محمدحسن شهسواری میگوید: مفسرین اشعار حافظ بر دو گروه هستند، برخی میگویند شراب حافظ همان می انگوری است و برخی دیگر میگویند که شراب او معنای عرفانی دارد و آن را ذوب و تجلی گذرا معنی میکنند و همان آغاز تجلیات و شهودات عرفانی میدانند.
وی پس از معرفی چند کهن الگوی معروفی که نخستین بار یونگ مطرح کرد، افزود: اولین کهن الگویی که درباره آن صحبت میکنیم، کهن الگوی «پرسنا» است. پرسنا به معنای «نقاب» است و از بازی بازیگران نمایشهای یونانی گرفته شده است. کهن الگوی بعدی کهن الگوی «سایه» است. این دقیقا خلاف کهن الگوی پرسنا است. دو کهن الگوی دیگر «آنیما» و «آنیموس» است. آنیما تصور مردان از زنان است. یا سادهتر بخواهیم بگوییم وجه زنانه هر مردی است و آنیموس وجه مردانه هر زنی است.
حافظ شاعرِ شراب است
وی افزود: یک کهن الگوی دیگر «پیر فرزانه» است. پیر فرزانه زن ارتقاء یافته آنیماست و پیر فرزانه مرد ارتقاء یافته آنیموس است. با این تعاریف مختصر، اکنون وارد بحث اصلی خود میشویم. در آغاز دیوان حافظ این مصراع آمده است: «الا یا ایها الساقی ادرکاسا و ناولها». ما در همین مصراع با دو واژه پُر بسامد در اشعار حافظ روبهرو میشویم. یکی شراب است و دیگری ساقی. حافظ شاعرِ شراب است: «بیا و کشتی ما در شط شراب انداز».
مفسرین اشعار حافظ بر دو گروه هستند: برخی میگویند شراب حافظ همان می انگوری است و برخی دیگر میگویند که شراب او معنای عرفانی دارد و آن را ذوب و تجلی گذرا معنی میکنند و همان آغاز تجلیات و شهودات عرفانی میدانند. در مورد بحث من مهم نیست که این شراب آب انگوری بگیریم یا تمثیلی از تجلیات عارفانه. هر دو اینها در اینجا یک کارکرد دارند.
وی به کلید واژه اشعار حافظ اشاره کرد و گفت: کلید واژه بعدی ساقی است. کار ساقی رساندن شراب در مجلس عیش است. در نگاه عرفانی نیز واسطهی فیض الهی است. سپس میرسیم به مصراع دوم: «که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها»
زخم قهرمانِ حافظ زخم هجران است
شهسواری به کتاب «مرد هزار چهره» اشاره کرد و افزود: جوزف کمپل، اسطورهشناس معروف، در کتاب «مرد هزار چهره» سفر قهرمان را در سه بخش میداند: جدایی- تشرف- بازگشت. سفر قهرمان حافظ سفرِ عشق است. در اینجا لازم است که خیلی کوتاه درباره کهن الگوی قهرمان سخن بگویم. تعریفی که از کهن الگوی قهرمان میشود چنین است که قهرمان کسی است که میل به انجام کار خارقالعادهای دارد اما دارای یک نقطه ضعف و یک زخم قدیمی است. پس قهرمان سه وجه دارد؛ هدف او، نقطه ضعفش و نیز زخمی قدیمی. زخم قهرمانِ حافظ زخم هجران است.
وی افزود: سراسر تاریخ هنر واکنشی است در برابر بهشت گمشده. همواره زندگی بی نقص در جایی دیگر است. تاریخ فکر بشر هم میگوید که بهشت صرفا مکانی در آینده نیست. سفر قهرمان سفر به گذشته است، نه سفر به آینده. موقیعتی بوده است که بشر از آن رانده شده یا آن را گم کرده است. پس در یک زمانی یگانگی با منشاء خیر وجود داشته و بر حسب اتفاق جدایی و هجران پیش آمده است. از این نگاه، تاریخ بشر تاریخ جدایی است اما مرحله تشرف، از نگاه حافظ، با عشق آغاز میشود. تنها سفر ممدوح او همین عشق است و هدفش رسیدن و وحدت با آن بهشت گمشده است.
مرحله تشرف، از نگاه حافظ، با عشق آغاز میشود
این داستاننویس به موانعی که بر سر راه قهرمان حافظ قرار میگیرد اشاره کرد و گفت: اما چه موانعی بر سر راه قهرمان حافظ قرار دارد؟ در داستاننویسی میگویند که سطح درام را سطح موانع مشخص میکند. یعنی هر چقدر رقیب و موانع قوی باشد درام هیجان انگیزتر و عمیقتر خواهد بود. در درام بخشی وجود دارد که قهرمان، متحدین و دشمنانش را میشناسد. یا اگر قهرمان نمیشناسد مخاطب آنها را خواهد شناخت.
وی با اشاره به شعری از حافظ افزود: به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید / که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزلها. در این جا ما با یکی از متحدین قهرمان آشنا میشویم. این متحد «پیرمغان» است. یکی دیگر از متحدین او «ساقی» است. پیر فرزانه نیز دو شکل دارد. هم دارای چهره زنانه است و هم چهره مردانه. در اشعار حافظ ساقی چهره زنانه پیر فرزانه است و چهره مردانه او پیرمغان است اما هر کدام از اینها باز دو وجه دارند. در سفرهای اسطورهای هم پیر فرزانه زن (یا زن وسوسهگر یا زن خداگونه - کهن الگوی خدا بانو) است. هر دو آنها در جاهایی به قهرمان کمک میکنند و در جاهایی نیز جلو قهرمان میایستند. این اتفاق برای پیر فرزانه مرد هم می افتد.
قهرمان غزلیات حافظ همیشه یک مرد است
شهسواری ادامه داد: قهرمان غزلیات حافظ همیشه یک مرد است و معشوق یک زن. بنابراین وجه منطقی قهرمان قوی است و وجه شهودی فرد رو به روی او بسیار بالاست. در روانشناسی میگویند که در رابطه عاشقانه مرد سایه زن است و زن سایه مرد. یعنی اگر کسی خیلی منطقی باشد حتما آن وجه شهودیاش را سرکوب میکند و اگر خیلی شهودی باشد وجه منطقی خود را سرکوب میسازد.
وی افزود: پس اگر یک بار دیگر سفر قهرمان (جدایی- تشرف و بازگشت) را به زبان کهن الگویی، یا به زبان روانشناسی بخواهیم بازگو کنیم باید چنین گفت که مسیر قهرمان این گونه است: نخست شورش علیه پرسنا، دوم مهار سایه، سوم یگانگی با آنیما یا آنیموس و چهارم بازگشت.
وی افزود: در این جا باید به نکتهای اشاره بکنم که کمتر دیدهام که در تفسیر غزلیات حافظ به آن اشاره شده باشد. وقتی حافظ میگوید: «به می سجاده رنگین کن» آیا منظور او همان می انگوی است؟ طبعا شارحان عرفانی میگویند نه، چنین نیست. به هر حال باید توجه داشت که در اینجا قهرمان ما علیه پرسنا شورش کرده است. ریاکاری مهمترین نماد این پرسنا است. اکنون در مرحله مهار سایه است. سایه وجه شهودی قهرمان ماست. چون وجه آنیموسی او خیلی قوی است و دنبال وجه شهودی خود است و میخواهد با معشوق به یگانگی برسد. پس نیاز به یک پیر فرزانه دارد که او را برای مهار سایه کمک کند. سایه بخش تاریک شخصیت آدمهاست. در اسطورهها نیز در زیرزمین و در بخش مردگان جای دارد. در واقع در اسطورهها این «خرد خبیث» است که میتواند به جداسازی و مهار سایه کمک کند.
شهسواری افزود:به این غزل حافظ دقت کنید:
شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان / که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت/ گفت کای چشم و چراغ همه شیرین سخنان
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود/ بنده من شو و برخور ز همه سیم تنان
کهن الگوی سایه قهرمان را به تمامیتخواهی فرامیخواند
وی افزود: این کهن الگوی سایه است که قهرمان را به تمامیتخواهی و اوج گرفتن (که وجه مثبت سایه است) فرا میخواند. در داستانهای اسطورهای این کار بر عهدهی زنِ وسوسهگر است. در بیت بعد میگوید:
پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد / گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان
وی ادامه داد: در اینجا قهرمان ما هنوز در مسیر تشرف است و مهار سایه و یگانگی با آنیما. قهرمان ما چون مرد است باید با آنیما به یگانگی برسد. در مصراع اول از سختی این مسیر صحبت میکند و در مصراع دوم طعنه میزند. چون قهرمان همیشه جزو خواص است. عوام شروع به حرکت نمیکنند. آنها «سبکباران ساحلها» هستند و حالِ قهرمان ما را (که قرار است در داستان اسطورهای به مسیر بازگشت برسد و دوباره برگردد و این دایره را کامل کند) درک نمیکنند.
اما ضعف قهرمان حافظ در چیست؟
شهسوار گفت: «همه کارم ز خودکامی به بدنامی کشید آخر/ نهان کی ماند آن رازی کز آن سازند محفلها.» میبینیم که نقصان و ضعف اصلی قهرمان، او خود اوست. حافظ در سرتاسر اشعارش در پی رفع این نقصان و جداسازی است. در این جداسازی، خردِ خبیث به او کمک کرده است. هم چنان که ساقی وظیفهی خود را انجام داده است. اما دوباره در یک جایی دشمن میشود و پیر فرزانه (یا پیرمغانِ مرد) باید او را مهار بکند. اینجا زمانی است که باید آن جداسازی را انجام بگیرد:
فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست/ کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی
خودبینی ضعف اصلی قهرمان حافظ است
وی گفت: «میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست/ تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز»
در این صورت است که برای قهرمان ما یگانگی با آنیما شکل میگیرد. این در انتهای مرحلهی تشرف است. در حالی که در ابتدای مرحله تشرف داشتیم که:
میان عاشق و معشوق فرق بسیار است/ چو یار ناز نماید شما نیاز کنید
بازگشت، آخرین مرحلهی سفر قهرمان است
شهسواری به مسیر آخر قهرمان حافظ اشاره کرد و گفت: مسیر قهرمان حافظ در آیین تشرف چنین است. همان طور که اشاره شد طولانیترین مسیر سفر هر قهرمان هم هست. این جا کهن الگوی ساقی (یا خدا بانو) کمک میکند تا به یگانگی با آنیما برسد. پس در مرحله سایه، پیرمغان بود که کمک کرد و در مرحله یگانگی و یکپارچگی با آنیما، ساقی است که کمک میکند.
وی افزود: اکنون میرسیم به آخرین مرحله سفر قهرمان: مرحله بازگشت که بازگشتی حیات بخش و شادیآور است. بسیاری از قهرمانان در سفرهای اسطورهای و در جهان امروز نیز ترجیح میدهند که در مرحلهی یگانگی با آنیما، یا آنیموس خود، بمانند. سفر وقتی کامل است که به نقطهی اول بازگردیم. قهرمان ما از زمین شروع کرد و تا با پرسنا به یگانگی نرسید مسیرش کامل نشد. بسیاری از قهرمانان وقتی به یگانگی با آنیما یا آنیموس میرسند ترجیح میدهند که برنگردند و از یگانگی برخوردار باشند. اتفاقا سختترین مرحلهی سفر، بازگشت است. چون رسیدن به وحدت محض و یگانگی با منبع خیر است.
ساقی همان پیر مغان و پیر مغان همان ساقی
این نویسنده توضیح داد: در اسطورهها مفهومی به نام «تقارن تضادها» هست. در عرفان اسلامی به آن «قاب قوسین» میگویند. در اسفار اربعه عرفان اسلامی اولین مرحله سفر از خلق به حق است و از کثرت به وحدت؛ مرحله دوم سفر به دریای وحدت است؛ مرحله سوم سفر از حق به خلق و از وحدت به کثرت است. این همان مقام قاب قوسین است. این اصطلاح از معراج پیامبر مستفاد میشود. در آن جا اشاره شده است که پیامبر نزدیک و نزدیکتر شد تا به قاب قوسین رسید. در عرفان اسلامی میگویند این جا جایی است که همه دوگانگیها از بین میرود. در این نقطه حتی بحث ما هم بی وجه میشود. یعنی دیگر کهن الگوی زن و مرد معنی ندارد. پرسنا و سایه هم معنی ندارد. ساقی همان پیر مغان است و پیر مغان هم همان ساقی است. تنها در این زمان است که میشود نو شد و حرف تازه زد:
وی افزود: «بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم/ فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم.» سفر آخر سیر از حق به خلق با صحابت حق است. یعنی حالا باید به بشر بودن برگردد (جایی که از ابتدا از آن آمده است)، منتهی با صحابت حق. اکنون قهرمان ما از همهی تضادها دور شده و متصف به تمام صفات است و باید چرخه را تمام کند و جنبههای مخرب پرسنای پیشین را براندازد و پرسنای جدیدی بیافریند تا سبکباران ساحلهای جدیدی چرخه را تکرار کنند.
سیودومین مجموعه درسگفتارهایی درباره حافظ به بررسی «کهنالگوهای شخصیت در غزلیات حافظ» اختصاص داشت که با سخنرانی محمدحسن شهسواری چهارشنبه هفتم آبان در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
نظرات