مازاريك بر استقلال تمامي ملتهاي تشكيلدهنده امپراتوري اتريش - مجارستان تاكيد داشت و نظرات خود را در نشريه اروپاي نوين منتشر ميکرد. وقتی امپراتوری اتریش-مجار به جنگ جهانی اول (۱۹۱۴) کشیده شد، مازاریک به آمریکا فرار کرد و شروع به فعالیت برای حمایت از مهاجران چک و اسلواک کرد و کوشید تا «وودرو ویلسون»، رئیس جمهور آمریکا را برای استقلال چکسلواکی از امپراتوری اتریش-مجار تشویق و تحریض کند. چک بعد از پیمان صلح، چکسلواکی کشور مستقل و مازاریک نخستین رئیس جمهوری چکسلواکی شد. وي در امور داخلي نيز براي ترقي وضع كشور، تحولاتي ايجاد کرد. وي همچنين مورد حمايت گسترده مهاجران چك و اسلواك قرار گرفت.
در بخشی از فصل دوازدهم کتاب «ظهور و سقوط رایش سوم» نوشته «ویلیام شایرر» میخوانیم: «جمهوری چکسلواکی از آفریدههای پیمان ورسای و محصول تلاش دو روشنفکر برجسته چک، «توماش مازاریک» و «ادوارد بنش» بود. مازاریک نخستین رئیس جمهور کشور شد، و بنش که همواره وزیر امور خارجه بود، پس از بازنشستگی مازاریک، دومین رئیس جمهوری چکسلواکی شد. چکسلواکی که از امپراتوری هابسبورگ تراشیده شده بود، و امپراتوری مذکور، کشور پادشاهی بوهم را در قرن 16 به چنگ آورده بود، پس از بنیانگذاری آن در 1918 تدریجا به دموکراتترین و شکوفاترین کشور اروپای مرکزی بدل شد. لیکن بر اثر ساختار داخلی خود که از چند ملیت مختلف تشکیل شده بود، دچار یک مشکل داخلی بود. در درون کشور، یک میلیون مجارستانی، پانصد هزار روتنی
(Ruthenians)، و سه میلیون و دویست هزار آلمانی سودتی میزیستند. اینها با اشتیاق به ممالک مادر خویش که به ترتیب مجارستان، شوروی و آلمان بودند، مینگریستند.
همچنین در مقالهای که فریدون مجلسی، دیپلمات مترجم و نویسنده برجسته ایرانی با عنوان «سوسياليسم با چهره انساني» در روزنامه شرق نوشته است، چنین میخوانیم: «چكها در اروپاي مركزي از لحاظ فرهنگي و اجتماعي از همگنان ديگر يك سر و گردن بالاتر بودند. آن كشور دو ملتي كوچك پيش از هيتلر و پس از او مردان سياسي سرشناسي داشت. ادوارد بنِش و توماس مازاريك (پدر و پسر) مردان كوچكي نبودند. توطئه كودتاي كمونيستي در سال 1948 كه با قتل وزير خارجه و سياستمداران دموكرات آن كشور رخ داد خود داستان و تراژدي تلخي در تاريخ آن كشور كوچك و اين دو كشور كوچكتر كنوني است. وقتي در سال 1956 شورش بزرگ بوداپست رخ داد و با مشت آهنين ارتش سركوب شد، چكهاي سركش سر به لاك خود فرو بردند، اما وقتي خروشچف از ديكتاتوري خشن و جنايتكار استاليني انتقاد كرد، چكها به عنوان دموكراتترين و متمدنترين جامعه بلوك شرق اميدي تازه يافتند. اعتراضات از ميان جامعه برنخاست، از درون كنگره حزب كمونيست برخاست.»
نظر شما