب با روزگار خود اوست.

در این‌که او اگر وارد فضای شعر سپید می‌شد، می‌توانست چون شعر نیمایی و کوتاه سرایی‌اش بدرخشد، ممکن بود، زیرا شعر سپید درخشان سرودن، زمان می‌برد و به اعتقاد و نگاه من، سخت نیز هست، امّا شاید می‌توانست و اگر حالا می‌توانست ببیند، حتماً ترکیب «قیصر شعر» را نمی‌پسندید که خودش می‌گفت «دیدم که نام کوچک من دیگر/ چندان بزرگ و هیبت آور نیست»

جان و هوش او تغییر را می‌پذیرفت و از تصلّب دوری می‌جست. دردمندی و تأملات او سرشار از نفس و نفس اندیشگی و سیری‌ناپذیر و خط و حدود بود. شاعری که با واکنش‌های متفاوت در شرایط گوناگون درگیر است، انسانی است که صادقانه در داوری خویش، جانی تعالی‌خواه را مدّ نظر دارد. انسانی که در لحظه‌های شادمانی و اندوهش تنهاست، با درونی مبتلای دل و عقل خود و از بیرون به‌شدت مورد مداقه و مراقبت، و چون‌که آثار او بخشی از داشته‌های شعری روزگار خود اوست، یعنی وجود دارد، پس ممتنع بودن و دیدنش را برنمی‌تابد.

قیصر شاعری است که به شعر رسید و زیبا و درخور هم رسید و من شاعر، دوست‌داشتن او را فارغ از بایدها و نبایدها می‌خواستم و می‌خواهم. کرانه شعری او روزبه‌روز رو به فزونی است، از بابت نگاه بیرونی به کار او البته و از من چون از آن کرانه بپرسند، به مرجع‌های مکتوب نه دسترسی دارم و نه می‌روم که بیابم، میزان قرابت روح و جان‌ها را در آنچه به حافظه دارم می‌سنجم و هر شاعر خوبی به اعتقاد من به بیان حدیث نفسی می‌رسد که تعمیم‌پذیر است؛ چراکه هیچ حدیث نفسی درنهایت انتزاعی نیست و در همسویی با مسائل انسانی، اساسی و منعطف است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها