شنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۳ - ۱۲:۲۰

محمود عابدی، عضو هیات علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه خوارزمی معتقد است با هجوم مغول، در فرهنگ ایران حادثه‌ای بسیار عجیب پیش آمد. پس از حمله‌ غُزان در زمان سلطان سنجر و حمله‌ مغول به خراسان و دیگر نواحی ایران، جامعه‌ فارسی زبان در زمینه‌های مختلف اجتماعی، سیاسی و فرهنگی دستخوش دگرگونی شد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) سی‌وسومین مجموعه درسگفتارهایی درباره‌ حافظ به «از خدای جهان تا خواجه‌ی جهان» اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر محمود عابدی، عضو هیات علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه خوارزمی در مرکز فرهنگی شهرکتاب برگزار ‌شد. 

فراموش شدن برخی شاخه‌های علوم با حمله مغول 

دکتر عابدی گفت: پس از حمله مغول به ایران حکومت مرکزی مسلط و فراگیر از بین رفت، طبقات جامعه جابه‌جا شد و گروه‌هایی با سابقه‌ فرهنگی و تمایلات تاریخی متفاوت به قدرت رسیدند. مرکز مستقر حکومت که سال‌ها در شهرهای خراسان بود، از بین رفت و این خود خاندان‌های مدافع حکومت را تغییر داد و سنت‌های فرهنگی و سازمان‌های اجتماعی تازه‌ای را وارد صحنه کرد. بسیاری از حوزه‌های آموزشی، حتی برخی شاخه‌های علوم، محدود شد و گاهی رو به فراموشی گذاشت. 

وی افزود: در گیر و دار این احوال مساله‌ شعر، به‌ویژه شعر درباری و تبلیغاتی که بازار خود را در سایه‌ اهل قدرت می‌دید، به تدریج متحول شد و از وجوه مختلف از شعر دوره‌های نخستین متمایز شد. در نتیجه مخاطب شعر درباری تغییر کرد و ممدوحِ فاتح و حواشی معمولا ادب آموخته‌ او به امیر و وزیرِ کم‌فرصت و اطرافیان غالبا متغیر و متفاوت تبدیل شد. دیگر دربارها آن اعتبار و اهمیت را نداشتند که شاعرانی مثل عنصری و فرخی و انوری را جذب کنند و به خدمت بگیرند. 

عابدی ادامه داد: از سویی دیگر، روحیه شادمانگی و حال و هوای حاکم بر شعر اشرافی، که سرود فتح می‌ساخت و حرکت و نشاط را در آغاز قصیده‌ها در تشبیب و تغزل زمزمه می‌کرد، با حمله‌ مغول و شکست قوم ایرانی چنان به افسردگی و ملال گرفتار شد که درد ستایانه و غمخوارانه به سکون و خلوت و تنهایی روی آورد. با این همه، معارف دینی بیش از گذشته در عمق ذهنی و زبان شاعران رسوخ کرد. 

عشق، خوش‌ترین و عمومی‌ترین ماده‌ شعر و هنر 

این استاد دانشگاه افزود: نزدیک شدن و پیوستن به عالمان دینی و پیران صوفیه علائق تازه و از جمله روحیه‌ دنیا گریزی را به شعر وارد کرد و به تدریج پیوند شعر را با دستگاه حاکمان چنان کم کرد که گاهی مدیحه زمینه‌ شعر و پیوست آن شد. زیستن با زیبایی‌های طبیعت، که برای شاعر و مخاطب تجربه‌ای بی واسطه بود، از «موضوع شعر» به «ابزار» تبدیل شد و از «امری واقعی» به «صورتی ذهنی» تغییر یافت. 

وی افزود: عشق، خوش‌ترین و عمومی‌ترین ماده‌ شعر و هنر، از تجربه‌ دستیاب آدمیزادگان که در شعر شاعران دوره‌ نخست بود، به دوردست‌ترین عوالم قدسی روی آورد و گزارش‌های عاشقانه که خواستنی‌های دست یافتنی را حکایت می‌کرد و چه بسا با هوس‌کاری‌های شاهانه هم آلوده بود و از بی پردگی پروایی نداشت، چهره‌ای عفیف و زبانی پاک و پاکیزه یافت. عاشقِ کامران و پیروزِ گذشته که می‌توانست قهر و آشتی کند، به سوخته دلی غم پسند تغییر یافت و معشوقِ کامبخشِ پرده‌نشین، محترم شد.

آراسته کردن رویه شعر با صنایع ادبی و هنرورزی‌های ادیبانه 

عابدی اظهار کرد: بعد از مغول بسیاری از کلمات و تعبیرات کهن که میراث دوران گذشته بود به تدریج از حوزه‌ شعر بیرون نهاده شد و انبوهی از کلمات عربی بومی زبان فارسی شد و مصطلحات رسمی شده‌ تصوف و اهل شریعت به زبان شاعر درآمیخت. کلمات عربی زبان فارسی را از صعوبت و خشونت بیرون آورد و پُربار کرد. صنایع ادبی و هنرورزی‌های ادیبانه که غالبا رویه شعر را می‌آراست، به لایه‌های درونی نفوذ کرد و در منشوری از کلمات متمرکز شد. 

وی افزود: نوآوری و نوجویی به خلق معانی چندگانه روی آورد و گاهی لذت‌های لحظه‌ای شنیداری از سطح واژگان جای خود را به التذاذ روح و عمق فکر و فرهنگ سپرد. این ماجرایی بود که بر قصیده‌ درباری گذشت. در نتیجه تغزل فرخی و منوچهری و انوری را غزل خواجو و سلمان و حافظ کرد و نقش قصیده‌ بلند تک ساحتی را به غزل کوتاه چند معنایی واگذاشت. 

خاک به دهان ریختن ایهامی در شعرهای حافظ 

عابدی گفت: «خاک در دهان انداختن» در گذشته مشهور بوده است. از جمله کارهایی که برای توبه انجام می‌دادند خاک به دهان ریختن بود. آن ایهامی که در غالب شعرهای حافظ هست در این بیت به زیبایی به کار رفته است. «سمن به دست صبا خاک در دهان  انداخته» قاعدتا خاک در دهان کسانی که به خطا نسبت کرده بودند. اما شاعر این را تصریح نکرده است. در مجموع، این ابیات می‌گوید که هیچ زیبایی در جهان هستی به زیبایی آن کس که خم به ابرو انداخت و انسان را گرفتار عشق کرد، نیست. پس حق است که آدمی به چنین زیبایی عشق بورزد. چون زیبایی ازلی او چنان است که عشق به او مایه‌ شرف انسان است.

فتوح یکی از اصطلاحات تصوف است 

وی سپس با اشاره به واژه می در اشعار حافظ گفت: «می» ناپاک است. رنگ آن هم ناپاک است. خرقه نیز نماد زهد و طهارت است. اصلا آن را نمی‌شویند، چون پاک است. با این همه شاعر می‌گوید که با جوهرِ شرابِ سرخ خرقه را شستم. چون قسمت ازلی این بود که از آن حال به این حال کنونی بیفتم. 

این استاد دانشگاه به واژه گشایش در دیوان حافظ اشاره کرد و گفت: «گشایش» معادل «فتوح» است. فتوح یکی از اصطلاحات تصوف است و به دو معناست؛ یکی گشایش مادی است. نیازی است که خانقاهیان به آن نیازمند بودند. یکی هم فتوح غیبی است که به‌واسطه‌ آن خاطرشان گشایش پیدا می‌کرد. در هر حال، شاعر می‌گوید که بخشش خداوندی بود که من را گرفتار میِ مغان کرد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها