یا فراتر از این، برخی سینما و تلویزیون را به واسطه هژمونی تصویر، مانعی مهم در بسط فرهنگ کتابخوانی میدانند و مثلاً از منظر مکتب فرانکفورتی، سینما و تلویزیون را ابزاری مؤثر در گسترش عوامزدگی میدانند که ذاتاً با کتاب و مناسبات آن در تعارض است اما قطعاً میان این دومدیوم فرهنگی و فرهنگساز، دیالکتیک روشمند و نمادینی تصور میشود که متأسفانه کمتر در سینما و تلویزیون ما مورد استفاده قرار گرفته است.
در این تعامل رسانهای شاید بهترین خدمت را همین رسانههای بصری به بسط فرهنگ کتابخوانی میکنند. این تمهید دستکم به 2 صورت قابل بررسی و تحقیق است؛ یکی حضور کتاب در شمایل مختلف بصری و بازنمایی به شکل نشانهشناسی و بازتولید المانهای مرتبط با آن و دیگری به واسطه اقتباس ادبی و استفاده از ادبیات داستانی در تولید آثار نمایشی. در شیوه اول کتاب و کتابخانه بهعنوان یک عنصر و شیء تصویری میتواند در لوکیشن و میزانسنهای فیلم و سریال مورد استفاده قرار بگیرد تا حضور در پسزمینه بصری فیلم و سریال، کتاب و مطالعه در پسزمینه ذهنی مخاطب نیز تثبیت شده و چه بسا در ضمیر ناخودآگاه او در یک فرایند زمانی به یک رفتار و عادت فرهنگی بدل شود. متأسفانه کمتر شاهد هستیم که از کتابخانه و کتاب در پس زمینه آثار نمایشی و در طراحی دکور و صحنه استفاده شود درحالیکه همین تمهید ساده، واجد ظرفیت تأثیرگذاری بالایی است همچنان که حضور پررنگ تجملات و اشیای لوکس در فیلم و سریالهای ایرانی در دو دهه اخیر در ایجاد تغییر و تحولاتی فزاینده در سبک زندگی ایرانیها تأثیر زیادی داشته است.
ضمن اینکه بخشی از فرهنگ مطالعه به توجه بر زیباییشناختی این رفتار و جوانب آن برمیگردد؛ مثل شوق کشیدن نقاشی در کودکی که مداد رنگی تازهای خریده است. امروزه حتی برای جذابیت بیشتر کتاب و افزایش میل به خرید آن خلاقیتها و نوآوریهای جالبی در طراحی کتاب و به اصطلاح کتابسازی انجام گرفته به گونهای که فرم کتاب نیز واجد زیبایی و جذابیتهای بصری باشد. قطعاً این تمهید در حوزه تصویر به تأثیرگذاری بیشتری دست مییابد و طیف بیشتری از مردم را متوجه خود میکند.
ضمن اینکه قهرمانان برنامههای نمایشی تلویزیون به دلیل تأثیر بر مخاطبان و ظرفیتهای الگوپذیری میتوانند در ترغیب دوستداران خود به کتاب مؤثر باشند درحالیکه ما کمتر شاهد فیلم و سریالی هستیم که قهرمان آن کتاب بخواند یا به مطالعه علاقهمند باشد. جالب اینکه حتی سریالهای شخصیت محور ما که زندگی یک دانشمند را هم به تصویر میکشند، کمتر به این وجه از شخصیت آن میپردازند. البته استثناهایی نیز در این میان وجود دارد. مثلاً، سریال «روشنتر از خاموشی» که به زندگی ملاصدرا میپرداخت، به این بعد از شخصیت او اهمیت داده و تماشای این سریال میل به کتابخوانی و علماندوزی را در مخاطب افزایش میدهد. تبدیل رمان و داستان به فیلم و تلهفیلم یا سریال تلویزیونی مصداقی از پیوند مبارک ادبیات و سینماست که کتاب را با تصویر گره زده و در نهایت به رشد و باروری فرهنگ و تمدن کمک میکند. از سوی دیگر، بسیاری از فیلمنامههای خوب و فیلمهای ماندگار نیز میتوانند با تبدیل شدن به کتاب در ساحتی مکتوب بازتولید شده و به حیات خود ادامه دهند.
هدف از این تعامل به معنای انکار هویت مستقل کتاب یا سینما نیست. این دو بهعنوان 2 موضوع مستقل فرهنگی، واجد کارکردهای ویژه خود هستند که هیچ کدام نمیتوانند جایگزین یکدیگر شوند اما میتوانند با قرار گرفتن در کنار هم فرصت و بستر فراختری برای تعالی یک انسان و جامعه فراهم کنند. کاش به روزی برسیم که کتابخانه به اندازه تلویزیون نقش محوری در چیدمان وسایل خانههایمان داشته باشد.
نظر شما