دکتر يونس شکرخواه را مخاطب اهل کتاب و رسانه به خوبي ميشناسد. او يکي از پيشگامان طرح مباحث مربوط به فناوريهاي نوين در عرصه کتاب است. نميشود و نبايد در واپسين روز از ايام هفته کتاب که روز «کتاب، رسانه و فناوريهاي نوين» نامگذاري شده، پاي صحبتهاي شکرخواه ننشست و ديدگاههاي تازهاش را نشنيد.
مسأله نشر الکترونيک را در چه ساحتهايي ميتوان طبقهبندي کرد؟ اگر نشر الکترونيک را در سه ساحت فرهنگ، اقتصاد و حقوق بررسي کنيم، به تصوير کاملي از مسائل اين حوزه ميرسيم؟
براي اينکه بتوانيم همه مسائل مربوط به اين حوزه را پوشش دهيم ميتوان دستهبندي را گستردهتر ديد. از خود مسأله توليد محتوا در نشر الکترونيک آغاز کنيم و به مسائل مانند نحوه روايت محتوا، مهارتهاي تقسيم محتوا و تزريق محتوا برسيم. در اين حوزه ساحت توليد محتوا خودش يک بحث مهم است.
ملاحظاتي که شما طرح کرديد ملاحظات بعد از توليد است، درباره اينکه مديريت امور را چطور انجام دهيم. اين مديريت در ارتباط با توليدکننده محتوا و مصرفکننده محتوا مطرح ميشود. طبعا اين محصول که در قالب نشر الکترونيک - من لغت الکترونيک را با احتياط و به علت رايج بودنش به کار ميبرم- منتشر ميشود، ملاحظات متعدد و متکثري دارد. البته الان بهتر است از عبارت e-content (توليد محتواي الکترونيکي) استفاده کنيم و بعد اينکه (e-content)ها برخط هستند يا نه. اين برخط بودن يا نبودن، خودش در اينکه چگونه موضوع را ببينيم تاثير زيادي دارد. جنبه حقوقي نشر الکترونيک حتما مطرح ميشود. اين نشر حتما از منظري ملاحظات اجتماعي دارد. بياييد با مثالي موضوع را شرح دهيم.
ميدانيم در سال 1979 از ايميل استفاده شد. وقتي نويسندهاي با ايميل پيامش را ميفرستد يعني ديگر نميتوان گفت، اي نامه که ميروي به سويش/ از جانب من ببوس رويش، ما ديگر قالبهاي آماده با نقش ابر و باد نداريم. ديگر کمکم داريم پاکت و تمبر را هم حذف ميکنيم. ويژگيهايي که ايميل دارد مثل سرعت در انتقال اطلاعات، پاسخ گرفتن در سريعترين زمان ممکن، سفارشپذيري، بدون خطا بودن و موارد ديگر باعث ميشود ملاحظاتي فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و قطعا سياسي مطرح شود. کتابي مجوز انتشار نميگيرد و خود مولف آن را در فضاي سايبر منتشر ميکند، اين خود از منظرهاي مختلف قابل بررسي است.
بنابراين ميتوان اين طبقهبندي را گسترش داد. ما هر چقدر موضوع را خردتر بررسي کنيم، تخصصيتر هم تعريف کردهايم. البته نبايد فراموش کنيم که بايد در نهايت همه اين ساحتها همگرا شوند. در عين تفکيکي که انجام دادهايم، به همگرايي هم احتياج داريم.
ميتوان همه شاخههاي علوم انساني را در آن دخيل کرد.
بله، چون موضوع مهمي است.
يکي از مسائل مهم نگاه خود ناشران به مسأله نشر الکترونيک است. به نظرتان ناشران به ضرورت رفتن به سمت نشر الکترونيک توجه ميکنند يا خود تبديل به سدي براي رشد اين نوع نشر ميشوند؟
فکر نميکنم هيچ ناشري عامدانه بخواهد ضرر کند. چند حالت وجود دارد که باعث ميشود بيشتر ناشران به سمت نشر الکترونيک نروند؛ بعضي از ناشران به سود حداقليشان خو گرفتهاند. اين ناشران تا زماني که ضرر نکردهاند شيوه قبلي را ادامه ميدهند، حالا اين سود ممکن است 2 درصد باشد يا 5 درصد. يک حالت ديگر هم وجود دارد، اينکه ناشر درآمد پنهاني دارد که ما اطلاعي از آن نداريم، مثلا کاغذ را در بازار آزاد ميفروشد.
اگر فعاليت ناشران را با راستي و درستي همراه بدانيم و در نظر گيريم که کاغذ در بازار آزاد به فروش نميرود و ناشر به سود کم قانع است، مشکل اصلي عدم توجه ناشر به تغييرات پيراموني است. ناشر نميداند آب رفته زير کاه و هر لحظه ممکن است کاه را ببرد. اينجا مسأله شناخت است. اگر دايناسور هم باشي و به تغييرات پيراموني توجه نکني، به رغم قدرت زيادت باز نسلت منقرض ميشود.
قدرت زياد و حيرتانگيز!
من اصل مسأله را درک تغييرات ميدانم، يعني بايد متوجه تمايل و گرايش بازار باشيم. متوجه تمايل مصرفکننده باشيم. متوجه باشيم که چرا در جامعه 70 ميليوني، تيراژ کتابهايمان 7 هزار نيست و ميانگينشان 2 هزار تا است.
در حالي که يک سري آمارها اساسا نبايد در ميانگين حساب شوند و ميشوند.
با تمام اينها باز هم آمارمان دو هزار تاست و بسيار پايين است. جامعه تغيير کرده. در دانشکدهاي که من تدريس ميکنم ميزان مصرف دانشجويان از کتابخانه ديجيتال بيشتر از نسخههاي چاپي است. چون در کتابخانه ديجيتال امکان جستوجو به شکلهاي ساده و پيشرفته وجود دارد.
البته بيشترين چيزي که ما در بازار نشر الکترنيکمان ميبينيم تنها نسخه PDF اثر است و اغلب ناشران تعريف ديگري از اين نشر ندارند.
همان الگوي پايهاي هم که فرمت PDF است، نسبت به نسخههاي چاپي جذابيت بيشتري دارد، چون مسائلي مانند سرعت دسترسي، طبقهبندي و استخراج اطلاعات و ارجاع دادن در اين نوع فرمتها امکانپذير است. حالا ناشر مورد سوال شما، يا دارد از بازار نسخههاي چاپي متنفر ميشود يا به صورت پنهان درآمدهايي دارد، يا به سود کم قانع است.
ميتوان گفت نشر الکترونيک منجر به از بين رفتن نسخههاي چاپي ميشود؟
اين را بازار تعيين ميکند. مثلا راپيد و ماژيک و خودنويس، مداد را حذف نکردهاند، اما شايد روزي مداد حذف شود. اين را ديگر بازار تعيين خواهد کرد. به نظر ميآيد اگرچه عادتهاي قديمي دير جان ميدهند، اما بالاخره جان ميدهند. بايد حواسمان به عنوان ناشر جمع باشد که در قفسه کتابخانه جايي براي کتابهاي ديداري ـ شنيداري در نظر گرفته شود. حلقه گمشده، عدم اشراف به تغييرات پيراموني است. اگر آن اشراف صورت بگيرد، يواشيواش دنياي امروز ميرود به سمتي که اجازه استفاده از دانلودهاي غيرقانوني را ندهد.
مثلا نرمافزارهاي اپل اجازه استفاده از موسيقي را که غيرقانوني دانلود شده نميدهند. بازار راهش را پيدا ميکند. اينجا ناشر به طرف نشر الکترونيک نميرود، چون ابعاد گوناگون ماجرا را خوب نشناخته است. هنوز بعضيها نسخههاي چاپي را دوست دارند و با آن نوستالژي دارند و مهارتهاي استفاده از ابزارهاي مدرن امروز را ندارند. البته تغييرات زيادي در دنيا اتفاق افتاده، مثلا در مصر کتابخانهاي به نام «اسکندريه» داريم که ديجيتال به دنيا آمده.
بحثي هم به عنوان مخاطبسنجي هست که ناشر بفهمد چه اثري در نسخه چاپي منتشر شود و چه اثري در فرمت الکترونيک.
قطعا همين است. من ترجيحم سياستهاي هيبريدي است، يعني سياستهايي که دوپايهاي هستند. هم بايد متوجه بازار مکتوب باشيم، هم بازار ديجيتال. قطعا انتخاب يکي از گزينهها ميتواند مجراي مناسب در توليد اثر باشد. در بازديدي که از مرکز کتاب اشتوتگارت داشتم متوجه شدم کتابهايي کمتر از همه حقالزحمه ميگيرند که مثلا مربوط به طرز کار ويندوز است. چرا؟ چون زودتر از کتابهاي ديگر در معرض تغييرند. شايد اگر آنها را ديجيتال ارائه کنيم راحتتر باشيم، زيرا مثلا براي ويندوز 8 يک کتاب جداگانه منتشر نميشود و فقط نسخه قبلي ارتقا داده ميشود.
مسأله مهم ديگر در اين حوزه، بحث حق مولف است.
اين مسأله از کليديترين بحثهاست. بايد به طرف رعايت آداب حق مولف رفت. هيچ اشکالي ندارد اگر مترجمان در ايران براي نويسنده اثري که ميخواهند از او کاري ترجمه کنند ايميل بزنند که ميخواهيم با شما قرارداد ببنيدم و حقالزحمهاي هم که ميتوانيم به شما بدهيم 5 دلار است. شما لطفا اين 5 دلار را امضا کن، که اگر توانستيم مسائلمان را حل و فصل کنيم اين 5 دلار ميشود، 5 هزار دلار.
يعني ناشر و مولف اين نکته را به عنوان مسئوليت مدني بپذيرند.
هم ناشر اين را در نظر بگيرد، هم من و شماي مصرف کننده. متغيرهاي زيادي هست که با در نظر گرفتن آنها ميتوان به سمت رعايت حق مولف رفت.
سالهاست داريم درباره قانون حق مولف حرف میزنیم، ولي هم چنان مشکل به قوت خود باقي است. حلقه گمشده حل اين مشکل چيست؟
من هم به عنوان کسي که حدود 25 جلد کتاب دارد، آرزو دارم اين قانون زودتر محقق شود. من فکر ميکنم شرايط اجتماعي کمکم دارد براي تبديل اين مسأله به قانون ايجاد ميشود.
يعني فکر ميکنيد اجتماع بايد براي رعايت اين قانون فشار بياورد؟
من مطمئنم که اگر يکي از نمايندگان مجلس وقت بگذارد و يک فرهنگ لغت درآورد و بعد نسخه غيرقانوني (PDF)اش را ببينيد، حتما به اين مسأله فکر ميکند. ما در رسانهها سهلانگاري ميکنيم. شايد اصل دعوا به مسأله سواد رسانهاي برميگردد. وقتي مادري کتابي براي بچهاش ميخرد، اگر بفهمد با 5 هزار توماني که کتاب قانوني را خريده به چه خانوادههايي کمک ميکند، قطعا حاضر نيست کتاب تقلبي بخرد و کتاب را رعايت ميکند.
و اگر بداند با اين کار به کل صنعت نشر کمک کرده!
بله، به مصحح، طراح، ويراستار و همه کمک کرده. اگر کتاب تقلبي بخرد، يعني يک نفر دارد سرش کلاه ميگذارد. ما کاري نکردهايم که همانطور که مردم در خريدن يک کالاي مواد غذايي اورجينال دقت ميکنند، در خريد يک کتاب اورجينال هم دقت کنند.
بايد نگاه صنعتي به نشر را فعال کنيم.
به مثابه يک صنعت فرهنگي به آن نگاه کنيم.
حتي اگر به عنوان فعاليت فرهنگي نبينيمش و به عنوان يک صنعت ابعاد اقتصادياش را بررسي کنيم شايد به نتيجه مشخصتري برسيم.
حتما همينطور است. مثلا کسي که دايرهالمعارف 12 جلدي ارتباطات را نوشته، عرق جبين ريخته و مصرفکننده هم اگر آگاه شود، حاضراست براي خريد اثر پول بدهد. حالا اگر بفهميد کالايي که داريد ميخريد اصيل نيست يعني ما روي جنبه سواد رسانهاي کار نکردهايم. شايد با رعايت حق مولف اثر گرانتر شود، ولي در نهايت عدالت، کتاب گران ميشود. يعني بازار نشر برنده و بازنده ندارد، همه برندهاند.
هر کسي که محتواي بيشتري توليد کند، درآمد بيشتري کسب ميکند و هر کسي که محتواي کمتري توليد ميکند، درآمد کمتري دارد.
دقيقا همين است.
نکته ديگر اين است ما واقعا از دولت چه انتظاري داريم؟
دولت به نيابت از رايهايي که آورده، ذينفع است. دولتي که 20 ميليون راي آورده، 20 ميليون نظر و حرف همراهش هست. گاهي شما به دولت راي ميدهيد و از دولت توقع داريد در راستاي نظرات شما فعاليت کند. اما دولت هم به کمک راي دهندگان احتياج دارد. ما چند طرح نوشتهايم که در آن براي تصويب قانون کپيرايت پيشنهاد داده باشيم؟
يعني مباني نظري برايش توليد نشده؟
بله، بايد ادبيات اين موضوع نوشته شود و بعد افراد مختلف درباره آن نظر بدهند، تا طرح کامل شود. بنابراين من مشکل را در فعاليتهاي دولت نميبينم. اگر درباره اين موضوع صحبت شود و نيازش در جامعه احساس شود، دولت خواهناخواه حمايت ميکند. شما وقتي روي صحنهاي نور ميتابانيد، به شناخت ميرسيد و خود شناخت راه حل را نشان ميدهد.
اين وسط نقش نهادهاي صنفي را چگونه ميتوان تحليل کرد؟
متاسفانه نهادهاي صنفي هم، شناخت لازم را ندارند. ما در نهادهاي صنفي به افرادي راي ميدهيم که معروف هستند، نه مشروع. ما به قديميترينها و مشهورترينها در صنف راي ميدهيم، نه مسلطترينها. ما فکر نميکنيم که اين دندانپزشک با نکات آلودگي ايدز آشنا هست يا نه، اين آرايشگر با مقولات پوستي آشنا هست يا نه؟ نهادهاي صنفي براي مثال ميتوانند به مسائلي مثل تناسب تعداد ناشران و کتاب و حق مولف توجه ويژه کنند.
يعني الان تعداد زيادي ناشر داريم در حالي که تعداد کتابها کم است؟
به نظرم نشر ميتواند بيشتر به طرف تخصصي شدن برود. من ترجيحم اين است که وقتي به يک خيابان ميروم بدانم يک صنف خاص در آن خيابان مغازه دارند. وقتي سراغ يک انتشارات ميروم براي مثال بدانم فقط در حوزه ديجيتاليسم کتاب دارد يا فقط در حوزه جامعهشناسي. من موضوع توجه به حق مولف را از طرف جامعه توليدکننده بررسي ميکنم. يعني اگر پديده عمومي شود خود به خود ...
دولت ورود ميکند؟
بله، مثل ماجراي بستن کمربند ايمني. الان فکر ميکنيد اهرمهاي فشار دولت باعث شده که مردم کمربند ايمني ببنند؟ نه، يادم هست آن زمان راهنمايي و رانندگي برگههايي را در ماشينها پخش ميکرد که درباره اهميت بستن کمربند ايمني روي آن چيزهايي نوشته بود. الان اگر بچهتان کنار شما بنشيند ميگويد کمربندت را ببند.
چون اين آموزش از مجراهايي منتقل شده که تاثيرگذار بوده، مثل خود آموزش و پرورش که به کودکان آموزشهايي درباره رعايت قوانين راهنمايي و رانندگي داده.
بله، اين آموزشها باعث شده که پايههاي نظري بحث تقويت و تاثيرگذار شود. اگر فقط اهرمهاي فشار موثر بود، پس چرا دولت درباره استفاده موتورسواران از کلاه ايمني موفق نبوده؟ مگر استفاده از کلاه ايمني براي حفاظت از راکب نيست و عدم استفاده از آن جريمه ندارد؟ پس چرا بيشتر موتور سوارها از کلاه ايمني استفاده نميکنند، چون فکر ميکنند که اين مربوط به پليس است. اين به پليس مربوط نيست، مربوط به راکب است. اين مساله مربوط به خود افراد است. ما اگر ياد بگيريم که به عرق جبين ديگران احترام بگذاريم، اگر به توليد فرهنگ احترام بگذاريم، بسياري از مسائل قابل حل است. بايد فکر کنيم مثل بسته شيري که صبح ميخريم و ميدانيم در ازاي شير بايد پول بدهيم، در برابر استفاده کالاهاي فرهنگي هم بايد هزينه پرداخت کنيم. من معتقدم نشريات حوزه تخصصي کتاب مثل کتاب هفته و خانه کتاب و فصلنامههاي حوزه کتاب و فرهنگ بايد مدام در حوزه ضرورت احترام به حق مولف ادبيات نظري توليد کنند.
اين موضوع بايد از چه زاويه ديدهايي بررسي شود؟
من مطمئنم در مسير بررسي بحث، بايد جنبههاي متفاوتي از موضوع ديده شود. مثلا يک بحث ديني وجود دارد که در مباني نظري دين آمده که زکات علم آموختن آن است. بايد برويم با برجستهترين کارشناسان مذهبي صحبت کنيم و اين مفهوم را دقيق مشخص کنيم که منظور از زکات علم دقيقا چيست؟
يا مفهوم دسترسي آزاد به اطلاعات؟
بله، موارد زيادي هست. الان قانون دسترسي به اطلاعات که ده برگ هم نيست، اگر چکش بخورد تصحيح ميشود و متن به معقوليت ميرسد. اگر بحث در محافل علمي و پيش کارشناسان مطرح شود، ميفهميم چه چيزي را محاسبه نکردهايم. مثلا در بحث دسترسي آزاد به اطلاعات آيا محاسبه شده که هزينه چاپ اطلاعات به عهده چه کسي است؟ ما محاسبه نکردهايم پول چاپ کردن (پرينت) برگهها چقدر ميشود و چه کسي بايد اين هزينه را پرداخت کند.
يا در بحث دسترسي آزاد به اطلاعات، آيا نزديکان ما ميتوانند پرونده پزشکي ما را ببينند؟ يا اين حق فقط براي خود بيمار محفوظ است؟ وقتي موضوعي در مواجهه با افکار مختلف پخته شد، آن وقت ميتوان دربارهاش به نتيجه رسيد. آن وقت ميتوانيد به بدنه جامعه، معلمها، دانشآموزان بگوييم که کپيرايت چيست و مفهوم آن را به جامعه تسري دهيم.
و هر کسي مانند يک رهبر فکري عمل کند.
ما متاسفانه خودمان کاري نکردهايم. حالا هي نشستهايم کاسه دولت، دولت دستمان گرفتهايم.
خب اينجا اين سوال مطرح ميشود که ما اساسا از دولت چه انتظاري داريم؟
نوشتن قانون براي يک موضوع فرهنگي، مشکل را حل نميکند. آنقدر بايد مساله به عنوان مبتلا به اجتماعي مطرح شود که خودش را پر رنگ کند و توجه طبقههاي مختلف اجتماع را به خود جلب کند و خودش را به قانون تحميل کند. طرح کتاب در دسترس اگر اول اجتماعي ميشد، شکست نميخورد. براي مثال دولتها نميتوانند براي خبرنگاران اخلاق حرفهاي را تعريف کنند. خود خبرنگاران و روزنامهنگاران بايد اين کار را بکنند. اگر سر رسيدي در نشست خبري به خبرنگار هديه ميدهند، بايد سر رسيد را روي ميز بگذارد و بگويد فراموش کردم ببرم. اينجا دولت کاري نميتواند بکند، خود روزنامهنگاران بايد اخلاق را ملاک و معيار کار خود قرار دهند و مراقب باشند که بر آن پا نگذارند.
اين اتفاق آنقدر اپيدمي است که روزنامهنگاران هم دربرابرش سکوت ميکنند.
بايد روي اين موضوع نور تابانده شود تا ديده شود.
يک مساله ديگر هم در نشر الکترونيک بحث فروش آنلاين نشريات است. مخاطبان به خريد آنلاين نشريات عادت ندارند. از طرفي هم بعضي از گردانندگان نشريات نسخه اينترنتي را تهديدي براي فروش نشرياتشان ميدانند، به دليل نبود خريد آنلاين.
اين سوال خيلي مهمي است. اگر مخاطب سهولت دسترسي به محتوا را تشخيص بدهد، حتما راه سهل را انتخاب ميکند. فکر کنيد انتخاب واحد در دانشگاه چگونه از حالت دستي به ديجيتالي درآمد؟ چون هم نيازش وجود داشت، و هم سيستم درست و مطابق نياز استفاده کننده تعريف شد. فکر کنيد استفاده از ATM چگونه در بانکها متدوال شد؟ چون هم سيستم درست تعريف شده بود و هم نيازش بود.
مگر ميشود ما چنين چيزي را درباره محتوا نخواهيم يا نياز نداشته باشيم؟ اگر نسخه ديجيتال امکاناتي افزون بر نسخه چاپي نشريه داشته باشد، حتما از آن استقبال ميشود.
يعني از قابليتهاي فني رسانه استفاده کنيم.
بله. فکر ميکنيد اگر نسخه آنلاين افزون بر نسخه چاپي مطالبي داشته باشد، مخاطب سراغ نسخه آنلاين نميرود؟ من نشريات الکترونيک را بخشي از ضرورتهاي زندگي ديجيتال مي بينم. در زندگي ديجيتال اگر بتوان کالايي را در اينترنت تهيه کرد، خود من حتما به جاي گشتن در شهر شلوغ آن را اينترنتي تهيه ميکنم. حتي شروع توجه به نشر الکترونيک ميتواند با استفاده از فرمت PDF باشد.
که سادهترين شکل ممکن است.
بله سادهترين شکل ممکن است، ولي براي شروع خوب است.
يک نکته ديگر پيوند مساله نشر با تلفنهاي همراه است. به نظر ميرسد با رشد روزافزون گوشيهاي هوشمند، بازار نشر بايد به توليد کتاب مناسب براي استفاده در موبايلها هم توجه کند.
با توجه به رشد گسترده موبايل ما بايد نشرمان به توليد خوراک براي موبايلها توجه ويژه کند. به مساله اقتصاد اپليکيشني توجه کنيم. به خاطر قدرت تحرک و اساسا اقتصاد، استفاده از «آپ»ها مهم است. اپليکيشنهايي که در حوزه کتاب توليد شده پيشرفت زيادي کرده و بايد به توليد کتاب براي سيستم عاملهاي آي.او.اس و اندرويد هم توجه شود.
منبع: ویژهنامه هفته کتاب/شماره 6/ شنبه اول آذر 1393
نظر شما