موضوع چاپ، جایگاه و نسبت آن با فرایند نشر و کتاب از موارد قابل بحث، نقد و بررسی است. آنچه میخوانید یادداشت سید ابوالحسن مختاباد، نویسنده و روزنامهنگار پیرامون ضرورت آموزش در صنعت چاپ و اهمیت انتقال تجربیات پیشکسوتان این عرصه است.
برخلاف سایر شاخههای صنعت که نظریهپردازی و تئوری در دانشگاههای آن حرف نخست را میزند و همه از نبود ارتباط میان دانشگاه صنعت گله مندند، برآوردهای دستاندرکاران امور چاپ نشان میدهد که بنیاد آموزش چاپ در ایران بر پایههای عملی تکیه دارد و نه نظری و تئوریک. چرا که عموم مدرسان صنعت چاپ برخواسته از همین صنعتاند و نه دانشگاه. همین ویژگی به یکی از مهمترین نقاط ضعف عرصه آموزش چاپ در ایران تبدیل شده و موجب میشود در محتوای آموزشی با فقر و فقدان روبرو شویم.
اگر هدف کاردانی (فوق دیپلم) را عرضه تکنیسین به بازار کار، هدف و نتیجه کارشناسی (لیسانس) را عرضه فرد دارای تحلیل و دانش حرفهای برای تجزیه پروژهها بدانیم، هدف کارشناسیارشد همانا عرضه پژوهشگر به جامعه مورد هدف است. نکتهای که متاسفانه در عمده رشتهها تقریبا کمتر صورت میگیرد و همین مسئله سبب میشود تا مراکز علمی و دانشگاهی نتوانند دانشجویان دورههای مختلف را با هدفی که برای آنها طراحی کردهاند همسان کنند.
کهنه و زهوار در رفته بودن برخی کارگاههایی که در مراکز آموزشی مورد استفاده دانشجویان قرار میگیرند، کمبود استادانی که چه از منظر عملی و چه در حیطه نظری به موضوعات درسی احاطه داشته باشند، حذف پایان نامه در مرحله کارشناسیارشد و یا عدم بهرهگیری از دانش و فنآوری روز در تدریس، کمبود بودجه و استادان برای تدریس از جمله دیگر مشکلات بخش آموزش چاپ است که در صورت رسیدگی به آنها میتوان امیدوار بود بخش آموزش چاپ تکان و جهشی پیدا کند.
در این میان برخی تجربههای منحصر به فرد نیز از سوی گروهی از ناشران آشنا به کار چاپ وجود دارد که متاسفانه به دلیل نبود مرکزی برای ثبت و ضبط، این تجربهها عملا از دست رفته است. برای نمونه یکی از این افراد مرحوم محمد زهرایی، مدیر انتشارات نیل و کارنامه بود که تجربههای منحصر به فردی در چاپ به دست آورده بود. این تجربهها نمود بیرونیاش را در صفحهآرایی و پنطهای به کارگرفته شده و نیز جلدهایی که چاپ میشدند و نیز شیرازهبندی و صحافی کتابهای نشر کارنامه نشان دادهاند. اما متاسفانه جایی ثبت و ضبط نشدند و تنها بر اثر برخی پرسشهای گاه به گاهی دوستان و آشنایان و یا برخی اهل پژوهش راهی به ادبیات مکتوب این عرصه یافتند.
برای نمونه زمانی بود که یکی از دوستان از ایشان پرسید که چرا صفحات حافظ به سعی سایه این همه سفید است و چنین سفیدی و بی لکی را در کتابهای دیگر نمیتوان دید که ایشان پاسخ دادند من ورقها را قبل از این که زیر چاپ ببرم یکبار به صورت سفید و بدون رنگ از زیر دستگاه چاپ رد کردم تا گرد و غبار آن گرفته شود و بار دوم با رنگ اقدام به چاپ کتاب کردم.
از این دست ناشران و یا اهالی و مدیران چاپ اگر چه از انگشتان یک دست هم کمترند، اما هنوز هستند و میتوان برنامهای را ترتیب داد که تجربههای آنها در قالب طرح تاریخ شفاهی چاپ مکتوب و برای استفاده آیندگان منتشر شود.
نظر شما